🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#سلام_به_مادر_سادات^
هرگاه به هر
امامی سلام دهید
خــــــود آن امام جواب
ســـــــلام تان را میدهـــــد...❣
ولی اگر کسی بگوید:
❣“السلام علیک یا فاطمه الزهرا”❣
همهی امامان جواب میدهند …
میگویند: چه شده است که این
فرد نام مادرمان را برده است !؟
السلام علیکِ
یا فاطمهُ الزهراء(س)
تا ابد این نکته را انشا کنید
پای این طومار را امضا کنید
هر کجا ماندید در کل امور
رو به سوی حضرت زهرا کنید...
🍃🌸السلام علیک یا فاطمہ الزهࢪا‹س›🌸🍃
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ🌸السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّه🌸ِالسَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ🌸السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ🌸 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ🌸السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ🌸السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ🌸 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِه🌸ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ🌸 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ🌸السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ🌸
🌱| @ZEINABIHA2
#سلام_امام_زمانم 🦋•°
دوری و مرا پای وصالت نیست
اما از سمت تو باز ...
عطر حیات میوزد ...
#صبحتون_مهدوی 🌤
🌱| @ZEINABIHA2
🌷 حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمودند :
✍ هر کس با ما دشمنی کند با خدا دشمنی کرده است و هر کس با ما مخالفت کند با خدا مخالفت کرده است ، و هر کس با خدا مخالفت کند ، به یقین از سوی خداوند مستوجب عذاب دردناک است.
📖 نهج الحیات ، ص ۲۴۰
🌱| @ZEINABIHA2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[•°🍃🕊°•]
رفیق یعنی همراه
وقتی رفیقت شدم
فهمیدم باید همراهت شوم
راهت را ادامه میدهم
اگر چه خیلی از تو
عقب ماندم ولی
پشت سرت می آیم
رفیق آسمانی🍃✨
🗓 سالروز شهادت
🕊 شهید محمودرضا بیضایی
🌱| @ZEINABIHA2
زینبی ها
#قسمت14 یوزارسیف روزها پشت سرهم میگذشت فردا اولین روز مدرسه است یعنی اولین روز از اخرین سال تحصیل
#قسمت15
یوزارسیف
وارد کوچه خودمان شدم وبه سمت نانوایی حرکت کردم,از شانش خوب,یا بدم نمیدانم...نانوایی خلوت خلوت بود وکسی جلویش نبود,سه تا نان خشخاشی برداشتم وپولش را دادم ودر حینی که زیپ کیف پولم را میبستم زیر چشمی نگاهی به طبقه ی بالای,خونه حاج محمد انداختم,احساس دزدی را داشتم که میترسه در حین دزدی بگیرنش...دوباره رقص پرده ی توری تو باد جلو چشمم اومد,پس یوزارسیف خونه است...اه...این پسر مگه نان نمیخواد....
هوفی کردم ونانها را که گرماشون باعث سوختن پوست نازک دستم میشد برداشتم وحرکت کردم ,سمت خانه که یکهو درخونه حاج محمد باز شد,همونطور که سرم پایین بود یه جفت کفش مردانه را دیدم که بیرون امد,قلبم داشت تاپ تاپ میزد...نکنه...یوزارسیف؟!
سرم را بالا گرفتم ومتوجه مرضیه شدم که بیرون در ایستاده بود منتظر بیرون امدن ماشین بود وعلیرضا هم داشت سوار ماشین میشد.
مرضیه تا چشمش به من افتاد اومد جلو ودستش را دراز کرد وگفت:سلام...اگه اشتباه نکنم زری خانم بودید درسته؟
درحالیکه لبخند میزدم ودستش را تودستم میفشردم گفتم :سلام عزیزم ,اره مرضیه جان...
مرضیه با شوقی کودکانه گفت:من تمام کارهام را دقیقه نود انجام میدم,داریم با داداش میریم یه کوله ویه کم وسیله برا مدرسه بخریم...
منم لبخندی زدم وگفتم:مثل من,منم الان دارم از,خیاطی میام,هنوز چادرم اماده نشده بود.
