امشب #شب_حضرت_علی_اصغر دردانه امام حسین علیه السلام است
که در واپسین ساعات عاشورا با اشاره عمرسعد لعن الله به جای #آب
#گلوی_خشکیده_اش هدف تیر سه شعبه حرمله قرار گرفت و عالم کون و مکان را به لرزه درآورد😭
آن تیر از گوش تا گوش و از شریان راست تا چپ گلوی علی اصغر امام حسین را درید😭😭😭
که امام خون فرزندش را به آسمان پرتاب کرد و عرض کرد:
"خدایا این قربانی را ذخیره آخرت ما قرار بده".
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
بر قلب حسین داغ روی داغ نهادند
حتی به علی اصغر او آب ندادند
ای غنچه پرپر
مظلوم علی اصغر
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
این طفل به کف نیزه و شمشیر ندارد
والله قسم مادر او شیر ندارد
ای غنچه پرپر
مظلوم علی اصغر
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
پروانه یِ لب تشنه یِ من بال و پرش سوخت
هم تیر سه شعبه دولب نازک او دوخت
ای غنچه پرپر
مظلوم علی اصغر
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
غم مخور ای آخرین سرباز من
غم مخور ای بهترین همراز من
غم مخور ای کودک خاموش من
قتلگاهت میشود آغوش من😭
بابی انت و امی ومالی و بدنی یا اباعبدالله😭
آجرک الله یا صاحب الزمان😭
#یـا_بـاب_الحوائــج
#بأے_ذنب_قتلت💔
🖤@zeinabion98🖤
4_6050824968273398514.mp3
17.06M
🔲 روضه سوزناک چه قدر بیخبر و بیهوا زدی نامرد...😭
🎤حاج محمود کریمی
🖤@zeinabion98🖤
976508_301.mp3
7.7M
طفل شش ماهه
تبسم نکند، پس چه کند...؟؟؟!!!
😭😭😭😭😭😭😭😭
🖤@zeinabion98 🖤
به رسم وفای هر شب بخوانیم
#دعای_فرج_و
#الهی_عظم_البلاء
الا ای صاحب قلبم کجایی⁉️
محرم شد نمی خواهی بیایی💔⁉️
هوای شال مشکی عزایت
دل زار مرا کرده هوایی🏴
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_ع
🖤@zeinabion98🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بَـعـد روضـه، عـجـيـب مي چَسبَـد
دو سـه تـا حَبّـه
قـنـد و چـاي حسـيـن💔
تلخیِ روزگار امانم نمیدهد ؛
خوبم! ولی به مرحمت #چای روضهات
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🖤@zeinabion98🖤
امشب ششمین شب مراسممون بود...
خدایا شـــــکرت🤲
نفس کشیدیم در محرمـت😭
💔💔💔💔
ثواب این عزاداریها رو تقدیم میکنیم به:
امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش خصوصا شش ماهه ارباب حضرت علی اصغر علیه السلام و روح پرفتوح امام خمینی ره و شهدای اسلام خصوصا شهید
درستی و شهید حاج حسینلو
التماس دعا داریم ازشما بزرگواران
در این شبها مارو هم مخاطب دعاهاتون
قرار بدین..
@zeinabion98
.#پ_عارفی
(مامان فاطمه ۷ ماهه)
موعد واکسن شش ماهگی رسید.
از قبلش خیلی دلشوره داشتم براش... انگار میدونستم خیلی اذیت میشه. هی از شب قبل نگاهش میکردم و دلم کباب میشد واسه فرداش و درد کشیدنش بعد واکسن... هی تو دلم قربون صدقهش میرفتم. میگفتم بمیرم برات قراره درد بکشی😢 چه جوری ببرمت آخه؟!
خلاصه که دلشوره مادرانهم امانمو بردم بود.
روز واکسن هم آمادهش کردم. لباس قشنگ پوشوندم. فکر کنم متوجه شد داریم میریم بیرون و کلی ذوق کرده بود. میخندید و البته ازمون دلبری میکرد. مخصوصا از بابایی...
با ذوق زیاد و خنده رفت تو بغل باباش.
اونطوری بدتر دلم کباب شد. با خودم گفتم ببین چهجوری ذوق داره ولی میخوام ببرمش جایی که درد بکشه.😢
رفتیم مرکز بهداشت. من که دل گرفتنش رو نداشتم باباش گرفت و واکسن اولیو زدن. صدای گریهش که اومد سریع بغلش کردم و آرومش کردم برای بعدی.
کارمون تموم شد و برگشتیم خونه.
برخلاف قبلیها این یکی خیلی سنگین بود. دلشورههام درست بود. کلی تب کرد😣 ولی خداروشکر خوب شد.
خداروشکر دردی بود که درمان داشت.
با استامینوفن خوب شد.
دوباره بعد واکسن برگشت پیش خودمون. سالم...
حتی باوجود اون تب بازم بهمون میخندید.
حتی قبل از همهی اینا، وقتی داشتیم از خونه میرفتیم بیرون، مطمئن بودم وقتی میدمش بغل باباش، بهم برش میگردونه.😔
شب قبل عاشورا هم حتما رباب دلش گواهی بد میداده... روز عاشورا هم حتما دل امام عزیزمون خون بوده برای اون بغل و دلبری و ذوق آخر علیاصغرش...
اما فرقش با وضعیت ما اینه که اماممون میدونسته بچهش دیگه برنمیگرده... دیگه براش دلبری نمیکنه...
شش ماهه کوچولو صدای گریهش تو گلوش موند و دیگه حتی داغ آروم کردنش هم به دل مادرش موند...
پ.ن: حالا که مادر شدم میبینم چقدر تصورم اشتباه بوده!
قبلش تو نظرم یه بچهی شش ماهه خیلی کوچولو بود. از اونا که نه میخندن نه واکنش نشون میدن و نه دلبری کردن از بابا رو بلدن.
اما الان که مادر میشدم میبینم چقدر شش ماهگی شیرینه و هر حرکت و رفتار بچه قند تو دل همه آب میکنه... یه قندی که طعم شیرینش تا سالها میمونه حتی اگه اون بچه همون شش ماهگی بره پیش خدا.💔
بای ذنب قتلت😭😭😭😭