eitaa logo
زینبی ها
4.3هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
زینبی ها
📚 . 📖 یڪ روز با رفقاے محل و بچہ‌های مسجد رفتہ‌بودیم دماوند . شما توے آن سفر نبودید همہ رفقا مشغول بازے و سرگرمے بودند . یکے از بزرگترها گفت احمد آقا برو این ڪتری رو آب ڪن و بیار تا چاے درست ڪنیم . بعد جایے رو نشان داد گفت اون جا رودخانہ است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم . راه زیادے نبود از لابہ‌لاے بوتہ‌ها ودرخت‌ها بہ رودخانہ نزدیڪ شدم تا چشمم بہ رودخانہ افتاد یڪ دفعہ سرم را پایین انداختم و همان جا نشستم ! بدنم شروع به لرزیدن ڪرد نمے‌دانستم چہ‌کار کنم ! همان جا پشت بوتہ‌ها مخفے شدم . من مےتوانستم بہ راحتے یڪ گناه بزرگ انجام دهم . در پشت آن بوتہ‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا ڪردن بودند. من همان جا خدا را صدا ڪردم و گفتم : «خدایا ڪمڪم ڪن الآن شیطان من را وسوسہ می‌ڪند ڪہ من نگاه ڪنم هیچ کس هم متوجہ نمےشود اما بہ خاطر تو از این از این گناه مے‌گذرم . » بعد ڪترے خالے را از آن جا برداشتم و از جاے دیگر آب آوردم . بچہ‌ها مشغول بازے بودند . من هم شروع بہ آتش درست ڪردن ڪردم خیلے دود توے چشمانم رفت . اشڪ همین طور از چشمانم جارے بود . یادم افتاد ڪہ حاج آقا گفتہ بود : « هرڪس براے خدا گریہ ڪند خداوند او را خیلے دوست خواهد داشت . » من همینطور ڪہ اشڪ مے‌ریختم گفتم از این بہ بعد براے خدا گریه مے‌ڪنم . حالم خیلے منقلب بود . از آن امتحان سختے ڪہ در ڪنار رودخانہ برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم . همین طور ڪہ داشتم اشڪ مےریختم و با خدا مناجات مے‌کردم خیلے با توجہ گفتم : «یاالله یا الله...» ب۷ محض این ڪه این عبارت را تڪرار ڪردم صدایے شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم . از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا مےآمد . همہ مے‌گفتند : « سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائڪہ والرُوح » ( پاڪ و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائڪہ و روح ) وقتے این صدا را شنیدم ناباورانہ بہ اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچہ‌ها متوجہ نشدند . من در آن غروب با بدنے ڪہ از وحشت مےلرزید به اطراف مے‌رفتم از همہ ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم ! احمد بعد از آن ڪمے سڪوت ڪرد . بعد با صدایے آرام ادامہ داد : از آن موقع ڪم‌ڪم درهایے از عالم بالا بہ روے من باز شد ! احمد بلند شد و گفت این را براے تعریف از خودم نگفتم .گفتم تا بدانے انسانے ڪہ گناه را ترڪ ڪند چہ مقامي پیش خدا دارد . بعد گفت : «تا زنده‌ام براے ڪسے این ماجرا را تعریف نڪن. 🌻💛