eitaa logo
اگر الگو زینب "س" است...💞💞
114 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
😄😂😄😂😄😂😄😂 🔰🔰 طرف پیکان مدل ۵۶داره ...پوکیده...😶 یه درش رو میبندی سه در دیگه اش وا میشه...☹️ اصن یه وضعی...😑 اونوقت با خط نستعلیق رو شیشه عقب نوشته✍️ هر چه دارم از دعای خیر مادرم دارم...❣️ یکی نیست بهش بگه تو عاق والدین شدی حواست نیست👋😐😂 🔘🔘🔘 🔰 1⃣عاق والدین یعنی فرزند کاری کند که پدر و مادر برنجند و از فرزند ناراضی شوند. پس نرنجاندن والدین واجب است..⚜ 2⃣اگر والدین هم به وظائف لازم خود عمل نکنند عاق فرزند میشوند و در قیامت مؤاخذه خواهندشد❗️ 3⃣والدین پس از مرگ هم میتوانند فرزند ناخلف خود را عاق کنند🎍و منحصر دراین دنیانیست. ✳️ 💠🈂 🔔☎️📞 👪 ⭐️سوال: آیا تلفن زدن هم صله رحم محسوب میشه یا حتما باید بریم دیدن؟ جواب:🔰 بله زنگ زدن هم صله رحم محسوب میشه و ثواب زیادی داره بویژه در روز جمعه که کار خیر ثوابش دوبرابره 👨❤️💋👨 ولی ثواب دیدن حضوری بالاترهست 📞☎️📞@ahkameshirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱✅🌱😂 😂😂 پیرزنه دید عزرائیل داره میاد، رفت تو مهدکودک نشست، شروع کرد به پفک خوردن. 🍱 عزرائیل نشست پیشش گفت:چیکار میکنی؟ پیرزنه با صدای بچگونه گفت:به به میخورم! عزرائیل گفت:بخور می خوایم بریم ددر 😁😂☺️😂 🔰🔰 آیا وصیت کردن واجب است⁉️ جواب: 😢اگر انسان علایم موت را در خود مشاهده میکند و حقی از دیگران یا عبادت به گردن دارد واجب است وصیت کند📄 اما در غیر اینصورت واجب نیست بلکه مستحب است یعنی همانکه میگویند خوبه که وصیت آدم زیر بالشتش باشه ☺️🗞📂 🔹🔹🔹 ❤️👇 @ahkameshirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت پنجاه و هفتم نگاه کردم؛ تمام کسانی که پشت نیسان نشسته بودند، توی آسمان بودند. تکه‌تکه ‌بودند. وانت‌نیسان هجده نوزده نفر مسافر داشت. مردم توی هوا، مثل گردباد، چرخ می‌خوردند و روی زمین می‌افتادند. باورم نمی‌شد. زنی به اسم حمیده و دخترش کافیه که جوان بود، توی هوا داشتند چرخ می‌خوردند. چیزی را که می‌دیدم، نمی‌توانستم باور کنم. انگار باوه‌گیجان (گردباد) بود که می‌آمد و مردم توی آن چرخ می‌خوردند. به صورتم کوبیدم و دویدم. چند نفر شهید شده بودند. رفتم سراغ زن‌هایی که زخمی‌ بودند. همگی روی زمین افتاده بودند و ناله می‌کردند. مردم همه به طرفشان می‌دویدند. بین آن‌ها خیلی‌ها را شناختم. اول از همه، ریحان زن قهرمان را شناختم و به سینه کوبیدم. پاهایش به شدت آسیب دیده بود. جوی خون راه افتاده بود. تکه‌های بدن آدم‌ها این طرف و آن طرف افتاده بود. تا آن موقع چنین صحنه‌ای ندیده بودیم. دختری بود که دستش قطع شده بود. وقتی او را بلند کردم، دستش به کناری افتاد. زن‌ها کنار دیوار بودند و جیغ می‌کشیدند. می‌خواستم زخمی‌ها را بگذارم‌ توی ماشین. طوری زخمی بودند که نمی‌شد بلندشان کرد. نرسیده به جاده، خیلی از زخمی‌ها فوت کردند. زخمی‌ها را رساندند شهر تا معالجه شوند. و باز هم مراسم عزاداری و خاکسپاری شروع شد. تمام روستا سیاه‌پوش شده بود. ریحان یک ماه بیمارستان بود. پاهایش به شدت آسیب دیده بود. تکه‌های مین در بدنش فرو رفته بودند. او را با بدنی زخمی برگرداندن در. بمباران‌های گورسفید باز هم شدت گرفت و مردم دوباره آوارۀ کوه‌ها و روستاهای دیگر شدند. خوشحال بودم که حداقل اتاقی در دل کوهی در اسلام‌آباد دارم. این بار هم رحمان را بغل کردم و به اتاقم در دل کوه رفتم. کمی ‌آنجا را تمیز کردم. می‌شد هنوز تویش زندگی کرد. رحمان از اینکه توی کوه زندگی می‌کردیم، ذوق می‌کرد. علیمردان همراهم بود اما پدر و مادرم توی آوه‌زین مانده بودند. علیمردان باز هم توی شهرداری کار پیدا کرد. صبح می‌رفت و شب می‌آمد. من هم تنها با رحمان توی اتاقم می‌نشستم و منتظر علیمردان می‌ماندم. یک هفته به عید مانده بود و من هنوز توی اسلام‌آباد بودم. دبۀ آب را دستم گرفتم تا بروم آب بیاورم. رحمان هم بغلم بود که یک‌دفعه هواپیماهای دشمن سر رسیدند و شروع کردند به بمباران. بمباران سختی بود. مردم زیادی شهید شدند. اعلام کردند که اینجا نمانید. شب توی کوه بودیم که سپاه ماشین‌های زیادی آورد و اعلام کرد همه سوار شوید، تا وقتی اوضاع آرام شود، از اینجا بروید. ما را با ماشین‌ها به یک مرغداری نزدیک کرمانشاه بردند. مرغداری را خالی کرده بودند و با پارچه و پتو، قسمت قسمت کرده بودند. سالن بزرگ و مستطیل‌شکلی بود که جای زیادی داشت. بیست خانواده بودیم. مرغداری را تمیز کردیم و آن را با چوب تقسیم کردیم. هر خانواده برای خودش مکانی داشت. هر کس قسمت خودش را با یک پتوی سربازی مشخص کرده بود. پتوها شده بودند دیوارهای ما. یک چراغ خوراک‌پزی و چند تا ظرف، شده بود وسایل زندگی‌مان. اواخر اسفند سال ۱۳۶۲ بود. علیمردان به اسلام‌آباد رفت تا چند تکه از وسایلمان که مانده بود، بیاورد. وقتی برگشت، وسایل را زمین گذاشت و با ناراحتی سرش را پایین انداخت. جلو رفتم. رنگش پریده بود و سعی می‌کرد به چشمم نگاه نکند. پرسیدم: «علیمردان، چیزی شده؟» سعی کرد خودش را با وسایل سرگرم کند. مِن‌مِن کرد و گفت: «قرار است چی بشود؟ هیچی!» جلویش ایستادم و رحمان را که توی بغلم بود، زمین گذاشتم. رحمان به طرف بچه‌ها دوید. روی زمین نشستم و گفتم: «علیمردان، بگو چی شده؟» صدایم می‌لرزید. شوهرم روی زمین کنارم نشست و گفت: «فرنگیس، مرگ حق است.» قلبم از حرکت ایستاد. علیمردان دستم را گرفت و گفت: «آرام باش، فرنگیس! برادرت جمعه» دیگر هیچی نفهمیدم. فقط فریاد زدم. همه دورم جمع شدند. جمعه روی مین رفته بود. جمعه نوجوان، جمعه عزیزم. باور نمی‌کردم. گریه می‌کردم. علیمردان هم بغض کرده بود و دائم می‌گفت: «فرنگیس، آرام باش! به خودت رحم کن.» تا صبح یکسره بیدار بودم و اشک می‌ریختم. علیمردان مرتب می‌گفت: «صبح که هوا روشن شود، با هم می‌رویم. آرام باش. سعی کن بخوابی. فرنگ، بخواب...» شب، خیالِ صبح شدن نداشت. نیمه‌شب آمدیم سر جاده. تحمل نداشتم صبر کنم. با چند ماشین، تکه‌تکه برگشتیم تا گورسفید. علیمردان رحمان را بغل کرده بود و پشت سرم می‌آمد. توی راه یک کلمه هم حرف نزدیم. با پای پیاده به آوه‌زین رفتم. توی راه گریه می‌کردم و خنده‌های جمعه جلوی چشمم می‌آمد. جمعه فقط شانزده سال داشت. وارد خانۀ پدرم که شدم، شیون کردم. دیر رسیده بودم. بچه‌ها گریه می‌کردند. ستار و لیلا و جبار و سیما به من نگاه می‌کردند و اشک می‌ریختند. فریاد زدم: صدام، خدا برایت نسازد. صدام، داغ به دلت بنشیند. صدام، داغ برادر ببینی. پدرم سرش را روی شانه‌ام گذاشت و با گریه گفت: «دخترم، برادرت رفت.» @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤﷽❤ 💢 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💢 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💢السلام علیک یافاطمه المعصومه 🌸🌸🌸🌸🌸 @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از امروز فرزندم...
