#پارت593
💕اوج نفرت💕
نمیدونم چرا تپش قلبم بالا رفته صداش تو گوشی پیچید
_الو
تو صداش خبری از عصبانیت نبود
_سلام
صدای بعدی که شنیدم صدای بسته شدن در اتاق بود و حدسش کاملا مشخصه که نمبخواد مرجان از مکالمون با خبر بشه دلخور گفت
_سلام. نگار تو کجایی؟
_گفتم که بهت با ناهید میخوام برم بیرون. یادت رفت
_نخیر یادم نرفته ولی قرار نبود گوشیت رو خاموش کنی از دیشب هر چی زنگ میزنم خاموشی.
_ببخشید. یادم رفت روشنش کنم
_عزیزم ما از هم دوریم فقط با این تلفنه که میتونیم با هم در ارتباط باشیم. دیگه هیچ وقت خاموشش نکن.
_چشم.
_علیرضا گفت قراره با هم برید ماه عسل اره؟
_میخواستم بهت بگم گفتم برم بیرون بیام بعد بگم که علیرضا بهت گفت.
_مطمعنی میخوای بری؟
_علیرضا اصرار داره
_بارو عزیزم. فقط من رو بی اطلاع نذار
_دیگه خونه ای
_اره مرخص شده. دکتر گفت حمله ی عصبی بوده
دلم میخواد احمدرضا بدونه که من از نفرت شکوه باخبرم
_چون تو پیش من بودی حالش بد شده؟
کمی مکث کرد و نفس سنگینی کشید
_نه نگران وضعیت مرجانه.
چرا میخواد انکارش کنه نفرت شکوه چیزی نیست که بشه پنهانش کرد.
_هیچ ادرسی از این پسره شایان ندارم از اون روزی که اومدم یا در گیر بیمادستان بودم یا دنبال یه ادرسی از خودش و خانوادش انگار اب شدن رفتن توی زمین.
_پیداش میکنی ان شالله
صدای مرجان تو گوشی پیچید
_داداش مامان کارت داره
_نگار جان کاری نداری
_هر دفعه داریم لا خم حرف میزنیم به واسطه ی مادرت حرفمون قطع میشه. نه کاری ندارم خداحافظ
منتظر جوابش نشدم و تماس رو قطع کردم.
چرا انقدر باهاش پرخاشگر شدم. چرا از اینکه میخواد بره پیش مادرش بهم ریختم
صدای پیامک گوشیم بلند شد به صفحش نگاه کردم پیام از احمد رضا بود. انگشتم رو روی اسمش زدم صفحش رو باز کردم
باید با هم صحبت کنیم
نگاهم روی پیامکش ثابت موند که پیام بعدی روی صفحه ی گوشی ظاهر شد
فقط اینو بدون که هیچ کس برای من تو نمیشه. وقتی میگم هیچ کس منظورم همس. دوستت دارم.
یعنی منظورش از این پیام اینه که من رو بیشتر از مادرش دوست داره!
انگشتم رو روی صفحه تکون دادم و براش تایپ کردم
_به زبون هر حرفی میاد باید به عمل ثابت بشه.
انتظارم برای پاسخ پیام طولانی نشد
_ثابت میکنم مطمعن باش.
ناخواسته لبخند رو لب هام ظاهر شد کاش منم بتونم یه روز حال خرابش رو با حرف زدن خوب کنم
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
💕 اوننفرت💕
سلام
اینرمان۸۲۴ پارت هست. و کامل شده
اگر مایل به خوندنادامهی رمان به صورت یکجا هستید باید حق اشتراک رو پرداخت کنید.
مبلغ ۳۰هزار تومنبه اینشماره کارت ارسال کنید.
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
فاطمهعلیکرم.
بانک اقتصاد نوین
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید
@onix12
لازم به ذکر است که رمان تا پارت آخر تو این کانال پارتگذاری میشه
قوانین❌
بعد از خرید:
این رمان نزد همتون به امانت گذاشته میشه
کپی پیگرد قانونی و الهی داره.
رمان رو برای کسی نفرستید.
