••••
-به رسم هر روز
~•° السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن °•~
~•°السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح
المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامامالانسوالجان"سیدی"و"مولاۍ"
الامان الامان°•~
#اللہمعجللولیکالفرج
~> دعای فرج <~
إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ .اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى ، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ..
•••
@zeinabiha2
زینبی ها
🌷اطلاع پیدا کردیم مادر گرامی شهید جمال محمدشاهی پس از یک دوره بیماری به فرزند شهیدشان ملحق شدند. یاد
🌺این مادر گرامی ۳۸ سال به دنبال فرزندش بود. یعنی تا همین اواخر وقتی زنگ خانه را می زدند می گفت شاید خبری از جمال من آورده باشند!
ماجرای ایشان و اینکه بعد از سالها اینگونه به دنبال فرزندش می رود را در جلسه ای نقل کردم.
همان شب احساس کردم در یک باغ بزرگ در کنار سردار شهید حاچ قاسم سلیمانی قرار دارم!
ایشان به ماجرای این مادر شهید اشاره کرد و گفت: همانگونه که این مادر شهید اینگونه به دنبال فرزندش می گردد، شما هم باید به دنبال امام زمان تان باشید...
✅راوی: یکی از دوستان مجموعه شهید هادی. این ماجرا هفته قبل رخ داده بود
زینبی ها
#قسمت46 یوزارسیف بابا داشت به مامان میگفت:رفتم بی رودربایسی به حاج اقا گفتم که دختر خانم من هنوز
#قسمت47
یوزارسیف
داخل اشپزخانه شدم,مامان وبابا هنوز راجب من صحبت میکردند وبا ورود من حرفشان را خوردند,ارام به بابا سلام کردم وبابا هم انگار یه جور شرم داشت که توصورتم نگاه کنه ,زیر زبونی جوابم را داد واز جاش پاشد وبه سمت هال رفت.
سفره وغذا را داخل یه سینی گذاشتم به طرف اتاقم حرکت کردم ,به محض ورود به اتاقم,سمیه که گوشیم دستش بود ,انگار که دستش را سر دزدی گرفته باشم ,به طور مشکوکی صفحه گوشی را خاموش کرد وگذاشتش رو میز,عسلی کنار تخت....
یه نگاه استفهام امیز,بهش کردم وگفتم:چی شده ورپریده,همچی دستپاچه ای؟؟بیا غذات بخور که از گشنگی تلف نشی....
سمیه خنده ریزی کرد وگفت:من؟!دستپاچه؟!عمرا ....
ای که گفتی...روده بزرگه روده کوچکه را خورد وبا مزه پرانیهای,سمیه ,نهار را خوردیم وکمی از حال خودم بیرون امدم...
دم دمهای,غروب سمیه گفت :بیا باهم بریم مسجد ,منم از اون ور میرم خونه مان,خیلی هم دیر شده...من که ازاین پیشنهادش هم قلبم به تلپ تولپ افتاده بود وهم یه جورایی شرمم میشد وهم نمیدونستم عکس العمل بابا ومامان چیه با من من گفتم:ن ن نمیدونم والاا ,برو از,مامانم بپرس ببین چی میگه...
سمیه فی الفور رفت وبعد از,چند دقیقه برگشت از اخمهاس درهمش فهمیدم که تیرش به سنگ خورده وگفت:مامان بیچارت حرفی نداشت اما مثل,اینکه بابات قدغن کرده.....
هوفی کردم ونفسم را بیرون دادم....میدونستم این جور میشه کاش خودمون را سبک نکرده بودیم....
سمیه خداحافظی کرد ورفت...
درکه بسته شد ,خودم را روی تخت ولوو کردم,گوشی رابرداشتم ونتش را وصل کردم.....وای وای این چی بود؟؟
ادامه دارد..
📚نویسنده...ط;حسینی
خابَ الوافِدُونَ عَلیٰ غَیرُك
باختند آنها که با غیر تـو بستند..
#دعایماهرجب🌿✨
🌱| @ZEINABIHA2
زینبی ها
خابَ الوافِدُونَ عَلیٰ غَیرُك باختند آنها که با غیر تـو بستند.. #دعایماهرجب🌿✨ 🌱| @ZEINABIHA2
اشکی قَلیل دارم و اُمّیدِ مرحمت
یُعطِی الکثیرِ ماهِ رجب را شنیده ام
#ماه_رجب | #این_الرجبیون ✨
🌱| @ZEINABIHA2
گوشهاےخداپرازآرزوست...
آرزوڪن!
کھکوچکترینمعجزھاش؛
بزرگترینآرزویتوست…(:'』
•○●زینبی ها●○•
بِسمِ رَبِ نـٰآمَتْـ ڪِھ اِعجٰاز میڪُنَد...
