•
| نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم🏴
.
🌱
#رایحہ_ے_محراب
#قسمت_سے_و_چهارم
#عطر_نرگس
#بخش_اول
.
ساغر خمیازہ اے ڪشید و دستش را روے شانہ ام گذاشت.
_خانم دڪتر نادرے! خانم دڪتر نادرے بہ بخش اورژانس!
بے حوصلہ و میل،دستم را از زیر چانہ ام برداشتم و نگاهم را از پنجرہ و حیاط دانشگاہ گرفتم.
همانطور ڪہ بہ سمت ساغر برمے گشتم جواب دادم:بعلہ؟!
ابروهاے نازڪش را بالا انداخت و چشم هایش را ریز ڪرد.
_از بعد تعطیلات یہ جورے شدے،همش دمغے!
نفس عمیقے ڪشیدم و سرم را بہ دیوار تڪیہ دادم.
_نہ خوبم!
لب هایش را یڪ طرفے ڪج ڪرد:آرہ جون خودت! ڪے زدہ تو پرت؟!
پوزخند زدم:خودم!
لبخند زد:مثل فیلسوفا حرف میزنے! نڪنہ با بچہ هاے فلسفہ و منطق مے گردے مختو آوردن پایین؟!
لبخند غمگینے زدم و سرم را بہ نشانہ ے منفے تڪان دادم.
پوفے ڪرد و با اخم گفت:حرف بزن خب! غم باد میگیریا! دقیقا دوهفتہ س تو خودتے!
لبخند غمگینے زدم و جوابے ندادم.
او چہ مے دانست من چہ مے ڪشیدم؟! چہ مے دانست دو هفتہ قبل چہ شنیدم و محراب چہ ڪردہ بود؟! چہ مے دانست از وقتے از تبریز بازگشتہ بودم وقتے محراب مرا مے دید اخم مے ڪرد و راهش را ڪج؟!
در تمام این دو هفتہ،تنها دو سہ بار محراب را دیدہ بودم.
تا مرا مے دید سرش را توے سینہ اش فرو مے برد با ڪیلو ڪیلو اخم!
سلام ڪہ مے دادم بہ زور جوابم را زمزمہ وار مے داد و با سرعت مے رفت!
شرم و غرور دخترانہ ام اجازہ نمے داد ڪہ دلیل ڪارهایش را بپرسم! من و محراب نسبتے باهم نداشتیم! بہ جز خواهر و برادرے اے ڪہ بزرگترها بہ ریش مان بستہ بودند!
محراب حتے دوست داشتنش را بہ زبان نیاوردہ بود فقط روے قلبش ضرب گرفتہ بود! بہ زبان عشق!
شاید هم چشم هاے من اشتباہ دیدہ بودند،شاید خواب دیدہ بودم،شاید هم این چند روز ڪابوس مے دیدم!
_باشہ حرف نزن! از فردا ڪہ منو ندیدے دلت تنگ شد مے فهمے!
متعجب نگاهش ڪردم،تڪیہ ام را از از دیوار گرفتم و پرسیدم:یعنے چے ساغر؟!
لبخند محزونے زد:یعنے اگہ بار گران بودیم رفتیم! اگر نامهربان بودیم رفتیم!
نفسش را با آہ بیرون داد:مگہ نشنیدے شوراے انقلاب بہ دانشجوهاے سیاسے سہ روز مهلت دادہ بود ڪہ دفتراشونو تو دانشگاہ ها خالے ڪنن؟!
_چرا ولے آخہ تو ڪہ سیاسے نیستے!
_من نہ ولے بابام چرا! محترمانہ عذرشو خواستن،یعنے زودتر و بدون خواست خودش بازنشستہ ش ڪردن!
مات و مبهوت دستش را میان هر دو دست هایم گرفتم و گفتم:خب...بہ تو ربطے ندارہ!
_امروز روز آخر مهلت شوراے انقلابہ،چند روز دیگہ میریم ترڪیہ پیش عمہ م،از اونجام شاید بریم آمریڪا یا انگلیس!
لبخند ڪجے زدم:شوخے میڪنے ساغر؟! بہ همین راحتے؟!
لبخند بے جانے زد:از اینم راحت تر!
صداے شڪستہ شدن پنجرہ ے انتهاے ڪلاس و فریاد چند نفر از بچہ ها اجازہ نداد جملہ ے دیگرے از دهانم خارج بشود.
من و ساغر،شوڪہ سر برگرداندیم و بہ انتهاے ڪلاس خیرہ شدیم.
شیشہ ے پنجرہ شڪستہ و ڪف ڪلاس شیشہ خردہ و آجر شڪستہ اے افتادہ بود!
هنوز چشم هایمان را از روے زمین نگرفتہ بودیم ڪہ صداے منصور شهبازے،یڪے از هم ڪلاسے هایمان باعث شد گیج و ترسیدہ بہ سمت او برگردیم.
عرق روے صورتش نشستہ بود و نفس نفس مے زد.
_بَ...بچہ ها!
