eitaa logo
ذکری
434 دنبال‌کننده
430 عکس
144 ویدیو
20 فایل
🔷 وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ 🔶 و پند ده؛زیرا پند به مؤمنان سود می دهد؛ 🌱 کانال یادداشت های تربیتی ذکری🌱 نویسنده: عبدالرضا طلبه سطح 4 تربیت اخلاقی 🆔 @Razmandh313 📙کانال «لمحات» - دفتر مشق طلبگی 🆔 @Lamahat
مشاهده در ایتا
دانلود
✏️عنوان یادداشت : بسم الله الرحمن الرحیم 🔻امروز ناگهان در آشپزخانه نگاهم به صحنه‌ی عجیبی که کمتر دیده میشه جلب شد. کنار گاز آشپزخانه، لکه‌ی از چربی غذا افتاده بود و روی آن را مورچه‌های بسیار زیادی پوشانده بود. 🔻برخلاف همیشه که من مورچه‌ها را در حال ،فعالیت و جنب و جوش دیده بودم ، این بار چشمم به دسته‌ای مورچه افتاده بود که هیچ حرکتی نمیکردند و مانند مردگانی به سکون رسیده بودند. 🔻با خودم فکر کردم شاید مرده باشند که اینطور ساکن هستند. مجبور شدم لحظاتی زیر نظر بگیرمشون. 🔻کمی که سر و صدا کردم و دستم به میز خورد ، دیدم به حرکت در آمده‌اند و از آن لذت و مستی و رخوت جدا شده‌اند. اما برایم جالب بود که هنوز هم تعداد زیادی از آن‌ها بی حرکت بودند. 🔻شروع کردم میزان ضربه‌ها را شدید کردن، این بار تعداد بیشتری به حرکت درآمدند و از سکون جدا شدند ، اما بازهم تعدادی مانده بودند ، آنهایی که بیشتر در این چربی دست و پایشان فرو رفته بود و بیشتر دل بسته‌بودند ، سخت تر جدا می‌شدند و با سکون و رخوت خو گرفته بودند . 🔻ماهم که شیطونی‌امون گُل کرده بود ، شروع کردیم فوت کردن این مخلوقات خدا و به قولی بلای شدید‌تری از خودمان را به سرشان نازل کردیم. این بار دیگه تقریبا همه به حرکت‌ در آمده بودند و از این رخوت و سکون جدا شده بودند. 🔻یاد حرف یکی از بزرگان افتادم ، فلسفه‌ی بلاها در این دنیا این هست که زیر پای ما را داغ کنند که در این دنیا اسیر و گرفتار نشویم، چون کار ما انسان‌ها حرکت هست ، آنهم حرکت به سمتی که بالاترین باشد، بعضی وقت‌ها زیبایی‌های مسیر ما را می‌فریبد و از کار اصلی‌امان باز می‌مانیم و به سکون می‌رسیم. 🔻بماند وقتی بلا تمام شد و بعد از لحظاتی برگشتم ، باز دیدم که برخی از مورچه‌ها برگشته‌اند و باز ساکن و بی‌حرکت شده‌اند. ✳️ به خودم گفتم راستی بد نیست یه سری هم به خودت بزنی و ببینی دست و پایت تو چه پیتی از روغن گیر کرده که اینطوری مانده‌ای!؟ 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra
📝در سه سوت! 🔹امشب با عمق جانم مفهوم ، ، ، ، ‌ و تلاش برای را در کمتر از 5 دقیقه فهمیدم. 🔻ماجرا از این قرار بود. 🔻استادمان بلافاصله بعد از نماز، به قدر یک نماز جماعت جمع و جور که در خانه استاد برگزار می‌شود، درس را شروع می‌کند. 🔻تا صدای اذان را شنیدم، سریعا نماز را فرادی خواندم تا راهی کلاس شوم. 🔻دوان دوان سمت ماشین رفتم. اما جلو و عقب ماشین، دو ماشین پارک دوبل کرده بودند، طوری که به هیچ وجه ماشین را نمیشد تکان داد. 🔻من داد میزدم در خیابان که این ماشین برای کیه... اما کسی جواب نمی‌داد و کسی نبود من را کمک کند. 🔻سریع با یکی از دوستان که در موسسه بود تماس گرفتم تا با موتور برساندم. 🔻گوشی اش را جواب نداد. نمی‌دانم چطوری خودم را از 2 طبقه پله کشیدم بالا، پیدایش کردم و ازش موتور خواستم. 🔻داشت آماده میشد برای نماز، اما حالتم را که دید، همراهم شد. 🔻موتور را به پارکینگ برده بود.باز به خیابان برگشتم تا کیفم را از داخل ماشین بردارم. 🔻دیدم که صاحب یکی از ماشین ها در حال حرکت هست. سریعا باز برگشتم به پارکینگ تا دوستم هم بتواند به نماز جماعت برگردد. 🔻سوار ماشین شدم و با شتاب خودم را به کلاس رساندم. 🔰استاد تازه شروع کرده بود. ✳️ گاهی ما از اضطرار به وحی حرف می‌زنیم‌‌‌؛ ✳️ گاهی از ضرورت حرکت و سلوک حرف می‌زنیم؛ ✳️ گاهی از وقت کم حرف میزنیم؛ ✳️ گاهی از حرکت با شتاب حرف میزنیم؛ ✳️ گاهی از عالم مرتبط که هر حرکت ما با دیگران و با خودمان در عوالم دیگر در ارتباط هست صحبت میکنیم؛ ✅ اما رفتارمان شبیه کسانی نیست که این حرفها حالتشان هست! 🌿چون هر حالتی نشانه هایی دارد و آن ها وقتی در من نیست، یعنی این حالات هم نیست! 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 📌کانال یادداشت‌های تربیتی «ذکری» 🆔 https://eitaa.com/zeekra
🔰تا حالا به این فکر کردید که وقتی حس کنیم می‌تونیم بیشتر از چیزی که داریم به دست بیاریم، دیگه آروم نمیگگیریم؟ 😁 🛺 بیایید یکم باهم بریم اون قدیما؛ دوران ارباب و رعیتی! 🔻یک روستایی را در نظر بگیرید که به خاطر سختی معیشت به شهر اومده و پیش اربابی مشغول به کار شده بود، حاضر بود برای مقداری پول، هر کاری کنه؛ حتی کثافت فرزندان ارباب رو با دست خودش تمیز کنه و همچنان دعاگوی اون‌ها باشه. 🔻حتی وقتی ثروت ارباب رو جلوی چشمش می‌ذاری، نه تنها هیچ‌وقت قدمی برای تغییر وضعیت برنمی‌داره، بلکه از دعاگویی هم دست نمی‌کشه. 🔻چون می‌بینه که توی روستا دیگه هیچ چیزی براش نمونده، نه نون به دست می‌آورد نه آب بهش می‌رسید، ولی حالا که تو شهر ۲۰ تومن روزانه ذخیره می‌کنه و از همشهری‌های خودش یه سر و گردن بالاتره، به همین راحتی نمی‌خواد این وضعیت رو از دست بده. ♻️ اما اگه بهش بگی که فلان ارباب چقدر بیشتر از اون بهش می‌ده و چقدر محبت می‌کنه، یا حتی بگی که خود ارباب وقتی از روستا اومده بود و از راه سخت رسیده بود، هیچ چیزی نداشت و از تو هم بدبخت‌تر بود، ولی با تلاش و کار به این همه رسید، دیگه آرام نمی‌گیره. 🔻چون می‌فهمه که بیشتر از این می‌تونه داشته باشه و می‌فهمه که فاصله‌ای بین اون چیزی که الان داره و اون چیزی که می‌تونه به دست بیاره وجود داره، و به خودش می‌گه که می‌تونه این فاصله رو پر کنه. ❓راستی ما تا کجا برای خودمون مقصد سراغ داریم؟ 📌کانال یادداشت‌های تربیتی«ذکری» 🆔@Zeekra