eitaa logo
زینبی ها
4.4هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.8هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ❁﷽❁ 💠 🌷🍃🌷🍃 ..... دلم برای این همه مهربانی اش سوخت که لبخندی زدم و با صدایی گرفته پاسخ دادم:" تو برو، منم میام." از جا بلند شد و دوباره تاکید کرد:" پس من برم، خیالم راحت باشه؟" و من با گفتن :" خیالت راحت باشه!" خاطرش را جمع کردم. او رفت ، ولی قلب من همچنان دریای غم بود. دستم را روی زمین عصا کرده و سنگین از جا بلند شدم. با چهار انگشت ، اثر اشک را از صورتم پاک کردم و از اتاق بیرون رفتم. مادر با دیدن چهره ی به غم نشسته ام ، صورت در هم کشید و با مهربانی به سراغم آمد:" قربونت بشم دخترم! چرا با خودت اینجوری می کنی؟" از کلام مادرانه اش ، باز بغضی مظلومانه در گلویم ته نشین شد. کنار لعیا که دست از پاک کردن ماهی کشیده و با چشمانی غمگین به من خیره شده بود ، روی صندلی میز غذا خوری نشستم و سرم را پایین انداختم . مادر مقابلم نشست و ادامه داد :" هر چی خدا بخواد همون میشه! توکلت به خدا باشه!" لعیا چاقو را روی تخته رها کرد و با ناراحتی گفت :" ای کاش لال شده بودم و اینارو معرفی نمی کردم!" و با حالتی خواهرانه رو به من کرد:" الهه! اصلا اگه تو بخوای من خودم بهشون میگم نه! یه جوری که بابا هم متوجه نشه. فکر می کنه اونا نپسندیدن و دیگه نیومدن. خوبه ؟" از این همه مهربانی اش لبخندی زدم که مادر پاسخش را داد:" نه مادرجون! کوه به کوه نمی رسه، ولی آدم به آدم می رسه. آگه یه روزی بابا بفهمه ، غوغایی به پا می کنه که بیا و ببین!" و باز روی سخنش را به سمت من گرداند:" الهه! تو الآن نمی خواد بهش فکر کنی! بذار یکی دو روز بگذره ، خوب فکرات رو بکن تا ببینیم خدا چی می خواد." خوب می دانستم مادر هم می خواهد من زودتر سر و سامان بگیرم، گرچه مثل پدر بداخلاقی نمی کرد و تنها برای خوشبختی ام به درگاه خدا دعا می کرد. با برخاستن صدای اذان، وضو گرفتم و به اتاقم رفتم. چادر نمازم را که گشودم، باز بغضم شکست و اشکم جاری شد. طوری که لحظه ای در نماز، جریان اشکم قطع نشد اما در عوض دلم قدری قرار گرفت . ✍🏻💞🍃🍃🌷🍃🍃💞 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