eitaa logo
ذکری
438 دنبال‌کننده
360 عکس
121 ویدیو
16 فایل
🔷 وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ 🔶 و پند ده؛زیرا پند به مؤمنان سود می دهد؛ 🌱 کانال یادداشت های تربیتی ذکری🌱 نویسنده: عبدالرضا طلبه سطح 4 تربیت اخلاقی 🆔 @Razmandh313 📙کانال «لمحات» - دفتر مشق طلبگی 🆔 @Lamahat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ✏️عنوان یادداشت: 🔻این چند روز، قطع برق در سراسر کشور عزیزمان ایران بسیار خبر ساز شده است. تحلیل‌های مختلفی در مورد این رویداد در رسانه‌ها منتشر شده است. از دستگاه‌های بیت کوین ساز چینی‌ها تا سوزاندن مازوت و حتی کمبود گاز! 🔻در یکی از همین شب‌هایی که برق رفته بود، با تعدادی از دوستانمان قرار جلسه با یکی از مدیران حوزه‌ی علمیه داشتیم. مدیری که قبل از این که مدیر باشد، مربی بوده و هست. 🔻فکر می‌کردیم شاید جلسه کنسل بشود، اما با روحیه‌ی جهادی که این بزرگوار داشت، به ما یاد داد که این موانع کوچکتر از آن هست که بتواند جلوی حرکت ما را بگیرد. 🔻به هر حال در همان تاریکی و با نور چند گوشی جلسه برقرار شد و چه جلسه به یادماندنی شد. 🔻در آخر که دوستان داشتن خداحافظی میکردن و از اتاق میرفتن بیرون، اتفاقی افتاد که بسیار نظرم را جلب کرد. 🔻به علت تاریکی زیاد، جای کفش‌ها معلوم نبود؛ چه برسد به این که هر کس کفش خودش را بیابد و به پا کند. یه مرتبه دیدم این بزرگوار نور گوشی‌اش را روشن کرد تا رفقای ما بتوانند درست بشناسند و درست انتخاب کنند. ✳️با خودم فکر کردم واقعا کار مربی همین هست. آنجایی که ظلمت و تاریکی جهل است ، نوری بندازد و روشنایی ایجاد کند تا انسان‌ها زمینه‌ی انتخاب صحیح‌اشون فراهم شود. حالا یا طبق این شناخت انتخاب می‌کنند و حرکتی رقم می‌زنند یا این شناخت رو زیر پا میگذارند و به آن کافر می‌شوند. 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra 🆔 http://zeekra.blog.ir/
✳️ به یاری خداوند متعال وبلاگ ذکری ، در فضای مجازی کار خودش را آغاز کرد. ✳️ ان شاالله به مرور یادداشت های این صفحه به آنجا انتقال داده می‌شود. 🆔 آدرس ما : http://zeekra.blog.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📝عنوان یادداشت: 🔻سالیانی است که در روز شهادت حضرت مادر سلام الله علیها، فرزندان گمنامش درون شهرهای ما حضور پیدا می‌کنند و فاطمیه امان را رنگی متفاوت می‌زنند. 🔻امروزم توفیق شد با تعدادی از طلبه های خوب امام زمان عج به استقبال رزمنده‌ای از خط برگشته برویم. 🔻شهیدی از منطقه عملیاتی شرهانی... همون یادمان غریبه... عملیات محرم... همون جایی که برای من خیلی خاص بوده و هست... 🔻این شهید، میان آن همه شلوغی، با من حرفهایی میزد... ازم میخواست به دقت گوش کنم... 🔰 اگه شهید نشی میمیری! 🔰 تا زنده ای یه غلطی بکن. 🔰میخواهی همینطور تو خودت زندانی باشی؟ 🔰این تذهبون؟ 🔻آخ شهید چقدر تو وسعت یافتی... 🔻چقدر امروز داشتی پشت سر خودت آدم زنده میکردی... 🔻چه عهد هایی که پشت تابوتت در دل ها بسته شد... 🔻چقدر انسان از حیات طیبه تو حیات گرفتند... 🌹دست منو بگیر که آب از سرم گذشت🌹 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra 🆔 http://zeekra.blog.ir/
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 📝 عنوان یادداشت: ! 🔻جلوی در ورودی طبقه 2 ایستاده بود و مترصد فرصتی بود که بیاد داخل،‌ اما با درایتی که از خودم نشان دادم این فرصت را ازش گرفتم و همون پشت منتظر گذاشتمش. 🔻داخل اتاقم نشسته بودم که با سر و صدایی که از خودش در می‌آورد،‌ سرود ظفر سر میداد و دهن کجی به من میکرد. 🔻منم که اینجور اخلاق‌های خرمگسی رو خوب می‌شناسم، محل بهش ندادم تا فکر نکنه خبری هست و برام مهم هست. اصلا انگار نه انگار که هست! 🔻چیزی نگذشت که مانورش رو توی اتاق شروع کرد و اینبار یه گوله شد و خودش رو کوبید به دهان من که غرق در کار خودم بودم. 🔻اینجا بود که دیگه من رو از خودش مگسی‌تر کرد و رفتم سراغش و پیداش کردم و با کتابی که دم دستم بود به جونش افتادم. 