eitaa logo
شمیم خانواده
1.4هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
7.8هزار ویدیو
514 فایل
مرکز فرهنگی خانواده زنجان (یاوران حضرت زینب سلام الله علیها) ارتباط با مدیریت کانال و ارسال انتقادات و پیشنهادات و برای ارسال آثارخود و شرکت در مسابقات آی دی @Fadak_8
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️ وفات حضرت سلام الله علیها تسلیت ◾️هدیه به ساحت قدسی عمه جان ، تسلای دل آقا امام زمان (عج) ، شادی روح شهدای مدافع حرم ، به نیت رفع بلا و توفیق زیارت، عنایت و شفاعت حضرت زینب(س) بر محمد و آل محمد 🆔:@zeinabyavaran313
✳ زینب را انتخاب‌هایش زینب کرد 📌 یک زن بزرگ است. عظمتی که این زن بزرگ در چشم ملت‌های اسلامی دارد از چیست؟ نمی‌شود گفت به‌خاطر این است که دختر یا خواهر و یا است. نسبت‌ها هرگز نمی‌توانند چنین عظمتی را خلق کنند. همه‌ی ائمه‌ی ما دختران و مادران و خواهرانی داشتند اما کو یک نفر مثل زینب کبری؟ 🔸 ارزش و عظمت زینب کبری به خاطر موضع و حرکت عظیم انسانی و اسلامی و بر اساس تکلیف الهی است. کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، به او این‌طور عظمت بخشید. هر کس چنین کاری بکند، ولو دختر هم نباشد، عظمت پیدا می‌کند. بخش عمده‌ی این عظمت از این‌جاست که اولاً موقعیت را شناخت؛ هم موقعیت قبل از رفتن امام حسین به ، هم موقعیت لحظات بحرانی روز ، هم موقعیت حوادث کشنده بعد از شهادت امام حسین را و ثانیاً طبق هر موقعیت یک انتخاب کرد. این انتخاب‌ها زینب را ساخت. 👤 📚 برگرفته از کتاب 🆔:@zeinabyavaran313
❗️محدودیت برای مصونیت 🔴‏خیلی جاها تعطیل شده از جمله مکان های تفریحی و ... ✋دیگه عزیزانتونو ب محض دیدن نمیتونید ببوسید یا بغل کنید یا حتی باهاشون دست بدین ⛔️به غیر از موارد ضروری، نمیتونید از خونه خارج بشید و اگه خواستید خارج بشین باید صورتتونو با ماسک و دستهاتونو با دستکش بپوشونید.‌.. ⁉️اما چرا هیچکس نمیگه آزادی ما سلب شده؟ 📣و هشتک های اعتراضی، آزادی آزادی راه نمیفته؟! ☝️چون این ‎محدودیت برای ‎مصونیت است! 💡حجاب هم یک مصونیت است برای حفظ سلامتی بنیان خانواده و برای سلامت جامعه! 🆔:@zeinabyavaran313
♦️افزایش تعداد بیماران شناسایی شده مبتلا به کووید19 به 7161 نفر 🔹جهانپور سخنگوی وزارت بهداشت: از ظهر دیروز تا امروز و بر اساس نتایج آزمایشگاهی، 595 مورد بیمار جدید مبتلا به کووید19 در کشور شناسایی شد و کل مبتلایان به این بیماری در کشور به 7161 نفر افزایش یافت 🔹خوشبختانه تا کنون 2394 نفر از بیماران مبتلا به کووید19 بهبود یافته و ترخیص شده اند 🔹متاسفانه در طول 24 ساعت گذشته، 43 نفر از مبتلایان جدید کووید19 جان خود را از دست دادند و مجموع جان باختگان این بیماری در کشور به 237 مورد رسید/ باشگاه خبرنگاران 🆔:@zeinabyavaran313
🔺وزیر ارتباطات: بیمارستان‌ها، پمپ بنزین‌ها و سوپرمارکت‌ها؛ سه مرکز مهم پخش کروناویروس پس از دریافت بخشی از اطلاعات مبتلایان به کرونا در ایران و تحلیل اطلاعات حمل و نقل و پرداخت حضوری/ ایسنا 🆔:@zeinabyavaran313