نفس عمیقے ڪشید و با ڪمے مڪث ادامہ داد:جمع و جور ڪنین برین خونہ!
ساغر مضطرب پرسید:چے شدہ؟!
شهبازے سرش را تڪان داد:بچہ ها دوبارہ افتادن بہ جون هم! دانشڪدہ ها شدہ میدون جنگ!
از روے صندلے بلند شدم و گفتم:خب این ڪہ ڪار هر روزشونہ!
نگران گفت:اوضاع بیخ پیدا ڪردہ! بچہ هاے وابستہ بہ مجاهدین خلق و چیریڪا دفتراشونو تخلیہ نڪردن،الانم با بچہ هاے انقلابے درگیر شدن،خون و خون ریزے را افتادہ!
من و ساغر نگران و مضطرب چند ثانیہ اے بہ هم خیرہ و سپس مشغول جمع ڪردن وسایلمان شدیم.
صداے فریاد بچہ ها از گوشہ و ڪنار دانشگاہ بہ گوش مے رسید،در این میان هم صداے شڪستہ شدن اشیاء موسیقے صحنہ شدہ بود!
ساغر محڪم دستم را گرفت و گفت:تا یہ جایے باهم بریم بعدش از هم جدا بشیم!
چشم هایم را گرد ڪردم:چرا؟!
_شاید بعضے از بچہ ها بہ من گیر بدن،نمیخوام برات دردسر درس بشہ!
اخم ڪردم:غلط ڪردن! ما باهم از دانشگا میریم بیرون!
لبخند ڪم رنگے لب هایش را ڪش داد،انگشت هایش را محڪم میان انگشت هایم فشار داد و با بستہ و باز ڪردن چشم هایش تشڪر ڪرد!
ڪیف هایمان را روے دوشمان انداختیم و از ڪلاس بیرون زدیم.
در راهرو غوغا بود،عدہ اے از دانشجوها مشغول فرار ڪردن و سرازیر شدن از پلہ ها بودند و عدہ اے دیگر مشغول پناه گرفتن در ڪلاس ها!
پیشانے ام را بالا دادم و بہ نیم رخ ساغر نگاهے انداختم:فڪ ڪنم وضعیت قرمزہ!
سرش را بہ نشانہ ے مثبت تڪان داد و لبش را بہ دندان گرفت.
.
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
Instagram:Leilysoltaniii
•○● @Ayeh_Hayeh_Jonon ●○•
👈🏻ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است👉🏻
🌱🌸 . . .
.
.
.
.روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح
بردن نام حسین بن علی میچسبد
السلام عليك يا اباعبدالله
و علي الارواح التي حلت بفنائك
عليك مني جميعا سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم
**السَّلامُ عَلي الحُسٓين و
عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و
عَلي اولادِ الحُسَين وَ
علَي اصحابِ الحُسَين
.
.
🦋
@zeinabiha2
. 🦋
.
.🌱🌸 . . .
سلام بر تو
ای منتقم داغ های کربلا
این صدای اَینَ الثائر
سرزمین کرببلاست،
که گوش تاریخ را پر کرده...
برگرد و این دل های
داغدار را التیام بخش
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَج
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴| @ZEINABIHA2
▪️دقت کردید، امسال که تکلیف زیارت اربعین معلوم نیست، از فیلم و عکسهای ضدعراقی در فضای مجازی هم خبری نیست؟
#اربعین 🥀
🏴| @ZEINABIHA2
🕊|شهید محسن حججی :
💢توصیه شهید حججی در زمینه حجاب...
🔹از همه ی خواهران عزیزم و از همه ی زنان امت رسول الله می خواهم
روز به روز حجاب خود را تقویت کنید،
مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را
به خود جلب کند؛مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛
مبادا چادر را کنار بگذارید...
همیشه الگوی خود را حضرت زهرا و زنان اهل بیت قرار دهید...
#حجاب 🌸🍃
#ما_ملت_امام_حسینیم 🥀
یاد شهدا با ذکر #صلوات 🌷
🏴| @ZEINABIHA2
✨🏴 . . .
.
.
.
#تلنگـرانه💭
گرفتارِ نَفس ؛
هم نَفَسِ امامِ زمان ؛
نخواهد شد..!!✨
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴 ✨
.
.
.
🖤
@zeinabiha2
🖤
.
.
.
✨🏴 . . .
#لایک 💟
چخبره؟! 😐
همهی عکسارو
پشت سر هم like 💟 میکنی
☝️اولا :
هر عکسی لایق لایک نیست...
✌️دوما :
قرار نیس چون زیاد لایک خورده
توهم لایک کنی...
اینم یادت باشه..😒
که باید اون دنیا جواب پس بدی..🖐
بابت هر حرکت انگشت..