نویسنده تحت هیچ شرایطی راضی نیستن
نقد نمیپذیرم❌
هدایت شده از زینبی ها
عزیزان برای هزینه های بدهی درمان #۶میلیون۳۰۰هزار تومن واریز جمع شده #بیشتراز۲۰۰میلیونهزینهبرایخریدداروهایخاصوآیسییوکردن
دوستان منتظر کمک دستای مهربون شما هستن🖐🏻
#رفقاکمککنیدبتونیمیهمبلغی از بدهی رو جمع کنیم😢
به #نیتحضرتزینب (س)واریز بزنید
#هرکسیتواناییکمککردندارهیاعلیبگه بتونیم مشکل حل کنیم
مستند کمک های قبلی داخل کانال هست
🙏 اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه
#لطفارسیدروبرایادمینبفرستیدوبگیدبرایبدهیهزینههایدرمان
@Karbala15
https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
هدایت شده از زینبی ها
هرچقددرتوانتونهکمککنیدبتونیمدراینشرایطروحیمقداریازبدهیهاشونتسویهکنیم #بهنیتاهلبیتوشهداچراغهایکمکتونروشن کنید
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه 5894631547765255 محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c #لطفارسیدروبرایادمینبفرستیدوبگیدبرایبدهیهزینههایدرمان 🙏 @Karbala15 #مطمئنباشیدبرکتاینکمکهابهزندگیتونبرمیگرده
هدایت شده از زینبی ها
عزیزان برای هزینه های بدهی درمان #۶میلیون۳۰۰هزار تومن واریز جمع شده #بیشتراز۲۰۰میلیونهزینهبرایخریدداروهایخاصوآیسییوکردن
دوستان منتظر کمک دستای مهربون شما هستن🖐🏻
#رفقاکمککنیدبتونیمیهمبلغی از بدهی رو جمع کنیم😢
به #نیتحضرتزینب (س)واریز بزنید
#هرکسیتواناییکمککردندارهیاعلیبگه بتونیم مشکل حل کنیم
مستند کمک های قبلی داخل کانال هست
🙏 اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه
#لطفارسیدروبرایادمینبفرستیدوبگیدبرایبدهیهزینههایدرمان
@Karbala15
https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
هدایت شده از زینبی ها
هرچقددرتوانتونهکمککنیدبتونیمدراینشرایطروحیمقداریازبدهیهاشونتسویهکنیم #بهنیتاهلبیتوشهداچراغهایکمکتونروشن کنید
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه 5894631547765255 محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c #لطفارسیدروبرایادمینبفرستیدوبگیدبرایبدهیهزینههایدرمان 🙏 @Karbala15 #مطمئنباشیدبرکتاینکمکهابهزندگیتونبرمیگرده
هدایت شده از حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 خوشا صبحی که خیرش را تو باشی
ردیفِ نابِ شعرش را تو باشی...
🔅 خوشا روزی که تا وقتِ غروبش
دعایِ خوب و ذکرش را تو باشی...
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ
سلام امام زمانم 🌼
هدایت شده از حضرت مادر
عزیزان برای هزینه های بدهی درمان #۶میلیون۳۰۰هزار تومن واریز جمع شده #بیشتراز۲۰۰میلیونهزینهبرایخریدداروهایخاصوآیسییوکردن
دوستان منتظر کمک دستای مهربون شما هستن🖐🏻
#رفقاکمککنیدبتونیمیهمبلغی از بدهی رو جمع کنیم😢
به #نیتحضرتزینب (س)واریز بزنید
#هرکسیتواناییکمککردندارهیاعلیبگه بتونیم مشکل حل کنیم
مستند کمک های قبلی داخل کانال هست
🙏 اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه
#لطفارسیدروبرایادمینبفرستیدوبگیدبرایبدهیهزینههایدرمان
@Karbala15
https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
هدایت شده از حضرت مادر
هرچقددرتوانتونهکمککنیدبتونیمدراینشرایطروحیمقداریازبدهیهاشونتسویهکنیم #بهنیتاهلبیتوشهداچراغهایکمکتونروشن کنید
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c #لطفارسیدروبرایادمینبفرستیدوبگیدبرایبدهیهزینههایدرمان 🙏 @Karbala15 #مطمئنباشیدبرکتاینکمکهابهزندگیتونبرمیگرده
#پارت594
💕اوج نفرت💕
اون روز هم تموم شد برعکس انتظارم احمدرضا دیگه زنگ نزد.
فردا قراره به مسافرت بریم و من هنوز نمیدونم کجا قراره بریم. البته حس مزاحمت باعث شده تا اهمیتی هم برام نداشته باشه. به رسم ادب به عمو اقا هم زنگ زدم و بهش اطلاع دادم که دارم میرم.
صبح زود به خاطر استرسی که دارم بیدار شدم. ساک کوچیکی برداشتم چند تا لباس و وسایل شخصیم رو داخلش گذاشتم. اهسته از اتاق بیرون رفتم تا بیدارشون نکنم که صدای ناهید رو از اتاقشون شنیدم.
_علیرضا حواست به نگار باشه. انگار داره افسرده میشه.
_چرا اینو میگی چیزی بهت گفته
_نه اتفاقا اینو میگم چون اصلا حرف نمیزنه.
موقع خرید هیچ ذوقی نداشت هیچی انتخاب نمیکرد ازشم که میپرسیدم کدوم قشنگتره میگفت من نمیدونم. اینا نشانه های افسردگیه.