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هَٰذَا ۖ فَإِن شَهِدُوا فَلَا تَشْهَدْ مَعَهُمْ ۚ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ» بگو: «گواهان خود را، که گواهى مى دهند خداوند اینها را حرام کرده است، بیاورید!» اگر آنها (به دروغ) گواهى دهند، تو با آنان (همصدا نشو. و) گواهى نده. و از هوا و هوس کسانى که آیات ما را تکذیب کردند، و کسانى که به آخرت ایمان ندارند و براى پروردگارشان همتا و شبیه قرار مى دهند، پیروى مکن. (انعام/۱۵۰) 🆔:@zeinabyavaran313
❇تفســــــیر ❇ در آیه بعد، براى این که بطلان سخنان آنها روشن تر شود، و نیز اصول صحیح قضاوت و داورى رعایت گردد، از آنها دعوت مى کند که اگر شهود معتبرى دارند، که خداوند حیوانات و زراعت هائى را که آنها مدعى تحریم آن هستند، تحریم کرده، اقامه کنند. مى فرماید: اى پیامبر! به آنها بگو گواهان خود را که گواهى بر تحریم اینها مى دهند بیاورید (قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ الَّذینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللّهَ حَرَّمَ هذا). پس از آن اضافه مى کند:اگر آنها دسترسى به گواهان معتبرى پیدا نکردند (و قطعاً پیدا نمى کنند) و تنها به گواهى و ادعاى خویش قناعت نمودند، تو هرگز با آنها همصدا نشو و مطابق شهادت و ادعاى آنان گواهى مده (فَإِنْ شَهِدُوا فَلاتَشْهَدْ مَعَهُمْ). 🌼🌼🌼 از آنچه گفته شد، روشن مى شود در مجموع آیه، هیچ گونه تضادى وجود ندارد، و این که در آغاز از آنها مطالبه شاهد مى کند و سپس مى فرماید: شهود آنها را نپذیر، تولید اشکالى نمى کند; زیرا منظور این است که آنها ازاقامه شهود معتبر به طور قطع عاجزند، چه این که هیچ سند و مدرکى از انبیاى الهى و کتب آسمانى بر تحریم این امور ندارند. بنابراین تنها خودشان که مدعى هستند، شهادت مى دهند، و بدیهى است چنین شهادتى مردود است. به علاوه همه قرائن گواهى مى دهد که این احکام ساختگى، صرفاً از هوا و هوس و تقلیدهاى کورکورانه سرچشمه گرفته و هیچ گونه اعتبارى ندارد. لذا در جمله پایانى آیه مى فرماید: از هوا و هوس هاى کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و آنها که به آخرت ایمان ندارند و آنها که براى خدا شریک قائل شده اند، پیروى مکن! (وَ لاتَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ الَّذینَلایُؤْمِنُونَ بِالآْخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ). یعنى بت پرستى آنها و انکار قیامت و رستاخیز و خرافات و هواپرستى آنان گواه زنده اى است، که این احکام آنان نیز ساختگى است و ادعایشان در مورد تحریم این موضوعات از طرف خدا، بى اساس و بى ارزش است. (تفســــــیر نمونه، ذیل آیه ۱۵۰ سوره مبارکه انعام) 🆔:@zeinabyavaran313
‼️مستحبات آشامیدن آب 🔷چند چیز هنگام آشامیدن آب، مستحب است: ۱. آب را به صورت مکیدن بنوشد. ۲. در روز، ایستاده آب بنوشد. ۳. پیش از نوشیدن آب، «بسم اللَّه» و پس از آن، «الحمد للَّه» بگوید. ۴. به سه نفس آب را بیاشامد. ۵. از روی میل آب بیاشامد. ۶. پس از آشامیدن آب، حضرت ابا عبداللَّه (علیه السلام) و اهل بیت ایشان را یاد و قاتلان آن حضرت را لعنت کند. 📕منبع: leader.ir 🆔:@zeinabyavaran313
💠امام سجاد(علیه السلام): 🔴اِنَّ عَمَّتی زَینَبَ مَعَ تِلکَ المَصائِبِ و المِحَنِ النّازِلَةِ بِها فی طَریقِنا الی الشّامِ ما تَرَکَت تَهَجُّدَها لِلَیلَة. 🔷عمه ام (سلام الله علیها) با وجود همه مصیبتها و رنج هایی که در مسیرمان به سوی شام به او روی آورد،حتی یک شب اقامۀ نماز شب را ترک نکرد! 🌺 📚وفیات الائمه/ص۴۴۱ 🆔:@zeinabyavaran313
