eitaa logo
شهید سجاد زبرجدی
1.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
82 فایل
ارتباط با ادمین کانال شهید سجاد زبرجدی @Majnone_roghaye_315 کپی آزاد با یک صلوات به استثنای برشی از کتاب شهید زبرجدی کانال دیگرمون: https://eitaa.com/ShahidAbdali
مشاهده در ایتا
دانلود
17.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این‌جا ایرانه🇮🇷 اجرای سرود بسیار دلنشین فرشته‌های گروه احسان در برنامه قرآنی محفل https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
🔴 فرم ثبت نام برای عضویت ❥ در گروههای ✖️ فرصت ثبت نام فقط تا 15 اردیبهشت 👇👇👇 https://survey.porsline.ir/s/gnXbCxZ
دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ محبّاً لأوْلیائِکَ ومُعادیاً لأعْدائِکَ مُسْتَنّاً بِسُنّةِ خاتَمِ انْبیائِکَ یا عاصِمَ قُلوبِ النّبییّن. خدایا قرار بده در این روز دوست دوستانت ودشمن دشمنانت و پیرو راه و روش خاتم پیغمبرانت اى نگهدار دلهاى پیامبران https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
فروردین ماه با کتاب روایت زندگی شهید مدافع حرم مهدی حسینی https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
ماجرای کتاب حلوای عروسی شهید مرادی، تازه‌دامادی است که هنوز چند ماه قبل از جنگ با همسرش نامزد کرده است و در همان روزهای اول جنگ، یعنی در ماه چهارم بعد از شروع جنگ شهید می‌شود. او وقتی آخرین نامه‌اش را به خانواده‌اش نوشت، به مادرش گفت که آمادۀ ازدواج است و خواست که برایش به خواستگاری بروند. مادر محمدرضا که مثل تمام مادران آرزوی دیدن و درک چنین لحظه‌هایی را دارند، شادمان به‌دنبال تهیۀ لوازم و مقدمات دامادی پسرش رفت؛ اما هنوز این شادی را چندان نچشیده بود که خبردار شد پسر دلبندش شهید شده است. تمام تدارکاتی که برای دامادی محمدرضا تهیه کرده بودند، صرف سوگواری و مراسم عزای محمدرضا مرادی شد. این کتاب نیز به روایت همین مادر داغ‌دیده و دلسوخته نوشته شده است: صغری ذوالفقاری. نامگذاری این کتاب بسیار هوشمندانه است و در همان نگاه اول به ما می‌فهماند که ارتباطی بین یک عروسی و عزا موضوع این کتاب است. مادر این شهید عزیز در مراسم رونمایی از کتاب گفته است که چون فرزندش در راه اسلام و امام و انقلاب شهید شده است، روز شنیدن خبر شهادت او اشکی نریخته است! https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
بریم سراغ معرفی جایزه دوم از انتشارات روایت فتح
کتاب پله ها تمام نمی شدند این کتاب  روایت زهرا ردائی و درباره تصمیم مادری است که حاضر می‌شود جگرگوشه‌هایش را بردارد و برود توی دل جنگ، آن هم در کشوری غریب، همچینن شاهد جدایی دختر جوان غوطه ور ناز ونعمت را از زندگی در آغوش گرم خانواده و رهسپاری به ناامنی یک شهر جنگی را در «پله ها تمام نمی شدند» می‌خوانید. در بخشی از متن این کتاب می‌خوانید: «سرم به کارهای خانه گرم شده بود و زمان از دستم در رفت. تا به خودم آمدم غروب شده بود. زدم توی سرم و پله‌ها را دوتا یکی رفتم پایین سراغ بچه‌ها. صدای تیراندازی می‌آمد. توی سرزنان دورخانه را چند دور هروله کردم. نبودند که نبودند.. https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
دعای روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان🌱🌱 اللهمّ اجْعَل سَعْیی فیهِ مَشْکوراً وذَنْبی فیهِ مَغْفوراً وعَملی فیهِ مَقْبولاً وعَیْبی فیهِ مَسْتوراً یا أسْمَعِ السّامعین. خدایا، کوششم را در این ماه مورد سپاس و گناهم را آمرزیده و عملم را پذیرفته و عیبم را پوشیده قرار ده، ای شنواترین شنوایان. https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
تا قبل ازدواجم دوتایی یه اتاق داشتیم با سجاد. بعد از ازدواج من، اتاق شد برای سجاد. یه برنامه ای درست کرده بود زده بود روی میز. که از این به بعد سعی کنم خودمو بیشتر کنترل کنم و کمتر عصبانی بشم. اگه عصبانی شدم فردا و پس فرداش روزه بگیرم یا به فلانی کمک کنم. به ش گفتم _سجاد!،این چیه؟ گفت دارم روی خودم کار میکنم....🍃 علی زبرجدی(برادر ) ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
فروردین ماه با کتاب روایت زندگی شهید مدافع حرم مهدی حسینی https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc