#درس_اخلاق
⭕️ دعائی که شیخ بهائی (رحمه الله) با آن قرضش را پرداخت کرد!
🎙بیانات حضرت آیت الله مظاهری (حفظه الله):
- روایت مشهوری در کتب حدیثی، از جمله در امالی شیخ صدوق «رحمة الله علیه» وارد شده که در آن، امام باقر «سلام الله علیه» از قول پدرگرامیشان امام سجاد «سلام الله علیه» و ایشان از حضرت سیّدالشّهداء امام حسین «سلام الله علیه»،
💰و آن حضرت از لسان مبارک امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» نقل می کنند که فرمود: دِین و قرضی داشتم و برای آن به محضر رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلّم» عرض حال کردم.
👈 پیامبر گرامی «صلی الله علیه و آله و سلّم» فرمودند بگو: «اللَّهُمَ أَغْنِنِي بِحَلَالِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ»؛ قرض تو هرچقدر هم که زیاد باشد، پروردگار متعال آن را ادا می فرماید.
[امالی الصدوق، ص ۳۸۸]
🔹معنای این دعای مجرّب این است که: پروردگارا، من را به وسیلۀ حلالت، از حرام خویش بی نیاز کن و با #فضل و بخشش خود، مرا از هرچه غیر توست، بی نیاز فرما.
🔸این دعا، در برخی کتب با یک جملۀ اضافه تر نقل شده که آن هم جملۀ خوبی است. می فرماید: «اللَّهُمَ أَغْنِنِي بِحَلَالِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَ بِطاعَتِکَ عَنْ مَعْصیَتِکَ وَ بِفَضْلِكَ عَنْ مَّنْ سِوَاكَ».
[مصباح الکفعمی، ص ۱۷۰]
- به هر حال، روایت بسیار #ارزنده است و محتوای والایی هم دارد.
✍ مرحوم شیخ بهایی «رحمة الله علیه» در چهل حدیث، این روایت را نقل کرده و به دنبال آن می گوید:
🔹بدهکار بودم، قرض من هم خیلی زیاد بود و #مبالغ_سنگینی برای آن ذکر می کند. بستانکارها هجوم آورده بودند و سخت گیری می کردند.
🔸 من راه و چاره ای نداشتم و به ذکر: «اللَّهُمَ أَغْنِنِي بِحَلَالِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ» متوسّل شدم، به صورتی که هر روز صبح بعد از نماز صبح و گاهی بعد از سایر نمازها این دعا را می خواندم. سپس خداوند متعال از راهی که گمان نداشتم، بدهی و قرض های من را ادا کرد.
📚 #همراه با #عالمان #شیعه
کانال #حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🆔 @zeinaba
@dars_akhlaq .mp3
1.01M
🔊 #كليپ_صوتی
🎙🌸 استاد آيت الله #ناصری
موضوع : عاقبت بد اخلاقی با خانواده اش
🔴 #پست_ویژه برای تمام برادران و خواهران
⚛ #درس_اخلاق ⚛ #بد_اخلاقی
✅ بسیار عالی حتما گوش کنید و ارسال به دیگران فراموش نشود🙏😍👌
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🌹🌹
✨✨✨✨✨
🆔 @zeinaba
⭕️چند تا از بچهها کنار آب جمع شده بودند. یکیشون برای تفریح به آب تیراندازی میکرد!
مهدی سر رسید و گفت: "این تیرها بیت الماله؛ حرومش نکنین."
طرف جواب داد: "به شما چه؟" و با دست هلش داد!
مهدی که رفت، صادقی اومد و پرسید چی شده؟ بعد گفت: "میدونی کي رو هل دادی اخوی؟"
دویده بود دنبالش برای غذر خواهی که مهدی جواب داد: "مهم نیست. من فقط امر به معروف کردم، گوش کردن و نکردنش دیگه با خودته."
#شهید_مهدی_زینالدین
#درس_اخلاق
🌳 @zeinaba 🌹
🌻امام خامنه ای عزیز:
با این ستارگان(شهدا)، میشود راه را پیدا کرد.
⚘(دقایقی با مردان غیرت)⚘
✳️ #سردارشهیدکاوه
🔸مادر شهید کاوه: شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کردهام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهلتکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بیشام!» بیخیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! گرم کاری میشد، چنان دل میداد که تا تکانش نمیدادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت، و دیدم با یک پتو دارد میرود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئلهها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چهجور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهلتکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزهات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید.
🔹۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقلهمردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل میکرد اما صبح، زودتر میآمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانشآموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد میداد و جایزه هم اغلب به همان دانشآموز میرسید، چون محمود از چند راه به جواب میرسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ میگیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمیشود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کردهای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد!
«چرا؟»
جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانیاش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمیآیم!»
#شهید_محمود_کاوه
#درس_اخلاق
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌴فاعتبروا یا اولی الابصار
@monjiie
وقتی رسیدم دستشویی، دیدم آفتابهها خالی هستن. باید تا هور میرفتم، زورم اومد.
یه بسیجی اون اطراف بود. گفتم دستت درد نکنه؛ این آفتابه رو آب میکنی؟
رفت و اومد. آبش کثیف بود.
گفتم برادر جان! اگه از صد متر بالاتر آب میکردی، تمیزتر بود!
دوباره آفتابه رو برداشت و رفت. بعدها شناختمش. زینالدین بود؛ فرمانده لشکر!!!
#درس_اخلاق
@Zeinaba