⚫️سلامٌ عَلَے قلبــِـ الزّینبــِـ الصَّبور⚫️ 🍃عزاے خواهـر خـون خـدا شد 🍂وفاتـــ دخـتر خیـر النّساء شد 🍃پس از یڪ سال و نیم از داغ عاشـور 🍂به جنّـتــــ میهمان مرتَضـے شد 🔆وفات شهادت گونۀ ام المصائب عقیله بنی هاشم حضرت (سلام الله علیها) تسلیت باد🌹 🌷اللّهمـّ عجّل لوَلیّڪَ الفَرَج🌷 ❣بحقّ الزّینب❣ 🆔:@zeinabyavaran313
🔍 | زینب کبری، الگوی رفتار اجتماعی زن مسلمان 🔸وضعیت سیاسی و مذهبی دوران زندگانی حضرت زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) و نوع مواجهه این بانوی ارجمند با رخدادهای گوناگون سبب می‌شود تا امروزه بتوان از ابعاد شخصیت ایشان به عنوان الگوی جاودان زنِ مسلمان یاد کرد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در بخشی از بیانات خود با اشاره به شاخص بودن عملکرد آن حضرت، چنین فرمودند: «...(او) از جهات گوناگون، یک استاد، معلّم معنویّت، معلّم اخلاق و معلّم رفتار اسلامیِ زن محسوب می‌شد...زن مسلمان از درون خانواده تا درون جامعه، مسائل علمی، مسائل سیاسی، کمک رسانی، ارزشهای اخلاقی و نشان دادنِ منشهای بزرگ انقلابی، همه را با هم دارد.» ۱۳۷۴/۰۷/۱۲ 🔹 بخش فقه و معارف پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در این یادداشت برخی از ابعاد شخصیت و سیره اجتماعی حضرت زینب را تبیین می‌کند. 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تصاویری از باز کردن درب حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) توسط حاج قاسم سلیمانی 🔻انتشار به مناسبت شهادت حضرت زینب کبری(س) 🆔:@zeinabyavaran313
حضرت زینب کبری سلام الله عليها🏴 بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدیجَةَ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ وَلِیِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْک ِعَرَّفَ اللهُ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ فِی الْجَنَّةِ ، وَحَشَرَنا فی زُمْرَتِکُمْ ، وَاَوْرَدَنا حَوْضَ نَبیِّکُمْ ، وَ سَقانابِکَاْسِ جَدِّکُمْ مِن یَدِعَلِیِّ ابْن اَبیطالِب صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ،اَسْئَلُ اللهَ اَنْ یُرِیَنافیکُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ،وَاَنْ یَجْمَعَنا وَاِیّاکُمْ فی زُمْرَةِ جَدِّکُم ْمُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، وَاَنْ لا یَسْلُبَنا مَعْرِفَتَکُمْ ، اِنَّهُ وَلِیٌّ قَدیرٌ ، اَتَقَرَّبُ اِلَی اللهِ بِحُبِّکُمْ ، وَالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ ، وَالتَّسْلیمِ اِلَی اللهِ راضِیاًبِهِ غَیْرَ مُنْکِروَلا مُسْتَکْبِروَعَلی یَقینِ ما اَتی بِهِ مُحَمَّدٌ ، وَبِهِ راض نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهَکَ یا سَیِّدی،اَللّهُمَّ وَرِضاکَ وَالدّارَ الآخِرَة َیا سَیِّدَتی یا زَیْنَبُ، اِشْفَعی لی فِی الْجَنَّةِ ، فَاِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَاْناً مِنَ الشَّاْنِ،اَللّهمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ اَنْ تَخْتِمَ لی بِالسَّعادَةِ،فَلا تَسْلُبْ مِنّی ما اَنَا فیهِ ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ،اَللّهمَّ اسْتَجِبْ لَناوَتَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَعِزَّتِکَ ، وَبِرَحْمَتِکَ وَعافِیَتِکَ ، وَصَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد وَآلِهِ اَجْمَعینَ ، وَسَلَّمَ تَسْلیماً یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ. التماس دعا🤲 🆔:@ zeinabyavaran313
