✨🏴. . .
.
.
.
#هرخانه_یک_حسینیه
ارسالی چهارم
.
.
.
🖤
@zeinabiha2
. 🖤
.
.🏴✨ . . .
✨🏴. . .
.
.
.
#هرخانه_یک_حسینیه
ارسالی یازدهم
.
.
.
🖤
@zeinabiha2
. 🖤
.
.🏴✨ . . .
✨🏴. . .
.
.
.
#هرخانه_یک_حسینیه
ارسالی دوازدهم
.
.
.
🖤
@zeinabiha2
. 🖤
.
.🏴✨ . . .
السلام علے حسین✋
دلداده هاے پسرفاطمه ڪجان؟!
امروزراس ساعت 18
یکم دلای پاکتونو بهمون قرض بدید
میخوام حوالے دلاتون روضه شش ماهه ارباب به پاڪنم...
جنس این دعوتنامه فرق میکنه ها
دعوتنامه از طرف پسرفاطمس💔
مجلس؛ مجلس پسرشه
زووم میکنه رو دلاے شکسته..
وضو بگیر و مخلصانه بیا
دست خالے برت نمیگردونه..
@zeinabiha2
✨🏴. . .
.
.
.
#حدیث 📚 | درسی از عاشورا 👌🏻
امام محمد باقر(ع) در سخنی گهربار فرمودند: «کسی که به خدا توکّل کند، شکست نمیخورد» و قیام خونین عاشورا، سرشار از این آموزه نیک الهی است که فرجامی جز پیروی حق بر باطل را نوید نبخشید. امام حسین(ع) گرچه به استناد دعوتنامههای کوفیان به سمت آنان حرکت کرد، ولی توکّْل آن حضرت به خداوند متعال بود. به همین دلیل، وقتی میان راه، خبر بیوفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل (ع) را شنید، تصمیم خویش را تغییر نداد و برای انجام تکلیف، با توکل به خدا راه خود را ادامه داد. نیز بر این اساس بود که صبح عاشورا و با شروع حمله همه جانبه و بی رحمانه دشمن، در نیایشی به درگاه خدا، اعتماد به پروردگارش را چنین بیان فرمود:
«خداوندا! تو تکیه گاه من در هر اندوه، و امید من در هر سختی هستی. تو در هر پیشامدی تکیه گاه و مایه پشت گرمی منی.»
.
.
.
🖤
@zeinabiha2
. 🖤
.
.🏴✨ . . .
51.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🏴. . .
.
.
.
🔳 #زمینه #شب_دوم #محرم🏴
🌴یه قافله امید یه رشته مروارید
🌴یه قافله مهتاب تو هاله خورشید
🎤 #محمودکریمی
.
.
🖤
@zeinabiha2
. 🖤
.
.🏴✨ . . .
سلام علیکم خیر مقدم میگم به شما زینی ها و اعضای کانال چفیه خونی که مهمان ما هستن با نظر ارباب
توفیق شد و تو این روز خاص
تو روز جمعه مختص ارباب
توروزی که اول محرمه
توروزی که یه خبری هست
بیامو مهمون دلاتون بشم💔
دیشب مامانایی که نی نی کوچولو دارند
شیرخواره دارند، لباسای بچه هاشونو
آماده میکردن واسه امروز ولی با وجود کرونا امسال نشد این مامانا برن
آخه شیرخوارگانه وخبر دارید که؟
شیرخواره هاشونو میبرند تا شیر خواره رباب
سلامتیشونو تضمین کنه که متبرڪ کنند
غنچه هاشونو تو روضه شیرخواره…🍂
انگار بگیر که قرص ماه
هی علی رو از این دست به اون دست میکردند
از این آغوش به اون آغوش
آخه شیش ماهه ها خیلی دلبرند…🍂
چرا میدونستند اما
دلاشون پر کینه شده بود
کاری به شیش ماهه و سه ساله و پیرمرد نود ساله نداشتند
پر از کینه بودند نامردی تو وجودشون موج میزد…
علی تشنش بود
رباب میخواست بهش شیر بده
اما آخه شیر که نداشت…
علی هی با دستای کوچیکش میکشید به سینه مادر اما…