🌿"هیچ وقت به کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نکن، تبدیل به وظیفه می شود" ☘شاید شما هم این جمله رو شنیدید، نظرتون چیه؟ ⛔️راستش من این جمله را قبول ندارم! ❌یعنی این جمله اشتباهه! 🌾اگر کسی زیاد به من محبت و خوبی کنه، همیشه از او انتظار محبت دارم،🙂 همیشه از او انتظار خوبی و کمک دارم،🙃 نه به خاطر اینکه محبت و کمک کردن وظیفه اوست!😕 بلکه به خاطر اینکه: 💞او را شخصی کریم و مهربان می دانم، از شخص و هم انتظاری جز محبت و نیکی نمی رود. ✅پس در حقیقت جمله بالا می خواهد بگوید: 🍂هیچ وقت به کسی زیاد محبت نکن، چون خدایی نکرده تو را شخصی کریم و مهربان می پندارد! 😒 🍒@emroozkoodakam🍒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤﷽❤ 💢 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💢 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💢السلام علیک یافاطمه المعصومه 🌸🌸🌸🌸🌸 @zeinabion98
# حدیث روز مَن عَلِمَ مِن أخِیهِ سَیِّئَةً فَسَتَرَها، سَتَرَ اللهُ عَلَیهِ یَومَ القِیامَةِ. پیامبرمهربانیها میفرمایند: هر که از برادر خود گناهی بداند و آن را بپوشاند، خداوند در روز قیامت گناهان او را بپوشاند.) المعجم الکبیر طبرانی، ج ۱۹، ص ۴۴۰ @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅✅✅✅✅✅✅✅ 💢 در برخورد با خطای کودک قاطعانه برخورد کنید: ✅ توجه داشته باشید که برخورد قاطعانه به معنای خشونت، پرخاشگری و فریاد زدن نیست. ✅ توجه داشته باشید که برخورد قاطعانه به معنای پرهیز از ابزار محبت به کودکان نیست ✅ توجه داشته باشید که برخورد قاطعانه به معنای محدودیتهای سخت و آزارنده برای کودک نیست. ✅ هرگاه کودك مرتکب خطایی می شود، به سمت او بروید. او را آرام کنید و با محبت به او یادآور شوید (با برقراري ارتباط چشمی) که کار تو اشتباه بود. پس باید یاد بگیری که در موقعیت های دیگر تکرار نکنی. ✅ اگر کودك قصد فرار از موقعیت را داشت، دستهایش را بگیرید و مستقیم به او نگاه کنید. از این عبارت استفاده کنید: "لطفا به من نگاه کن" ✅دقت کنید که لحن شما تهدیدکننده و حاوی ترس نباشد ✅روشن و واضح برای کودک شرح دهید که چه خطایی انجام داده است: " مثلا دیگر نباید کسی را کتک بزنی. از تو میخواهم که این کار را تکرار نکنی " ┏━━━🍃🍂━━━┓ http://eitaa.com/joinchat/2963668994C3beed48182 ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راهکارهای درمان بددهنی کودکان👌👌 ۱-اول خودت دوم کسی 🙋‍♀✅ ۲-آهنربایی به نام کودک👪✅ ۳- شعبده جعبه جادو 🎩✅ ۴- چراغ توجه خاموش!🤐 ۵-این یعنی این🧐 ۶- این به جای این👐 ۷- یکی بود یکی نبود🙂 ۸- بچه ها جایزه😍😍 ۹-اجازه نداری😥 ۱۰ کمک! کمک! 😩 امروزبه موردسوم اشاره میشه وبقیه ی موارددرهفته های اتی توضیح داده میشه باماهمراه باشین❤️❤️ zeinabion98
کودکان موردسوم؛: شعبده ی جعبه ی جادو: در خانه همه هست و همنشین بسیاری از ماست. وقتی حوصله کودکمان را نداریم، زمانی که کار مهمی پیش رو داریم، هنگامی که میخواهیم کودکمان مزاحم صحبت های ما با همسرمان نشود و... نقطه ممکن است بسیاری از ما به فرزندانمان بگوییم:« عزیز دلم برو یکم تلویزیون تماشا کن» لطفاً یک هفته در کنار فرزندتان همه برنامه های تلویزیونی را که او تماشا می‌کند، نگاه کنید.خواهید دید که در برخی از این کارتون ها، فیلم ها و سریال ها، شخصیت های داستان بارها و بارها از واژه های نامناسب استفاده می کنند و کودک شما با الگو گیری از آنها و بد دهنی را می آموزد. بنابراین به یاد داشته باشید همه برنامه‌های این جعبه جادویی مناسب نیستند پس برنامه هایی را انتخاب کنید کنید که از آسیبهای اخلاقی دور باشد. این فرمایش امام جواد را را فراموش نکنید که: «کسی که به کلام گویند های گوش فرا دهد با این گوش دادن وی را بندگی کرده است» اگر گوینده سخن از خدا می گوید او خدا را بندگی کرده واگر گوینده از زبان شیطان و افکار شیطانی سخن می گوید شیطان را بندگی کرده است. شما هم مواظب باشید و ببینید که کودکتان پای جعبه جادو چه کسی را بندگی می کند... @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوقلو_طوری😘💋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤﷽❤ 💢 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💢 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💢السلام علیک یافاطمه المعصومه 🌸🌸🌸🌸🌸 @zeinabion98
🗓حدیث_روز ❤️ حضرت امام علی علیه السلام ❤️ مَن حاسَبَ نَفسَهُ رَبَحَ و َمَن غَفَلَ عَنهَا خَسِر؛ آن کسى که نفسش را محاسبه کند، سود برده است و آن کسى که از محاسبه نفس غافل بماند، زیان دیده است. نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 506 ، ح 204 @zeinabion98