داستان عاشقانه جان شیعه اهل سنت(فصل پنجم) قسمت 155✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ حالا زائران با این هیبت گل آلود، حال عشاق مصیبت زده ای را پیدا کرده بودند که با پریشانی به سمت معشوق خود پرپر میزنند. همه جا درفضا همهمه»لبیک یا حسین!« میآمد و دیگر کسی به حال خودش نبود که رایحه کربلا در هوا پیچیده و عطر عشق و عطش از همینجا به مشام می رسید. فشار جمعیت به حدی شده بود که زائران به طور خودجوش جمع مردان و زنان را از هم جدا کرده بودند تا برخوردی بین نامحرمان پیش نیاید و باز به سختی میتوانستم حلقه اتصالم رابا مامان خدیجه و زینب سادات حفظ کنم که موج جمعیت مرا باخودش به هر سو میکشید. بر اثر وزش به نسبت تند باد و حرکت پُر جوش و خروش جمعیت، حسابی گرد و خاک به پا شده و روی صورتم را پرده ای از تربت زیارت کربلا پوشانده بود. حالا دوباره سوزش زخمهای پایم هم شروع شده و با هر قدمی که به زمین میزدم، کف پایم آتش میگرفت و از چشم مجید و بقیه پنهان میکردم تا دوباره اسباب زحمتشان نشوم. آسمان نیلگون شده و چادر شب را کم کم به سر می کشید که به سختی خودمان را از دل جمعیت بیرون کشیدیم و به قصد اقامه نماز مغرب به یکی از موکب ها رفتیم. هنوز صدای اذان بلند نشده بود که جوانی از خادمان موکب برایمان فرنی گرم آورد و چه مرهم خوبی بود برای گلوهایی که از گرد و خا ک پُر شده و به خس خس افتاده بود. نماز مغرب را که خواندم، دیگر توانی ِ برای برخاستن نداشتم که ساق پایم از چهار روز پیاده روی پیوسته به لرزه افتاده و به خاطر ساعتهای طولانی روی پا بودن، کمر درد هم گرفته بودم، ولی وقتی چشمم به پیرزن هایی می افتاد که با پاهای ورم کرده به عشق کربلا میرفتند و حتی لب به یک ناله باز نمیکردند، خجالت می کشیدم از دردهایم شکایتی کنم که عاشقانه قیام کردم و دوباره آماده رفتن شدم. از در موکب که بیرون آمدم، دیدم مجید غافل از اینکه تماشایش میکنم، کفشهایش را برداشته و با دقت داخلش را بررسی میکند تا ببیند دستمال کاغذی و باندها جا به جا نشده باشند. از این همه مهربانی اش، دلم برایش پَر زد و شاید آنچنان بی پروا پرید که صدایش به گوش جان مجید رسید و به سمتم برگشت. چشمش که به چشمم افتاد، لبخندی زد و با گفتن »بفرمایید!« کفشها را مقابل پایم جفت کرد و به سراغ آسید احمد رفت تا بیش از این شرمنده مهربانی اش نشوم. مامان خدیجه وزینب سادات هم آمدند و باز همه به همراه هم به راه افتادیم. حالا در تاریکی شب، جاده اربعین صفای دیگری پیدا کرده و نه تنها عطر کربلا که روشنایی حضور سید الشهدا ع را هم با تمام وجودم احساس می کردم. از دور دروازهای فلزی با سقفی شیروانی مانند پیدا بود که مامان خدیجه میگفت از اینجا ورودی شهر کربلا آغاز میشود. هنوز فاصله زیادی تا دروازه مانده و جمعیت به