eitaa logo
زینبی ها
4.4هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بہ راویت : جانباز مدافع حرم امیرحسین حاجی نصیری (اسماعیل) وقتی روح‌اللہ شهید شد حالِ همہ‌ی بچه‌ها خیلی بد بود. دیدن جای خالی و غیرقابل تحمل بود. روح‌اللہ و قدیر رو کہ منتقل کردن عقب، وارد خونہ‌ای کہ مقرمون بود شدم، دیدم چفیہ روح‌اللہ بہ دیوار آویزونہ... دلم براش پر کشید😭🕊 رفتم چفیہ شو برداشتم و گذاشتم رو صورتمو شروع کردم بہ گریه کردن😭😭 داشتم چفیہ رو می‌بوسیدم کہ یکی از بچه‌ها دستش رو گذاشت رو شونمو گفت: - اسماعیل، گریہ نکن. این چفیہ‌ی منہ، چفیہ‌ی روح‌اللہ اون یکیہ...😁 همونجور نگاهش کردم‌😐چفیہ رو پرت کردم سمتش. وسط گریہ دوتایی مون زدیم زیر خنده..😂😂 🌱| @ZEINABIHA2
زینبی ها
بہ راویت : جانباز مدافع حرم امیرحسین حاجی نصیری (اسماعیل) وقتی روح‌اللہ شهید شد حالِ همہ‌ی بچه‌ها خ
قبل از خواب زمزمہ کنیم🍃✨ " اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً " خداوندا ، آخر و عاقبت کارهاۍ ما را ختم بہ خیر کن ...🍃🌸 شبتون‌نورانےبہ‌نگاه حضرت‌فاطمہ"س" یادتون نره با وضو بخوابید التماس دعا 🤲🏻📿 🌱| @ZEINABIHA2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ چــه کــرده ایـم کـــه آن آشـنا نــمــی آیـــد پیامی از سـر کویـش بـــه مــا نــمــی آیـــد چــه کــرده ایــم، گره خورده کارمان اینقدر چــه کــرده ایــم کـــه مشکل گشا نـمـی آیـد 🌱| @zeinabiha2
4_5852838520799890088.mp3
2.98M
••• حسین جآن رهایت نمی‌کنم رهایم مکن ... -مخصوص‌انتهایش :) 🌱| @zeinabiha2
🥀✨ تاچشم کارمی‌کند جای خالیست من صبورم اما آه این بغض گران صبر چه می‌داندچیست؟ 🌱@zeinabiha2
⛓ بــزرگم‌مۍگفتـــ ↓ بتــرسیم‌از‌روزۍڪه صفحه‌ۍمجـازیمون‌رنگـــِ خـدا و شهـــدا روبگــیره ولۍزندگۍحقیقیمون‌نـــه!! خدایا‌نشه‌ی‌وقت‌اینطورۍ!! 🌱 @zeinabiha2
اِلاٰبـِذکرِالله‌تـَطمَئن‌القُلوب⇩ تنهاییت ࢪو بده دست خدا.. اون‌ بلده آرومت کنہ :) 🌿 🌱 @zeinabiha2
📃 روزی ارباب لقمــان به او دستور داد در زمینــــش برای او ڪنجد بڪارد. ولــی او جــو ڪاشت. وقت درو، اربــاب گفـــت: چـــرا جو ڪاشتی؟ لقمـــان گفت: از خدا امید داشتم ڪـہ برای تو ڪنجد برویاند. اربابش گفت: مگر این ممکن است؟! لقمان گفت: تورا می‌بینم ڪه خدای متعال را نافرمانی‌می‌کنی و درحالی که از او امید بهشت داری! لذا گفتم شـــاید این هــم بشــود. آنگاه اربابش گـــریست و او را آزاد ساخت. دقت‌ڪنیم‌که‌درزندگی‌چه‌می‌کاریم 🌱 @zeinabiha2
🌸🍃.... .  من حــجابم🖤🍃 را دوست دارم چرا ڪه سنگینے نجابتش، خم ڪرده است ڪمر دشمنان را😌 و حصار امن و ایمنش، نقش برآب ڪرده است نقشه‌هاے بدخواهان و هرزه‌دلان را❌ 🌱 @zeinabiha2
زینبی ها
#قسمت15 یوزارسیف وارد کوچه خودمان شدم وبه سمت نانوایی حرکت کردم,از شانش خوب,یا بدم نمیدانم...نانو
یوزارسیف روز اول مدرسه است,اما هنوز از چادر تازه ام خبری نشده,چندین بار طول وعرض حیاط را طی کردم,چند بار لی لی کردم چندتا گل سرخ چیدم وپر پر کردم اما خبری نشد که نشد دیگه حوصله ام سر رفت,کفشهام را برای چندمین بار از پام دراوردم واومدم توهال با ناراحتی گفتم:مامااان من با همون چادر قبلی میرم,ده بار هی رفتم در کوچه را باز کردم وبستم وقت داره میگذره ,خبری نشد,مامان از تواشپزخانه صدا زد:زری جان الان دوباره زنگ زدم,اعظم خانم گفت چادر را داده دست شوهرش اقا رضا بیاره,اگه دورت شده ,بگم بابات برسونتت... یه اووفی کردم وگفتم:نه نه راهی که نیست ,با سمیه قرار گذاشتیم پیاده بریم,اخه روز اول مدرسه مزه اش به همین پیاده روی وخوردن هوای لطیف صبحش هست ,حتما الان سمیه بیچاره سرکوچه منتظر من است وتپدلم گفتم ,اشکال نداره بزار یه کم علاف بشه چون سمیه بیش از اینا حقشه ,همینطور که داشتم حرف بلغور میکردم ,با صدای زنگ ,خداحافظی کردم وبه سرعت کوله ام را برداشتم کفشام را پوشیدم,تا در را بازکردم ,قد بلند ودراز اقا رضا پشت در نمایان شد,با عجله ویه سلام هلکی ویه تشکر زورکی ,چادر راقاپیدم,در رابستم وروحیاط چادر را انداختم سرم,به به عجب سبک بود,با حالتی محجبانه پادرون کوچه گذاشتم که همزمان قامت دراز اقارضا در پیچ سه کوچه گم شد,چند قدم که برداشتم...اه این چادر چرا اینجوریاست؟؟ چقد بلند چیده شده...وای از دست اعظم خانم,انگار چادرمن را هم قد شوهرش چیده....همینطور که چادر را زیر بغلم جمع میکردم به سرکوچه نزدیک شدم,جلو نانوایی یه مرد ایستاده بود که پشتش به من بود انگار میخواست نان بخره وخبری از,سمیه هم نبود,همچنان سرم پایین بود ,یه لحظه سرم را گرفتم بالا تا طبقه ی مورد نظرم را نگاه کنم ,که خدا روز بد نصیبتان نکند چادره از زیر بغلم ول شدم واومد تودست وپام ورفت زیر کفشم وناگهان.... ادامه دارد... نویسنده ط_حسینی
🦋✨ اۍ خدایے که نَخواسته هم مےبخشے『♥️』 🌱| @ZEINABIHA2