eitaa logo
زینبی ها
4.2هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/16847855722639 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 ﷽ 🌸 🌸🍃🌺🍃🌸 .... حرفم که به این جا رسید، جرات کردم تا سرم را بالا بیاورم و نگاهم را به چشمانش بدوزم که دیدم صورت گندمگونش زیر نور زرد چراغ های ساحل سرخ شده و نگاهش به جای دلش می لرزد. از خطوط صورتش هیچ چیز نمی خواندم جز غم غریبی که در چشمانش می جوشید و با سکوت نجیبانه ای پنهانش می کرد که سرانجام با صدایی آهسته پرسید:" کی گفته ما خودمون رو از بقیه مسلمونا جدا می کنیم؟" و من با عجله جواب دادم:" خب شما سه خلیفه اول پیامبر رو قبول ندارید، در حالیکه ائمه شیعه برای همه مسلمونا محترم هستن." با شنیدن این جمله خودش را خسته روی ماسه ها رها کرد و برای چند لحظه فقط نگاهم کرد. در مقابل نگاه ناراحتش، با دلخوری پرسیدم:" مگه قول ندادی که از حرفم ناراحت نمیشی؟" لبخندی مهربان تقدیمم کرد و با لحنی مهربان تر، پاسخ گلایه پر نازم را داد:" من ناراحت نشدم، فقط نمی دونم چی باید بگم...یعنی نمیخوام یه چیزی بگم که باز ناراحتت کنم..." سپس با پرنده نگاهش به اوج آسمان چشمانم پر کشید و تمنا کرد:" الهه جان! من عاشق یه دختر سنی هستم و خودم یه پسر شیعه! هیچ کدوم از این دوتا هم قابل تغییر نیستن، حالا تو بگو من چی کار کنم؟!!!" صدایش در غرش غلطیدن موجی تنومند روی تن ساحل پیچید و یکبار دیگر به من فهماند که هنوز زمان آن نرسیده که دل او بی چون و چرا، پذیرای مذهب اهل تسنن شود و من باید باز هم صبوری به خرج داده و به روزهای آینده دل ببندم. به روزهایی که برتری مذهب اهل تسنن برایش اثبات شده و به میل خودش پذیرای این مذهب شود و شاید از سکوتم فهمید که چقدر در خودم فرو رفته ام که با سر زانو خودش را روی ماسه ها به سمتم کشید و دلداری ام داد:" الهه جان! میشه بخندی و فعلا فراموشش کنی؟" و من هم به قدری دلبسته اش بودم که دلم نیاید بیش از این اندوهش را تماشا کنم، لبخندی زدم و در حالیکه سفره رل از سبد بیرون می کشیدم، پاسخ دادم:" آره مجید جان! چرا نمیشه؟ حالا بیا دستپخت خوشمزه الهه رو بخور!" ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