eitaa logo
زینبی ها
4.5هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.8هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
زینبی ها
#پارت50 بلافاصله صدای اعتراض فریبا را شنیدم _ عه، یعنی چی داداش، چرا تو اتاق من؟ _ چیه سختته؟ _
امیر چند لحظه مکث کرد و با صدای آرومی ادامه داد _ من ... توی این چند برخوردی که با راحله داشتم... حس کردم از کنارمن بودن معذبه. البته اونجوری که ما رفتیم خواستگاری یکدفعه عقد کردیم بهش حق میدم معذب باشه. دیشبم اگه خیلی اصرار نکردم بیاد تو اون اتاق، بیشتر به خاطر این بود. اونم نیاز به زمان داره تا با شرایط جدیدش کنار بیاد. فعلاً تو حواست بهش باشه باشه. پس فهمیده بود که معذبم. از این که سعی کرده موقعیتم رو درک کنه خوشحال شدم. _ ولی داداش، من خیلی نگرانم. اگه دروغت جلوی بابا برملا بشه چه اتفاقی میوفته؟ بابا چه رفتاری باهات می کنه؟ _ ای بابا، تو هم حالا وقت گیر آوردی توی دل من رو خالی کنی؟ اگه تو حرفی نزنی بابا چیزی نمیفهمه. _ الان مشکل فقط حرف نزدن منه؟ داداش جون چند نفر دیگه هم هستند که می تونن همه چیز رو لو بدند. یکیش راحله اگه بابا ازش بپرسه و ... _ خیلی خب حالا، بذار یکم اوضاع مامان بهتر بشه، خودم همه چیز رو به بابا میگم، نمیزارم کار به اونجا بکشه. حالا برو بخواب شب بخیر. _ شب بخیر از حرفهایی که شنیده بودم کاملاً گیج شدم. یک ساله توی این خونه حرف منه و فخری خانم از همون اول مخالف بوده. نسترن کیه؟ امیر چه دروغی گفته؟ من چه حرفی می تونم بزنم که دروغش را برملا کنم؟