علیرضا ناراحت پرسید
_باید چی کار کنم
_یه کاری کن خرید کنه نباید تنهاش بذاریم.
_شاید دریا حالش رو خوب کنه
_اره استاد ما همیشه میگفت حس ارامشی که از نگاه کردن دریا به اوم دست میده هیچ جا پیدا نمیشه ولی بستگی داره با چه حالی بری جلوش بایستی اگه خوشحال باشی خوشحال ترت میکنه اگه نا امید باشی نا امید تر. به خاطر همین میگم باید حواسمون بهش باشه.
_شرایط سختی براش درست شده. فعلا برو بیدارش کن
فوری سمت سرویس رفتم و در رو بستم تو اینه به خودم نگاه کردم واقعا من دارم افسرده میشم؟
چیکار کنم که جلوی این کار رو بگیرم دست خودم نیست. از هیچ چیز لذت نمیبرم. اگر بخواهم ادا در بیارم و الکی از خرید لذت ببرم بیخودی ازشون تعریف کنم هم که اصلا خوشایندم نیست.
تنها کسی که تو این روزها میتونه حالم رو خوب کنه احمدرضاست که اون هم به واسطه اتفاق هایی که خودم دارم ایجادش می کنم، ازش دورم.
آبی به دست و صورتم زدم و از سرویس بیرون اومدم. ناهید جلوی در اتاقم ایستاده بود با دیدنم لبخندی زد و گفت
_ بیدار شدی!
لبخندش رو پلسخ دادم و گفتم
_آره بیدارم. دیشب نتونستم بخوابم.
جلو اومده صورتم رو بوسید
_ چرا عزیز دلم
دستش رو گرفتم با محبت نگاش کردم
_ ناهید واقعاً خوشحالم که تو زن علی رضایی
لبخند رضایتبخش روی لبهاش نشست
_ چرا
_تو خیلی خانومی ممنون از اینکه من رو کنار خودت تحمل می کنی.
_تحمل چیه من که گفتم تو مثل خواهرم میمونی. واقعا مثل خواهرم میمونی. یکسری حرفهای بین من و علیرضا از روز اول در رابطه با تو شده که قرار بوده بهت نگم. اما احساس میکنم با شرایط به وجود اومده بهتر باشه که مطلع باشی.
مشتاق نگاهش کردم
_ خیلی دوست دارم که بدونم
_ باید صبر کنی فرصتش پیدا بشه جلوی علیرضا نمیتونم بگم. چون اصلا دوست نداره بدونی. دلش نمی خواد که فکر کنی کسی نسبت به تو ترحم داره.
حرف هایی که می خوام بگم شاید این احساس رو تو ذهنت بوجود بیاره. فکر نمیکنم تا رسیدن به شمال بتونیم بهت بگم
_پس قرار شمال بریم
لبش رو به دندون گرفت
_عزیزم فراموش کردم بهت بگم. ببخشید
لباس گرم بردار که این فصل اونجا هوا گرم نیست.
علیرضا از اتاق بیرون اومد و با لبخند نگاهمون کرد
سلام صبح بخیری گفتم و با روی باز جوابم رو داد.
هر سه سر میز صبحانه رفتیم و برعکس دیروز اصلا نذاشتم ناهید کاری بکنه کارهای صبحانه رو خودم انجام دادم ظرف هاش رو شستم و جابه جا کردم سرم رو پایین انداختم و بدون اینکه به در اتاق باز شون نگاه کنم وارد اتاق خودم شدم.
شرایط طوری که من باید با این دو تا زندگی کنم .پس باید تمام حواسم رو جمع کنم که هیچ وقت اون ها احساس نکنند که من نسبت بهشون حس خاصی دارم. نباید ناهید احساس کنه که علیرضا من رو بیشتر دوست داره. یا علیرضا نباید احساس کنه که من زیاد بهش وابستگی دارم.
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
💕 اوننفرت💕
سلام
اینرمان۸۲۴ پارت هست. و کامل شده
اگر مایل به خوندنادامهی رمان به صورت یکجا هستید باید حق اشتراک رو پرداخت کنید.
مبلغ ۳۰هزار تومنبه اینشماره کارت ارسال کنید.
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
فاطمهعلیکرم.
بانک اقتصاد نوین
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید
@onix12
لازم به ذکر است که رمان تا پارت آخر تو این کانال پارتگذاری میشه
قوانین❌
بعد از خرید:
این رمان نزد همتون به امانت گذاشته میشه
کپی پیگرد قانونی و الهی داره.
رمان رو برای کسی نفرستید.
نویسنده تحت هیچ شرایطی راضی نیستن
نقد نمیپذیرم❌