🔰 #تلنگر
زن و شوهرۍ داخل تاکسے🚕 شدند .
پس از دقایقے راننده تاکسے
بہ مرد گفت : بہ خانمتون بگید
رژش💄 را عوض کند ، من از
این رنگ خوشم نمےآید😐
مرد عصبانے شد ، یقہۍ
راننده را گرفت و چندین
فحش نثار راننده کرد🤬
و بہ او گفت : چرا بہ ناموس
مردم نگاه مےکنے مگہ خودت
ناموس ندارۍ؟! رنگ رژ خانوم
من بہ تو چہ ربطے داره؟!
🙂 راننده لبخندۍ زد و
گفت : اگر بہ من ربطے نداره
پس براۍ کے آرایش کرده ؟!
اگہ براۍ شما بود کہ در خانہ
این کار را مےکرد🏠..!
مرد یقہ راننده را ول کرد و
خشمش را فرو برد ، دستمال
بہ همسرش داد تا آرایشش را
پاک کند👌🏻🌱
✍🏻 سوره نور ، آیہ 31 :
بہ زنان با ایمان بگو چشم هاۍ خود را فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را جز آن مقدار کہ نمایان است آشکار ننمایند و روسرۍ هاۍ خود را بر سینہ خود افکنند و زینت خود را آشکار نسازند.
🥀 #مابچہهاۍمادرِپهلوشکستہایم
🏴 @ZEINABIHA2
زینبی ها
✨خطبه فدکیه قسمت دهم وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ،وَ الْجِها
✨خطبه فدکیه قسمت یازدهم
🌟معرفی خود(فاطمه زهرا سلام الله علیها)و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم
✅ثم قالت : اَیهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی مُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لااَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لااَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ.
☝🏻ای مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز میگویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمی در آن نیست،
💕 پیامبری از میان شما برانگیخته شد که رنجهای شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.
🔰فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِكُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِكُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِی اِلَیهِ صَلَّی اللَّـهُ عَلَیهِ وَ الِهِ.
👈🏻پس اگر نسبت او را بجویید او را بشناسید در می یابید که او پدر من است، نه پدر زنان شما، برادر پسر عموی من است، نه برادر مردان شما و چه نسبت نکویی است نسبت او با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم.
🥀 #مابچہهاۍمادرِپهلوشکستہایم
🏴 @ZEINABIHA2
#شهیدقدیرسرلک🕊
کاش وصیت شهدا دلمونو اشغال میکرد🌱
کاش دل حضرت زهرا«س» بااعمال ما خون نمیشد💔
کاش مهدیِ فاطمه«س» بااعمال ما ظهورش به تأخیر نمیافتاد...✨
🥀 #مابچہهاۍمادرِپهلوشکستہایم
🏴 @ZEINABIHA2
✨خواهرم...
☝️مبادا دشمن،
🖤چـادر از سرت بردارد
🧕ڱردان فاطمـے باید
❣با چادرش، بوے یاس
🌼 را در شهر پخش ڪند.🍃
#حجابادامهےراهشهدا
.
.❤️✨. . .
『.📸✨. . .
.
.
| #پروفایل🌱
| #دخترانه
🏴 @ZEINABIHA2
مقام عرشی حضرت زهرا_1.mp3
12.24M
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا س ۱
✨ رضایت و خشم حضرت فاطمه سلاماللهعلیها؛
محور رضایت و خشم خداست !
کمی به این حدیث، عمیق فکر کنید؛...
" تمامیّت الله در یک زن، جلوه کرده است"
که حبّ و بغض او، دقیقاً منطبق با الله است!
این ...یعنی؛ عصمت مطلق!
✦ با چنین الگویی باید چه کرد؟
#استاد_شجاعی 🎤
@zeinabiha2
✨﷽✨
☀️ #امیرالمومنین علیه السلام هنگامی که بدن مطهر #حضرتزهرا علیها السلام را دفن کرد رو به قبر پیامبر (ص) چنین گفت:
▪️ای رسول خدا! اندوهم بی پایان است، و شبم در بیداری است; اندوه از قلبم نخواهد رفت تا اینکه خداوند همان خانه ای را که تو در آن ساکنی برای من برگزیند. دلشستگی ای چرک آور، و اندوهی خشم آورو آتش افروز. در میان ما چه زود جدایی افتاد! شکایت به خدامی برم، و دخترت از همداستانی امتت علیه من و برای ضایع کردن حق او، تو را خبر خواهد داد; حال و وضعیت را از او بپرس. چه بسیار عقده هایی; در سینه اش به تلاطم آمد اما راهی برای گشودن آن نیافت که خواهد گفت. و خداوند داوری می کند و او بهترین داوراست.