حدی گسترده بود که از همینجا صف های به هم فشرده ای تشکیل شده و باز جمعیت زن و مرد از هم جدا شده بودند. دیگر مجید و آسید احمد را نمیدیدم و با مامان خدیجه و زینب سادات هم فاصله زیادی پیدا کرده بودم که مدام خودم را بین جمعیت می کشیدم تا حداقل مامان خدیجه را گم نکنم. روبرویمان سالن های جداگانه ای برای بازرسی خانم ها و آقایان تعبیه شده و به منظور جلوگیری از عملیات های تروریستی، سا ک و کوله ها را تفتیش میکردند. وارد سالن بانوان شده و در میان ازدحام زنانی که همه چادر مشکی به سر داشتند، دیگر نمیتوانستم مامان خدیجه و زینب سادات را پیدا کنم. چند باری هم صدایشان زدم، ولی در دل همهمه تعداد زیادی زن و کودک،جوابی نشنیدم. خانمی که مسئول بازرسی بود، وقتی دید کیف و سا کی ندارم، اجازه عبور داد و به سراغ نفر بعدی رفت. اختیار قدم هایم با خودم نبود و با فشار جمعیت از سالن خارج شدم و تا چند متر بعد از دروازه همچنان میان جمعیت انبوهی از زنان گرفتار شده و هر چه چشم می چرخاندم، مامان خدیجه و زینب سادات را نمیدیدم. بالاخره به هر زحمتی بود، خودم را از میان جمعیت به کناری کشیدم و دیگر از پیدا کردن مامان خدیجه و زینب سادات ناامید شده بودم که سراسیمه سرک می کشیدم تا مجید و آسید احمد را ببینم، ولی در تاریکی شب و زیر نور ضعیف چراغهای حاشیه خیابان، چیزی پیدا نبود که مثل بچه ای که گم شده باشد، بغض کردم. با لبهایی که از ترسی کودکانه به لرزه افتاده باشد، فقط آیت الکرسی میخواندم تا زودتر مجید یا یکی از اعضای خانواده آسید احمد را ببینم و با چشمان هراسانم بین جمعیت میگشتم و هیچ کدام را نمی دیدم. حالاپهنای جمعیت بیشتر شده و به کناره ها هم رسیده بودند که دیگر نمیتوانستم سرجایم بایستم و سوار بر موج جمعیت، به هر سو کشیده میشدم. قدمهایم از فشار جمعیت بی اختیار رو به جلو میرفت و سرم مدام میچرخید تا مجیدم را ببینم. میدانستم الان سخت نگرانم شده وخانواده آسید احمد هم معطل پیدا کردنم، اذیت میشوند و این بیشتر ناراحتم میکرد. هر لحظه بیشتر از دروازه فاصله میگرفتم و در میان جمعیتی که هیچ کدامشان را نمیش
ناختم، بیشتر وحشت می کردم. حتی نمیدانستم باید کجا بروم، میترسیدم دنبال جمعیت حرکت کنم و مجید همین جا به انتظارم بماند و بدتر همدیگر را گم کنیم که از این همه بلا تکلیفی در این شب تاریک و این آشفتگی جمعیت، به گریه افتادم. حالا پس از روزها که چشمه اشکم خشک شده و پلکهایم دل به باریدن نمیدادند، گریه ام گرفته و از خود بیخود شده بودم که با صدای بلند همسرم را صدا میزدم و از پشت پرده اشکم با پریشانی به دنبالش میگشتم. گاهی چند قدمی با ناامیدی و تردید به جلو می رفتم و باز میترسیدم مجید هنوز همانجا منتظرم مانده باشد که سراسیمه بر میگشتم. من جایی را در این شهر بلد نبودم و کسی را در میان جمعیت نمیشناختم که فقط مظلومانه گریه میکردم و با تمام وجود از خدا میخواستم تا کمکم کند.