🔻در نهایت تعجب دیدم اصلا تکونی به خودش نمیده‌‌ و تلاشی برای فرار از دست من که نمی‌کنه که هیچ، بلکه در عین آرامش نشسته و من رو تماشا میکنه. 🔻خوب که حال من رو گرفت و همه حرفاش رو باهم زد؛ بلند شد و رفت. 📌 انگار می‌خواست بگه :«داداش،‌ شاید با یه مگس حواست پرت نشه و بهم نریزی؛ حتی شاید حضور یه خرمگس رو هم تحمل کنی و از کوره در نری! اما بالاخره حمله یه خرمگس به دهنت رو نمی‌تونی تحمل کنی. بالاخره بهمت ریختم! پسر جون! بگرد تو زندگی‌ات ببین کجاها بهم می‌ریزی و بخاطر چیا داغ می‌کنی؛ اون چیزایی که بهمت میریزن چقدرن!؟ 🐝 یه کلام، خرمگس‌های زندگی‌ات چه قدری هستن؟🐝 کاری نداری ، ما بریم سراغ مأموریت بعدی . »📌 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra 🆔 http://zeekra.blog.ir/
بسم الله الرحمن الرحیم عنوان یادداشت: 🔻سوار تاکسی شدم. اولین نفری بودم که عقب نشستم. متوجه شدم که دو خانوم و یک دختر بچه ای کوچک هم میخواهند عقب بنشینند. 🔻 دیدم اول این دختر کوچولوی 3 یا 4ساله اومد داخل. خیلی خوشحال بود. چون دستش یه بادکنکی بود که فکر میکنم از قد خودش بزرگتر بود. 🔻حالا تصور کنید فضای تاکسی و سایز اون بادکنک رو. احسنت! چیزی نگذشت که بادکنک به گوشه ای بگرفت و هوایش همی خارج گشت. لازم به ذکر هست این امر به دست مادر محترمه صورت گرفت. 🔻واکنش بعدی هم جیغ و گریه های دخترونه ای بود که بلند شد و می‌گفت : «مامان بد... بادکنکم رو سوراخ کردی... دوسش داشتم». 🔻 مادرش در کمال آرامش، سعی می‌کرد آرامش کنه و می‌گفت چیزی نیست... یکی دیگه... 🔰دیدم انگار این اتفاق می‌خواد چیزهایی رو بهم بگه. 🗣 تو اندازه ی همون چیزهایی هستی که دوستشون داری. درست مثل یه بچه که دنیاش قد بادکنکش هست! 🗣 ببین رفتن و از دست دادن چیا تو زندگی ات جیغت رو در میاره، بدون همون قدریا، بیخود خودت رو گول نزن! 🗣 هرچی بزرگتر میشیم بادکنک مون هم بزرگتر میشه، اینقدر بزرگ میشه تا میشه قد کل کره ی زمین! 🗣 اگه همه عالم بشه بادکنک تو دست تو ، بازم نمی ارزه تو خرجش بشی، آخه اون در مقایسه با تو خیلی خیلی خیلی کمه! 🗣گاهی خدا این بادکنک های زندگی مارو میترکونه تا یکم به خودمون بیاییم و حرکتی کنیم، اما ما به جاش فقط ناراحت میشیم و غر میزنیم. 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra 🆔 http://zeekra.blog.ir/
💠من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان 💠قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra 🆔 http://zeekra.blog.ir/
🔷قرآن در پيوند انسان با خدا زيباترين بيانها را آورده است خداي قرآن برخلاف خداي فلاسفه يک موجود خشک و بي روح و بيگانه با بشر نيست ؛ خداي قرآن از رگ انسان به انسان نزديکتر است . 📗شهید مطهری، وحي و نبوت، ص 93 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔸 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra 🆔 http://zeekra.blog.ir/ 🆔 @mabaniroshd
بسم الله الرحمن الرحیم 📝 عنوان یادداشت: ❤️خابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَيْرِكَ 🧡وخَسِرَ المُتَعَرِّضُونَ اِلاَّ لَکَ❤️ 🔰نومید شدند آنان که بر دیگرى جز تو وارد شدند 🔰زیانکار شدند کسانى که به غیر از تو رو کردند ⁉️مگر دیگران چه دارند که من با امید، رحل اقامت به درگه‌شان افکنده‌ام؟ ⁉️امید‌هایم به کدام دست‌های خالی بسته شده است؟ ⁉️فکر محکومیت‌شان را کرده‌ام؟ 🔻این امید‌ها حکم‌شان جز تبدیل نیست. آن هم نه به کامیابی، بلکه به یأس و نا امیدی! 🔻آخر امید را به کسی و جایی می‌بندند که خودش فقیر و بیچاره نباشد! ⁉️مگر بارها و بارها تجربه در خانه‌ی اغیار رفتن را نداشته‌ام؟ ⁉️چه نصیبم گشت؟ جز محرومیت! ⁉️بر فرضی که چیزی هم به من دادند، چرا ستانده‌اشان را نمی‌بینم؟ ⁉️ راستی ؛ چرا من خودم را هیچ وقت به حساب نمی‌آورم!؟ 🔰آن‌ها پیش از آن که اندکی به من بدهند،‌بسیاری از من کاسته‌اند! ⁉️چه شد که راضی به این معامله‌ی سراسر خسارت شده‌ام ؟!⁉️ 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra 🆔 http://zeekra.blog.ir/