یـٰااُمٰاهْ ••🍃
#سلامروزتونمعطربهنامامیرالمومنینعلی(؏)♥.•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 عاقبت شوخی با نامحرم
🔸شیخ حسین انصاریان
@zeinabiha2
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔹تلنگری زیبا برای همه ما
[•°🌱🧡°•]
#حدیث_روز🌤
سفیان ثوری از حضرت صادق علیه السلام و از اجداد مطهرش از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که فرمود: هرکس در #ماه_رجب به خاطر خداوند صدقه دهد ، خداوند روز قیامت در بهشت با آنچنان ثوابی وی را اکرام می نماید که نه چشمی دیده باشد ، نه گوشی شنیده باشد ، و نه بر قلب بشری خطور کرده باشد.
📕بحارالانوار ج97 ص33
به نقل از امالی صدوق
@zeinabiha2
- بسیجیِ،شھید !
همیندوواژهسالهاست
کہبہدادِانقلابرسیدهاست؛
دراوجِفتنہهاوسختیهاو... !
وبسیجی،عشقیدرسینہدارد
کہهیچقدرتیراتوانِمقابلہ
باآننیست
عشقِبہ #شھادت♥️
_هرکہبسیجیتر....پَـــر🕊
🌱| @ZEINABIHA2
زینبی ها
#قسمت47 یوزارسیف داخل اشپزخانه شدم,مامان وبابا هنوز راجب من صحبت میکردند وبا ورود من حرفشان را خو
#قسمت48
یوزارسیف
خدای من ,این چی بود دیگه...یه پیام ...یه پیام از یوزارسیف...اما اما یوزارسیف که اصلا شماره من را نداشت,یعنی چه؟؟
درحالیکه دستام میلرزید صفحه یوزارسیف را باز کردم...وای سمیه کار خودش را کرده بود...پرده از عشق اتشین من به یوزارسیف برداشته بود وتاکید کرده بود باید صبر پیشه کند وبا ناملایمات ومخالفتها کنار بیایدوبرخی اوقات با منطق واستدلال پیش برود وحرف حقش رابزند تا خدا خودش راهی را برایمان باز کند,البته داخل پیام تاکید کرده بود که پیام از,طرف دوست زری,وپنهان از اونوشته شده وزری خانم هم روحش خبر دار نیست از این پیام...... ,خیلی خیلی عصبانی شدم ,اخه اگر من هم بودم ,باورم نمیشد یه دوست اینقدر اعتماد به نفس داشته,باشه که گوشی دوستش را برداره وپنهان پیام بده...
یوزارسیف درجواب سمیه فقط وفقط نوشته,بود(ممنون) که خوشبختانه یا متاسفانه ,فرصت اینکه جواب یوزارسیف راببیند ,نداشته...وحتی پیام ارسالی,خودش را پاک نکرده بود تا من بفهمم چه دسته گلی به اب داده است.
خدای من باید کاری,میکردم...باید باورش,بشه کار من نبوده...
همینطور که دستهام میلرزید ,تایپ کردم..
سلام اقای سبحانی عزیز,به خدا پیام کار من نبود ,کار دوستم بود واز یک لحظه غفلت من سو استفاده کرده وهرچی که میدونسته ونمیدونسته را با تخیلات خودش امیخته وبرای شما ارسال کرده ,فقط دوست دارم از صمیم قلب باورکنید ,این پیام کار من نبوده...
پیام را ارسال کردم,یوزارسیف ,انلاین نبود,روی تخت دراز کشیدم وگوشی را گذاشتم روی سینه ام وغرق عالم خیال شدم,به تمام چیزهایی که اتفاق افتاده بود فکر کردم ودراخر از سخن بابام که مثلا میخواسته اب پاکی را بریزد روی دست یوزارسیف وجوابی که شنیده ,لبخند رو لبم امد...
ارام از تخت بلند شدم ,کتاب دیوان حافظ را که گاهی میخواندم وغرق لذت میشدم برداشتم وبعداز مدتها به دودستم گرفتم وبه نیت تفال سرم را روی کتاب گذاشتم وحافظ را به جان شاخ نباتش قسم دادم وازاو خواستم تا دلم را ارام کند وخبری از,غیب به من دهد...
کتاب راگشودم...چشمم که به بیت اول دست راست افتاد خنده ای پر رنگ روی لبم نشست وگفتم:ای حافظ شیرازی خوب بلدی با دل ما بازی کنی:یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور...
همینجور که غرق لذت شیرین معنای فال حافظ بودم صدای پیام گوشی ام نشان از امدن جوابی از,جانب,شاید یوزارسیف داشت....صفحه را روشن کردم....درست حدس,زدم...خودش بود...
ادامه دارد...
📚نویسنده...ط;حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین مردها چه کسانی هستند؟
مردانگی در نگاه حضرت زهرا سلام الله علیها🌷
.@zeinabiha2
#مدیر_نوشت🖊
#سلام_دوست_عزیز🌺
بفرمایید پیوی خادم
@zeinabi82
آیدی کانالتون ارسال کنید لطفا
#منتظر_نظرات_شما_هستیم😇
Banifatemeh-MiladImamJavad1397[02].mp3
6.35M
°•🌱
•° ماھ اومد
شاه اومد
گل پسر ثارالله اومد🥳🍃
#مولودی🎼
#شادمانهولادتحضرتعلیاصغر 🤍
#سیدمجیدبنیفاطمه 🎤
.@zeinabiha2