#فضای_مجازی
🏴| @ZEINABIHA2
[•°❄️🦋°•]
ازدخترمحجبهپرسیدن:
نظرتراجعبه حجاب
وچادرچیه؟!🤔
گفت؛وقتیازجای شلوغی میخوایمردبشیم،مردمراه روبرامونبازمیکنن...😅
ماهممثلملکههاردمیشیم😌👑
🏴| @ZEINABIHA2
میگفت ڪه :
همه تو زندگیشون به تابلو دو ڪیلومتر تا بهشت رسیدن🍃
مشڪل اینجاس ڪه نرسیده به بهشت شیطان ↩️دور بگردون جهنم داره⛔️
+اندڪیتفڪر
🏴| @ZEINABIHA2
🦋پیامبر مهربانی ها (صلوات الله علیه) :
« مَن قَرَأَ عَشرَ آیاتٍ فی لَیلَةٍ لَم یُکتَب مِنَ الغافِلینَ »
« هر کس در هر شب ده آیه #قرآن بخواند از جمله بی خبران و غافلین نوشته نخواهد شد. »
📚کلینی. اصول کافی، ج2: 446، 448
🏴| @ZEINABIHA2
اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ سَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا
سلام علیکم
شبتون بخیر و زهراپسند
انشاالله امشب مختصر صحبتی
در رابطه با روابط حرام و نگاهآلوده
قراره که داشته باشیم..
قبلش یه سوال!
تا حالا شده چیزیهایی سد
و مانع کارهاتون بشه که فکر
میکنید از نگاه کردن به نامحرم
نشات میگیره؟!
یکی از زمینه های ایجاد روابط ناسالم نگاه مسموم است. برای انسانی که حب شهوات برای او زینت داده شده است یک نگاه کافی است تا او را از خود بی خود کند و متحول سازد. نگاه، تیری است از تیرهای شیطان چه بسا نگاهی که حسرت های طولانی را در پی دارد. لذا حضرت علی(ع)می فرماید: «دیده ها شکارگاههای شیطانند» بعضی «نگاه ها»، ویروس «گناه» منتشر می کنند پس فاصله چندانی بین نگاه و گناه نیست. کنار هر گناه دو فرمان است: شیطان می گوید: «چشم بدوز» خدای رحمان می گوید: «چشم و دیده فرو بند» تنها راهکار آسودگی دل و برچیدن این زمینه همان است که قرآن کریم می فرماید: مؤمنان نگاه خود را از نامحرم بگردانند. «قُل لِلمُؤمِنینَ یَغُضّوا مِن اَبصـرِهِم» و در روایات نیز آمده است که کسی که چشم خود را فرو بندد دل را آسوده کند. از پشت به زنان نامحرم نگاه نیفکنید. از رو به رو به زن نامحرم خیره نشوید. و اگر به طور اتفاقی نگاه به نامحرم افتاد چشم را بگردانید. و بار دیگر نگاه خود را به وی نیفکنید. حفظ نگاه مخصوص مردان نیست؛ زلیخا اسیر نگاه شده بود و زنان مصر با دیدن یوسف دست خود را بریدند. لذا قرآن کریم به زنان مؤمن نیز دستور می دهد که چشم را از نگاه به مردان اجنبی فرو بندند. لذا هنگامی که مردی نابینا خدمت رسول خدا(ص) آمد، آن حضرت از همسران خود خواست که جلسه را ترک کنند و پشت پرده قرار بگیرند. آنان با تعجب گفتند: «وی کور است.» حضرت فرمود: «شما که کور نیستید و او را می بینید.» و الگوی زنان عالم حضرت زهرا(س) فرمودند: «خیر زن در آن است که نه او مردی را ببیند و نه مردی او را ببیند.»
زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش زفولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
شهید احمدعلی نیری...
ازشون داستانی رو شنیدم
که گفتنش شاید به خیلی از ماها
کمک کنه:)
این شهیدِ عزیز با دوستاشون میرن
گردش و در اونجا نیاز به آب پیدا میکنند
و چون اونجا جوی یا رودخانه آبی بوده
میرن تا از اونجا آب بیارن..
وقتی که به رودخونه نزدیک میشن
میبینن که تعدادی خانوم در اونجا
با وضعیت نامناسب مشغول شنا هستن
ایشون سریع نگاهشون رو میگیرن و
به سرعت میدوند و برمیگردن...
در همون حال که میدوند
صدایی میشنون که همهی درختان
و گیاهان اون اطراف تسبیح خدا
رو میگن..
بله رفیق..
اگه برا رضایت خدات و گل روی
یوسف زهرا پا گذاشتی رو نفسِ
واموندهات، اینطوری راه پیدا میکنی
به خلوتشون و چیزایی رو میبینی
و میشنوی که چشمها و گوشها از
درکش ناتوانن
گفتیم نَفْس...
حاج آقا! حاج خانوم!
ما هر کار میکنیم نمیتونیم
این افسار نفسمون رو بگیریم تو
دستمون و به گناه میافتیم..
چیکار کنیم پا بزاریم رو نفسمون؟!
قبل خداحافظی اگر که خاطره
یا هر چیزی که فکر میکنید گفتنش
اینجا به رفقامون کمک میکنه رو
بفرستید به نشونے زیر:
https://harfeto.timefriend.net/1001880268