ودر این هنگام ماشین علیرضا اومد بیرون مرضیه دستی تکان داد وخداحافظی کرد من با شتاب همانطور که فقط مرضیه را در زاویه ی دیدم داشتم رفتم جلو وگفتم:عه نون تازه بفرما....مرضیه ممنونی گفت ورفت به طرف درعقب ماشین
یکدفعه با پیچیدن یه بوی اشنا تو دماغم به عقب برگشتم....وای خدای من باورم نمیشد...این این از کجا پیداش شد...یوزارسیف درست پشت سرم بود.از بس هول بودم ناخواسته گفتم:س سلام حاج اقا,بفرمایید نان...
یوزارسیف در حالیکه سرش پایین بود گوشه ای از نان را چید وتشکری کرد وارام وبی صدا همونطور که پشت سرم ظاهر شده بود,پیش چشمم گم شد ومن سرشار از حس های خوب ومملو از عطری اشنا به سمت خانه حرکت کردم....
ادامه دارد....
نویسنده ط ،حسینی
زینبی ها
✨خطبه فدکیه قسمت پانزدهم ☝🏻ادامه شکایت از غصب امامت 🔰هذا وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْكَلْمُ رَحیبٌ،
✨خطبه فدکیه قسمت شانزدهم
☝🏻ادامه شکایت از غصب امامت
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلی رَیثَ اَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتَها، وَ یسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیطانِ الْغَوِی، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِی، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِی الصَّفِی، تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلی مِثْلِ حَزِّ الْمَدی، وَ وَخْزِ السنان فی الحشا.
😔آنگاه آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد،
و کشیدن آن سهل گردد،
👈🏻پس آتشگیرهها را افروختهتر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعله ور سازید،
👹و برای اجابت ندای شیطان، و برای خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید،
😏به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان میخورید، و برای خانواده و فرزندان او در پشت تپهها و درختان کمین گرفته و راه میرفتید،
☝🏻و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم.
🌱| @ZEINABIHA2
🔰 #تلنگر
📱ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺍﺯ ﮐﻢ ﻭﺯﻥﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎییه ک تو ﺩﻧﯿﺎ ﺣﻤﻞ میشه!
⚠️ﻭﻟﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺍز ﺳﻨﮕﯿﻦﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎشه ﮐﻪ تو ﺁﺧﺮﺕ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻩ میشه!
✅ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ...
🌱| @zeinabiha2
#جهادگران_گمنام
📚موضوع مرتبط:
#شهید_محمودرضا_بیضایی
تاریخ شهادت
#10_29
شادی روحش پنج صلوات
@zeinabiha2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••🌿🎞•••
#استوری
دوشنبه،
طبق روایات عشق باید گفت
که رزقِما همه در دست
حضرتِحسن است... 🌿🌸
#دوشنبه_های_امام_حسنی💚
@zeinabiha2
بہ راویت : جانباز مدافع حرم امیرحسین حاجی نصیری (اسماعیل)
وقتی روحاللہ شهید شد حالِ همہی بچهها خیلی بد بود. دیدن جای خالی #قدیر و #روحاللہ غیرقابل تحمل بود.
روحاللہ و قدیر رو کہ منتقل کردن عقب، وارد خونہای کہ مقرمون بود شدم، دیدم چفیہ روحاللہ بہ دیوار آویزونہ...
دلم براش پر کشید😭🕊
رفتم چفیہ شو برداشتم و گذاشتم رو صورتمو شروع کردم بہ گریه کردن😭😭
داشتم چفیہ رو میبوسیدم کہ یکی از بچهها دستش رو گذاشت رو شونمو گفت:
- اسماعیل، گریہ نکن. این چفیہی منہ، چفیہی روحاللہ اون یکیہ...😁
همونجور نگاهش کردم😐چفیہ رو پرت کردم سمتش. وسط گریہ دوتایی مون زدیم زیر خنده..😂😂
🌱| @ZEINABIHA2