▪️سلام بر تو ای #رسولخدا! سلام وداع کننده ای که نه خسته شده است و نه روی گردان. پس، اگر برمی گردم نه به خاطر خستگی است، واگر بمانم نه به خاطر بدگمانی به وعده ای که خداوند به صابران داده است. صبر بهتر و زیباتر است. و اگر نبود تسلط آنان که بر ما چیره شده اند، خود را ملازم قبر تو می داشتم و ماندن کنار آن را پیشه خودمی ساختم و چون مادری که داغ مصیبتی بزرگ دیده، شیون می کردم.در برابر چشم خدا، دخترت پنهانی به خاک سپرده می شود، و حق اوبه زور ضایع می شود، و آشکارا از ارثش باز داشته می شود; در حالی که هنوز چیزی نگذشته و یاد تو فراموش نشده است. پس شکوه را به خدا می برم ای رسول خدا، و تویی مایه زیباترین تسلیت خاطر.درود خدا، و رحمت و برکاتش بر #فاطمه و بر تو باد.
📚 کافی، ج ۱، ص ۴۵۸- ۴۵۹
#صلیاللهعلیکیافاطمه
#ایامفاطمیه
@zeinabiha2
گاه
علــی(ع)
فـاطــمه(ع) را
اینگــونه خطاب می کرد:
《ای هـمــه ی آرزویِ مــن..》🌱🤍
•♥️🍃•
علےِفاطمہ؏میگوید↯
الااےچاه؛یارمراگرفتند
گلم؛باغم؛بھارمراگرفتند
میانڪوچہهاباضربِسیلۍ
همھداروندارمراگرفتند:(
#دههفاطمیھ🌷
زینبی ها
یوزارسیف #قسمت9 وقتی به خودم اومدم ,که خیره به رد رفتن یوزارسیف مبهوت وسط,صحن مسجد ایستاده بودم,هو
#قسمت_10
یوزارسیف
وای عجب دعایی بود,چه مزه کرد زیر زبونم,همینطور که داخل سینی دست میکردم چایی بردارم,پاکت کیک یزدی هم امد جلوم ,سرم پایین بود چایی برداشتم وتااومدم کیک بردارم ,یک دفعه صدا اشنایی گفت:دوتا بردار تعارف نکن,اصلا سه تا بردار,یکی هم بزار برا مورد...
سرم را گرفتم بالا وبا نگاهم سمیه را تهدید به مرگ کردم که باچشم ابرو بهم فهموند ,چایی گردون را نگاه کنم,خخحح خدای من این شیطون زبل از همین الان دست به کارشده بود,مرضیه دختر حاج محمد چای میداد وسمیه هم کیک...بعداز پذیرایی ,از دور سمیه رامیدیدم همچی با مرضیه گرم گرفته بود که هرکه ندونه فکر میکرد اینا از بچگی با هم بزرگ شدند,مردم کم کم از مسجد بیرون میرفتند ومسجد داشت خلوت میشد,ازجام پاشدم وچون پای چپم خواب رفته بود,دستم را به ستون گرفتم داشتم پام را تکون میدادم که یکهو سمیه مثل اجل معلق از پشت پخ کرد ,با پخ سمیه ,مرضیه که از کارهای دوست تازه اش حسابی,به وجد امده بود زد زیر خنده ,چون مرضیه کنارم بود هیچی نگفتمش اما نگاه تهدید امیزم ,برا سمیه اشنا بود ,سمیه دست من را گرفت تو یه دستش ودست مرضیه هم گرفت تویه دستش وبه اصطلاح مارا بهم معرفی کرد دودست مارا گذاشت تودست هم وبرا خودش کل میکشید...مرضیه که غش رفته بود از خنده روبه من گفت:من مرضیه محمدی هستم خوشبختم از,اشناییتون,چقد سمیه خانم دوست داشتنی,هستند..
منم دست مرضیه را محکم فشار دادم وگفتم:زری هستم,زری قادری...خوشبختم,حالا هنرای این دوست ما زیاده,کجاش را دیدی..از هرانگشتش هزار هنر که نه.... شیطنت میباره
ناگهان با پیشکولی که سمیه از پهلوم گرفت متوجه اش شدم,اهسته توگوشم گفت:هی هی کارت دست من گیره...من راخراب نکن وگرنه توگرفتن اون پارچه برا اون بیماری روانی ...ازدست یوزازسیف عزیززز کمکت نمیکنم...
وای خدای من ,پشتم یخ کرد...اخه خدا بگم چکارت کنه دخترررررر...
مرضیه محجوبانه اشاره به طرفی کرد وگفت:ببخشید اجازه مرخصی,مامانم منتظرمه...با خنده خداحافظی کردیم ,اما پام را که از در بیرون گذاشتم ,تو دلم ولوله بود وبا دیدن صحنه ی جلوی مردانه.دلم بدجوره بدجور شروع به تپیدن کرد..
ادامه دارد
📝نویسنده...ط.حسینی