eitaa logo
شمیم خانواده
1.4هزار دنبال‌کننده
24.8هزار عکس
7.9هزار ویدیو
519 فایل
مرکز فرهنگی خانواده زنجان (یاوران حضرت زینب سلام الله علیها) ارتباط با مدیریت کانال و ارسال انتقادات و پیشنهادات و برای ارسال آثارخود و شرکت در مسابقات آی دی @Fadak_8
مشاهده در ایتا
دانلود
اجازه میداد به سرعت راه برود، اما هر دو به قدری خوشحال و هیجان زده بودیم که همه دردهایمان را فراموش کرده و تنها به اشتیاق خانه جدیدمان می ِ رفتیم. حالا پس از چندین ساعت کز کردن در تاریکی محض و گرمای شدید، به هوای تازه و خیابانهای نورانی رسیده بودم که با ولعی عجیب، گرمای مطبوع شب بندر را نفس میکشیدم. سرِ خیابان تا کسی گرفتیم و مجید آدرس را به دست راننده داد تا ما را به مقصد برساند. تا کسی کهنه و فرسوده ای که روی هر دست انداز، تکانی میخورد و دل و کمرم را در درد شدیدی فرومیبُرد. هر چه به خانه حاج آقا نزدیکتر میشدیم، اضطرابم بیشتر میشد که میخواستم تا دقایقی دیگر به میهمانی افرادی غریبه رفته و فقط یک میهمانی ساده نبود که برای اقامتی به نسبت طولانی به این خانه ناآشنا دعوت شده بودم. ولی هر چه بود، از نشستن در گوشه اتاق مسافرخانه بهتر بود که نا گهان چیزی به ذهنم رسید و بند دلم پاره شد. همانطور که روی صندلی عقب تا کسی کنار مجید نشسته بودم، زیر گوشش زمزمه کردم: »مجید! اینا میدونن من سنی ام؟« به سمتم چرخید و با خونسردی جواب داد: »نه عزیزم! من چیزی نگفتم، چطور مگه؟« هرچند ما سالها در این شهر بدون هیچ مشکلی با شیعیان زندگی کرده بودیم، ولی باز هم میترسیدم که این روحانی شیعه بفهمد میهمان خانه اش یک دختر اهل سنت است و مسبب همه این آوارگی ها، پدر وهابی همین دختر بوده که دعوت سخاوتمندانه اش را پس بگیرد و باز هم سهم ما آوارگی شود که با لحنی معصومانه تمنا کردم: »میشه بهشون حرفی نزنی؟« لبخندی زد و با مهربانی پاسخ داد: »چشم، من حرفی نمیزنم. ولی از چه میترسی الهه جان؟« سرم را پایین انداختم و آه بلندی کشیدم که خودش فهمید در دلم چه میگذرد. دستهای لرزانم را با همان یک دستش گرفت تا قلبم به حمایت مردانه اش گرم شود و با لحنی غیرتمندانه دلم را آرام کرد: »الهه! من کنارتم عزیزم! نگران چی هستی؟ هر اتفاقی بیفته، من پشتت وایسادم!« ولی میدید دل نازکم به لرزه افتاده که با آهنگ دلنشین صدایش دلداری ام میداد: »اون خدایی که جواب گریه های من و تو رو داد، بهتر از هر کسی میدونست کارمون رو به کی حواله کنه! پس خیالت راحت باشه!« که راننده، اتومبیل رامتوقف کرد و رو به مجید گفت: »بفرما داداش! رسیدیم!« و تازه من و مجید به خودمان آمدیم که تا کسی مقابل یک درِ سفید بزرگ متوقف شده وانتظارمان به سر رسیده بود. مجید کرایه را حساب کرد و از تا کسی پیاده شدیم. شماره پلاک خانه نشان می داد که این درِ سفید بزرگ و چهار لنگه، همان باب فرجی است که خدا به رویمان گشوده است. خانه ای بزرگ و قدیمی، در یک محله معمولی بندر که در انتهای یک کوچه پهن و کوتاه، انتظارمان را می کشید. طول دیوارهای سیمانی و در بزرگ سفیدش روی هم بیش از بیست متر بود و درتمام این طول بلند، لب در و دیوارها از شاخه های درختان سبز بندری پوشیده شده و شاخه های چند نخل تزئینی از آن سوی دیوار سرک میکشید. یک چراغ بزرگ بر سر درِ خانه نصب شده و همین نورافشانی، زیبایی ِ ورودی خانه را دوچندان می کرد تا من و مجید برای چند لحظه فقط محو تماشای این منظره رؤیایی شویم. از شدت کمردرد دست به کمر گرفته و قدمی عقبتر از مجید ایستاده