eitaa logo
زینبی ها
4.4هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
رسول در ۱۵/اسفند/۱۳۴۷ در محله حکم‌‏آباد شهر تبریز به دنیا آمد. وى در خانواده‌‏اى منور و مزین به نور اسلام و ایمان رشد کرد و پرورش یافت. او چون دیگر همسالانش در هفت سالگى قدم در راه کسب علم و دانش گذارد. امّا به علت نیاز خانواده‏اش نصف روز را به نقاشى اتومبیل مشغول بود و نصف دیگر روز را به درس خواندن سپرى مى‏‌کرد. او عاشق اسلام و انقلاب بود. هنوز هم پایگاه مقاومت «مسجد بزرگ حکم‌‏آباد» و پایگاه مقاومت «مالک اشتر» نوجوان باوقار و بى‏‌باکى را که شب و روزش به خدمت مى‏‌گذشت و سیماى مهربانش یادآور برادر شهیدش «صمد» بود را فراموش نکرده است. رسول چهارده سال بیشتر نداشت که شوق پرواز و هجرت در دلش آشیانه‌‏ساخت. او به راه رفته برادر مى‏‌اندیشید، به سلاح او، به سرزمین عروج. زمانى که در شهر بود اندوهى بى‌‏حصار میان چشمهاى آسمانى‌‏اش سوسو مى‌‏زد. ۲۲/خرداد/۱۳۶۶ از راه رسیده بود. آفتاب تازه خود را به بام آسمان رسانده و ستارگان خاکى را با اشتیاق به نظاره نشسته بود و رسول تازه از راز و نیاز فارغ شده بود و هنوز چشمانش از نم اشک مرطوب بود و آتش آه سینه‌‏اش از حسرت فراق خاموش نشده بود. چشمانش رنگ دیگرى داشت، نگاهش بوى یاس مى‌‏داد نمى‏‌دانم شاید در خلسه آن آرامش آسمانى، آخرین دقایق انتظار را به شمارش ایستاده بود که تیر مستقیمى به بهانه عروج او، فضا را شکافت و بر سینه مهربان او بوسه زد. رسول تاب ماندن نداشت، برادرش صمد او را به میهمانى شقایق‏‌ها فرا خوانده و این زخم چون عطر بارانى نباریده، شوق سیراب شدن و طراوت را در جانش شعله‌‏ور ساخته بود. که آرام نالید: «خدایا! تاب ماندن ندارم، خدایا مرا از قفس جان برهان…» منطقه شلمچه بود گروهان یکم، گردان حبیب بن مظاهر(س) لشکر ۳۱ عاشورا و رسول بى‌‏تاب رفتن، که در مسیر انتقال به پشت خط مقدم، اصابت خمپاره‏اى به ماشین حامل مجروح، جان آسمانى رسول را از قفس تن وارهانید و در جوار حسینیان آسود. به روایت همسنگران شهید منبع راسخون 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت