eitaa logo
زینبی ها
4.2هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/16847855722639 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
هرچہ میخواهی بگیر امـا ســلامــم را نگیـر من بہ عشـــقِ این سلامِ صبحگاهی زنــده‌امـ . . . 🌿 (؏) 🌹السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین ‌‌‌‌ اللهم عجل لولیک الفرج 🏴 @zeinabiha2 🏴
23.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺تک تیرانداز عروس و داخل مراسم عروسی در سوریه زد 🎥 خاطرات عجیب مستند ساز مدافعان حرم عبدالحسین بدرلو 🌱| @ZEINABIHA2
mp3.mp3
4.53M
🌿 تنها گُناهی که بخشیده نمی شود!❣ ✨ 🌱| @zeinabiha2
استادبزرگواری‌داشتم‌كه‌مثال‌ميزد: شيطا‌ن‌‌ كه‌ به‌ سراغ‌انسان‌می‌آيد، مانند‌كسی‌است‌كه‌يڪ‌قرقره‌ی‌بزرگ‌ نخ‌ رابرای‌‌ انسان‌‌می‌آورد.. اگرسرنخ‌را‌ گرفتی‌و‌كشيدی‌تا قيامت‌بايدبكشی! امااگررها كردے، چون‌شيطان‌متكبر‌است‌، ناراحت‌ميشودوميرود..! ... "‌استادفاطمی‌نیا" 🌱| @zeinabiha2
🌸🍃 براۍ خُـدا باشیم تا↶ نازمان را فقط⇇او بڪشد ناز ڪشیدنِ خُدا... معنایش شَهادت است...🌹✨ 🌱| @zeinabiha2
🌸 دَستانَت بوے نِجابـت میـگـیرد🌿💎 وقتے دَر مـقابل نگــاه نامَـحرمان ❀چادرت❀ را مرتــب میکنے🕊♥️😍 🌱| @zeinabiha2
❣ 🍁اى دل! مى ‏دهم 🌼خوش روزگارى مى ‏رسد 🍃یا درد و غم💔 طى مى ‏شود 🌺یا مى‏ رسد 🍁گر کارگردان جهـ🌏ــان 🌼باشد "خداى مهربان" 🍃این کشتى طوفان زده 🌺هم بر کنارى   🌱| @zeinabiha2
✅ در محضر قرآن و عترت 🌱| @ZEINABIHA2
🦋 رژ قرمزش را میزند💄 عکسش را در اینستا منتشر میکند🤳 و از نیامدن گله دارد😐 دوست من اینجا صحبت درمیان است ❣ ؟! :/ 🌱| @ZEINABIHA2
🕊| شهید حسین ولایتی فر : 💢شهدا چراغ راه اند..! 🔹دایی شهید : بهش گفتم دایی جون چیه هی میگی می خوام شهید شم؟! بابا تو هم مثل بقیه جوونا بیا و تشکیل خانواده بده، حتما پدر خوبی می شی و بچه های خوبی تربیت می کنی، مثل خودت. بهم گفت: می دونی چیه دایی؟! شهدا چراغ اند. چراغ راه تو تاریکی امروز. دایی من می خوام چراغ باشم. 🇮🇷🍃 🥀 یاد شهدا با ذکر 🌷 🌱| @ZEINABIHA2
از زبان مادر شهید 🌺عبدالوهاب جعفری: یک‌بار من داشتم تلویزیون تماشا می‌کردم. برنامه‌اش درباره رزمنده‌ها بود. رزمنده‌ها وقتی از مقابل دوربین رد می‌شدند، انگشتشان را به نشانه پیروزی بالا می‌بردند. همه‌شان شبیه هم بودند. ما یک تلویزیون سیاه و سفید ۱۴ اینچ داشتیم. من با دقت به چهره‌هایشان نگاه می‌کردم. از عبدالوهاب پرسیدم: اینجا کجاست؟ عبدالوهاب چشم دوخت به صفحه تلویزیون و شروع کرد به توضیح دادن درباره خاکریز و انواع اسلحه و مهمات به من و برادرهایش. آن‌ها هم با دقت گوش می‌دادند. چند روز بعد آمد و گفت: مغازه را پس دادم! خیلی خوشحال بود. انگار روی پایش بند نباشد. از وقتی محمدولی شهید شده بود، این‌قدر خوشحال ندیده بودمش. 🌱 رفت انباری و ساک کوچکش را آورد و گذاشت کنار گنجه لباس‌ها. پرسیدم: چرا مغازه را پس دادی؟! چرا ساک جمع می‌کنی؟ قرار جایی بری؟ فکر کردم می‌خواهد به مشهد برود. خیلی وقت بود می‌گفت: هوس زیارت حرم امام رضا (ع) را کرده‌ام. می‌گفتم: خب برو، می‌گفت: نه، می‌خواهم با شما بروم. همگی با هم! بدون اینکه نگاهم کند، گفت: آره ننه. اگه خدا بخواد، فردا میرم جبهه!»🌼 تاریخ شهادت 🌱| @ZEINABIHA2
رفقا🌿 وقت نمازه! غذای روحمون سرد نشه❤️