بودم. مجید سا ک را کنار دیوار روی زمین گذاشت، با همان دستش زنگ زد و انگار صاحبخانه منتظر آمدن ما، در حیاط ایستاده بود که بلافاصله در را باز کرد. روحانی قد بلند و درشت اندامی که عمامه سیاهش، نشانی از سید بودنش بود و به حرمت شهادت امام کاظم ع عبا و پیراهن مشکی به تن داشت. با رویی خوش با مجید سالم و احوالپرسی کرد و همانطور که سرش را پایین انداخته بود تا مستقیم نگاهم نکند، به من هم خوش آمد گفت و با نهایت مهربانی تعارفمان کرد تا داخل شویم. مجید خم شد تا سا ک را از روی زمین بردارد، ولی میدید برداشتن همین سا ک کوچک هم برای مجیدمشکل است که خودش پیشدستی کرد، سا ک را از روی زمین برداشت و بی توجه به اصرارهای مجید، با گفتن »یا الله!« وارد حیاط شد و اهالی خانه را از آمدن میهمانان باخبر کرد. با احساس ناخوشایندی از خجالت و غریبی، پشت سرِ مجید قدم به حیاط گذاشتم که پیش چشمان نگرانم، بهشتی رؤیایی جان گرفت. حیاط زیبا و بزرگی که باغچه سرسبزی در میانش به ناز نشسته و دور تا دورش، نخلهای تزئینی و کوتاهی صف کشیده بودند و با رقص ملیح شاخه هایشان برایم دست تکان میدادند. انگار در این حیاط خبری از گرمای این شبهای بندر نبود که صاحبخانه خوش سلیقه، سنگ فرش حیاط را آب و جارو زده بود تا بوی خوش آب و خا ک در فضا پیچیده و خنکای لطیفی صورت پژمرده ام را نوازش دهد. روبرویم در صدر حیاط، ایوان بزرگ و دلبازی بود که حیاط را به ساختمان متصل میکرد و تنها سه پله کوتاه از سطح حیاط ارتفاع میگرفت که آن هم با ردیفی از گلدانهای کوچک تزئین شده بود. ادامه دارد.... نویسنده:فاطمه ولی نژاد✨🌸✨🌸✨🌸✨ 🆔:@zeinabyavaran313
✅ حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها می‌فرمایند: 📍 إلزَم رِجلَها ؛ فَإنَّ الجَنَّةَ تَحتَ أقدامِها؛ 📌 در خدمت مادر باش؛ زيرا بهشت زير قدم هاى مادران است. 📚كنزالعمّال، ح۴۵۴۴۳ 🆔:@zeinabyavaran313
🌸🥀🌸🥀🌸🥀🌸 لحظه آمدنت رسیده بود اما زنی نبود تا مادر را در وقت به دنیا آمدنت یاری کند. نه این که نباشد، بود؛ اما مگر زنان زمینی شایسته به دنیا آوردن بهشتی ترین زن عالم هستند؟ فاطمه علیهاالسلام معنای پاکی است. طهارت از فاطمه از جان گرفته. فاطمه نور است. روشنایی وجودش را مدیون فاطمه است. خدايا! شکرت که وقتی خدیجه ای از زنان مکّی کمک خواست کسی حاضر به امداد او نشد که اگر دست زنان زمینی در لحظه تولد به فاطمه می خورد فریاد «طهارت» به آسمان می رفت و قامت «نور» می شکست. کسی نیامد تا دل هایی که از همراهی خدیجه و با محمد(ص) آتش گرفته بودند، خنک شوند. کسی نیامد تا با تنها گذاشتن خديجه(س) انتقام ازدواج او با محمد، يتيم ابوطالب را بگیرند اما من خدا را شکر می کنم که آنها از مادرت این گونه انتقام گرفتند تا بر لحظه آمدنت هیچ گردی از زمینیان ننشیند و بهشتی ترین لحظه زمین رقم بخورد. لحظه آمدنت رسیده و مادر، تنهاست و غم، راه خویش را به دل خدیجه با ناگاه زنانی در قامت زنان بنی‌هاشم گندمگون و بلند بالا قدم در خانه خدیجه(س) نهادند. غم جای خود را به ترس داده بود که یکی از آن جماعت زبان گشود و گفت: «ای خدیجه! غم به دلت راه مده. ما از سوی خدا به نزد تو آمده ایم. من ساره ام، همسر ابراهیم بت‌شکن آن دیگری رفیق تو در بهشت است، آسیه، همسر فرعون و او مریم است و دیگری هم خواهر موسی است. کاش می دانستم این چهار زن چه کرده‌اند که افتخار دیدار تو را یافته اند آن هم در اولین لحظه ورودت به این عالم. اما این را می دانم که زنی چون آسیه اگر نه یک موسی که هزار موسی را از مرگ نجات می داد و هزار بار زنده می شد و هر بار زیر شکنجه فرعون هزار بار جان می داد باز هم قیمت آن همه لطف و این همه زجر به پای دیدار تو در اولین لحظه ورودت به این عالم نمی رسید، یا زهرا! 📚کتاب جلداول (فضائل حضرت زهرا) 🆔:@zeinabyavaran313