ساعتی میشد که همین چند قدم را با بیقراری بالا و پایین میرفتم که دیگر خسته و درمانده همانجا روی زمین نشستم، ولی جای نشستن هم نبود که جمعیت مثل سیل سرازیر میشد و چند بار نزدیک بود خانمها رویم بیفتند که باز از جا بلند شدم. دیگر درد ساق پا و سوزش تاول هایم رافراموش کرده و با تن و بدنی که از ترس به لرزه افتاده بود، خودم را میان جمع بانوانی که به قصد زیارت پیش میرفتند، رها کردم تا مرا هم با خودشان ببرند و باز خیالم پیش دلشوره و اضطراب همسر مهربانم بود که نگاهم از میان جمعیت دل نمیکَند وفقط چشم میدواندم تا مجیدم را ببینم. چشمانش را نمیدیدم ولی از همین راه دور، تپش تند نفسهایش را احساس میکردم و میتوانستم تصور کنم که به همین یک ساعت بی خبری از الهه اش، چه حالی شده که بیش از ترس و وحشت خودم، برای پریشانی عزیز دلم گریه میکردم. دیگر چشمانم جایی را نمیدید و هر جا سیل جمعیت مرا با خودش میبُرد، میرفتم و فقط مراقب بودم که از میان جمع زنها خارج نشوم و به مردها نخورم. حالا چشمه اشکم به جوش آمده و لحظه ای آرام نمی گرفت که پیوسته گریه میکردم. دیگر همه جا را از پشت پرده چند لایه اشکهای گرم و بی قرارم، تیره و تار میدیدم که در انتهای مسیر و در دل سیاهی شب، ماهی آسمانی پیش چشمانم درخشید و آنچان دلی از من بُرد که بی اختیار زمزمه کردم: »حرم امام حسین ع اینه؟« و بانویی ایرانی کنارم بود که سؤال مات و مبهوتم را شنید و با لحنی ملیح پاسخ داد: »نه عزیزم! این حرم حضرت اباالفضل ع »!پس ساقی لب تشنگان کربلا و حامل لواء امام حسین ع که این چند روز در هر موکب و هیئتی نامش را شنیده و شیدایی شیعیان را به پایش دیده بودم، صاحب این گنبدو بارگاه درخشان بود که اینهمه از من دلبری میکرد و هنوز چشم از مهتاب حرمش بر نداشته بودم که همان بانو میان گریه ای عاشقانه زمزمه کرد: »قربون وفاداری ات بشم عباس!« و با همان حال خوشش رو به من کرد: »شب و روز عاشورا، حضرت ابوالفضل ع مراقب خیمه های زن و بچه های امام حسین ع بوده! تو خیمه گاه هم، خیمه آقا جلوتر از همه خیمه ها بوده تا کسی جرأت نکنه به بقیه خیمه ها نزدیک شه! هنوزم از هر طرفی وارد کربلا بشی، اول حرم حضرت ابوالفضل ع رو میبینی...« و دیگر نشنیدم چه می گوید که بر اثر فشار جمعیت، میان مان فاصله افتاد و حالا فقط نوای نوحه و زمزمه روضه به گوشم می رسید. عربها به یک زبان و ایرانیها به کلامی دیگر به عشق برادر امام حسین ع می خواندند. مردها با هم یک دم گرفته و زنها به شوری دیگر عزاداری میکردند و میدیدم مست از قدح عشق حضرت اباالفضل ع عاشقانه به سر و سینه میزنند و خیابان منتهی به حرمش را می بویند و میبوسند و میروند. گاهی ایرانیها دم می گرفتند: »ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...« و گاهی عراقیها سر میدادند: »یا عباس جیب المای لسکینه...« و میشنیدم صدای اینهمه عاشق قد میکشد: »لبیک یا عباس...« که هنوز پس از 1400 سال از شهادت حضرتش، ندای یاری خواهی اش را صادقانه لبیک میگفتند که من هم کاسه صبرم سر ریز شد و نمیتوانستم با هیچ نوحه ای هم نوا شوم و به نغمه قلب خودم گریه میکردم که نه روضه ای به خاطرم میآمد و نه شعری از بَر بودم و تنها به ندای نگاهی که ازسمت حرم صدایم می کرد، پاسخ داده و عاشقانه گریه میکردم. دیگر مجید و آسید احمد و بقیه را از یاد برده و جدا افتادنم را فراموش کرده بودم که من در میان این جمعیت دیگر غریبه نبودم و در محضر فرزندرشید امام علی ع ،آنچنان پر و بالی گشوده بودم که حالا بی نیاز از حرکت جمعیت با قدمهایی که از داغ تاول آتش گرفته بود، به سمتش میرفتم و اگر غلط نکنم او مرا به سوی خودش میکشید! ادامه دارد...... نویسنده:فاطمه ولی نژاد✨🌸✨🌸✨🌸✨ 🆔:@zeinabyavaran313