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 انتخابات مجلس نزدیکه 🔹 به این دو دقیقه حرفای استاد گوش بدیم 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انیمیشن طنز «دیرین دیرین» (اين قسمت لیمو عمانی) ⛔️ ما به قیمه رأی نمی دهیم! 🆔:@zeinabyavaran313
آدما تاوقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن! وقتی بزرگترمیشن پول دارن اماوقت ندارن! وقتی هم که پیر میشن پول دارن وقت هم دارن اما مادر ندارن! 🆔:@zeinabyavaran313
دعای روز شنبه 🆔:@ zeinabyavaran313
ذکر روز (صدمرتبه) 🆔:@zeinabyavaran313
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِندَ رَبِّهِمْ ۖ وَهُوَ وَلِيُّهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» براى آنها نزد پروردگارشان (در بهشت) سراى امن و آرامش خواهد بود و بخاطر اعمال (نیکى) که انجام مى دادند، او ولىّ و یاور آنهاست. (انعام/۱۲۷) 🆔:@zeinabyavaran313
❇تفســــــیر ❇ این آیه به دو قسمت از بزرگ ترین پاداش ها و موهبت هائى که به افراد بیدار و حق طلب مى دهد اشاره مى کند، نخست این که: براى آنها خانه امن و امان نزد پروردگارشان است (لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ). و دیگر این که ولىّ، سرپرست، حافظ و ناصر آنها خدا است (وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ). و توجه مى دهد تمام اینها به خاطر اعمال نیکى است که انجام مى دادند (بِما کانُوا یَعْمَلُونَ). 🌼🌼🌼 چه افتخارى از این بالاتر که سرپرستى و کفالت امور انسان را خداوند بر عهده گیرد و او حافظ و یار و یاورش باشد. و چه موهبتى از این عظیم تر که دار السلام یعنى خانه امن و امان در انتظار انسان باشد، محلى که نه در آن جنگ است نه خونریزى، نه نزاع است و نه دعوا، نه خشونت است و نه رقابت هاى کشنده و طاقت فرسا، نه تصادم منافع است و نه دروغ، افترا، تهمت، حسد و کینه و نه غم و اندوه، جایگاهى که از هر نظر قرین آرامش است. ولى آیه مى گوید: اینها را با حرف و سخن به کسى نمى دهند بلکه در برابر عمل، آرى در برابر عمل! (تفســــــیر نمونه، ذیل آیه ۱۲۷ سوره مبارکه انعام) 🆔:@zeinabyavaran313
‼️پوشیدن ساپورت و شلوار لی 🔷س 2431: حکم پوشیدن ساپورت و شلوار لی یا شلوار جین و روسری و کفش رنگی و مانتوی کوتاه در زیر چادر چیست؟ ✅ج: برای پوشش شرایطی ذکر شده ازجمله اینکه برجستگی های بدن مشخص نباشد. در مورد ساپورت، این گونه است که تمام هندسه بدن مشخص است؛ بنابراین حجاب کاملی نیست اما نسبت به نوع های رنگی شلوار جین و لی، اگر زیر چادر باشد و پیدا نباشد، حکم خاصی ندارد؛ به فرض اینکه پیدا هم باشد اگر به قدری چسبان نباشد که هندسه بدن مشخص باشد -یعنی یک مقداری گشاد باشد که برجستگی بدن مشخص نباشد- و اینکه رنگش به گونه ای نباشد که فرد انگشت نما شود و به اصطلاح لباس شهرت نباشد، اشکالی ندارد. 📕منبع: khamenei.ir 🆔:@zeinabyavaran313
💠امام صادق(علیه السلام) 🔴انَّما سُمِّیَتِ الزَّهراءُ لِأَنَّ اللهَ عَزَّوجَلّ خَلَقَها مِن نّورِ عَظَمَتِه. 🔷به این علت نام گذاشته شد که خداوند او را از نورِ عظمت خود آفرید🔅 📚معانی الاخبار/ج۲ ص۶۴ 🆔:@zeinabyavaran313