🔺️هفت اصل مدیریت بحران در سیره سلام الله علیها 🔹️مدیریت بحران یکی از آموزه‌های عاشورایی سیره حضرت زینب سلام‌ الله علیها می باشد. 🔸️خدامحوری، قرآن محوری، هدفمندی، شجاعت، آرامش، عقلانیت و ولایتمداری اساسی‌ترین مؤلفه‌های مدیریت بحران از نگاه قیام عاشورا است. 💠پس از ظهر عاشورا که مدیریت امور قیام بر عهده حضرت زینب سلام‌الله علیها و امام سجاد علیه‌السلام قرار گرفت قیام به نحوی هدایت شد که تاریخ متکی بر آن الگوی مدیریت بحران سیره زینبی است. خدامحوری از آموزه‌های عاشورایی است که تاریخ در اولین اقدامات حضرت زینب سلام‌الله علیها پس از ظهر عاشورا روایت کرده است. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل‌شده است که فتنه‌ها همانند تکه‌های شب تار، یكی پس از دیگری روی می‌آورند، در چنین شرایطی به قرآن پناه ببرید. در مسئله هدفمندی و افق محوری باید توجه داشت که افق‌های انقلاب و نظام اسلامی را می‌توان در کلام شهدا ، امام راحل و رهبری پیدا کرد ؛ بر این اساس در شرایط محاصره اقتصادی هدفمندی می‌تواند یک مؤلفه اساسی برای مواجهه صحیح با مشکلات باشد. در تاریخ عاشورا نمی‌توان حتی یک فراز پیدا کرد که حضرت زینب سلام‌الله علیها در خطبه‌های خود یزید را به‌عنوان حاکم، خلیفه و یا امیر خطاب کرده باشد این در حالی است که حضرت در ادبیات خود در محفل یزید از او به‌عنوان «عدو الله و یا یابن طلقا» یادکرده است. دولتمردان در شرایط بحران حق ندارند با بیان برخی از به‌ظاهر واقعیت‌ها ترس و وحشت در قلوب مسلمانان ایجاد کنند. عقلانیت ششمین اصل از اصول مدیریت بحران عاشورایی می باشد. ولایتمداری هفتمین اصل مدیریت بحران در بیان آموزه‌های قیام عاشورا است، حقیقتی که حضرت زینب سلام الله علیها متکی بر آن عاشورا را جهانی کرد. 🆔:@zeinabyavaran313
⭕️ با موافقت رهبر انقلاب «مدافعان سلامت»، «شهید خدمت» محسوب می‌شوند 🔸رهبر معظم انقلاب با پیشنهاد وزیر بهداشت مبنی بر شهید خدمت محسوب شدن کادر پزشکی، پرستاری،‌ بهداشتی و خدماتی که در جبهه خدمت‌رسانی به بیماران مبتلا به کرونا جان خود را از دست دادند موافقت کردند. 🆔:@zeinabyavaran313
گفتی شنبه اوضاع عادی میشه! بعد رفتی دقیقا کجایی؟ انتقادهای دلاوری از رئیس‌جمهور به خاطر بی‌تدبیری‌ها در مبارزه با کرونا وزیر بهداشت داره از حال میره بقیه کجا هستند پس؟ پ:ن:روحانی 6اسفند گفت شنبه همه چیز عادی میشه!!الان چند شنبه گذشته ، البته نگفت کدوم شنبه! 🆔:@zeinabyavaran313
🔷آخرین وضعیت کووید19 در ایران از زبان سخنگوی وزارت بهداشت 🔹افزایش تعداد بیماران شناسایی شده به 8042 نفر/ بهبودی 2731 نفر از بیماران کووید19 در کشور 🔘دکتر جهانپور سخنگوی وزارت بهداشت: ♦️از ظهر دیروز تا امروز و بر اساس نتایج آزمایشگاهی،881 مورد بیمار جدید مبتلا به کووید19 در کشور شناسایی شد و کل مبتلایان به این بیماری در کل کشور به 8042 نفر رسید. ♦️متاسفانه در طول 24 ساعت گذشته، 54 نفر از مبتلایان جدید کووید19 جان خود را از دست دادند و مجموع جان باختگان این بیماری در کشور به 291 مورد رسید. ♦️خوشبختانه تا کنون 2731 نفر از بیماران بهبود یافته و ترخیص شده اند و روند بهبودی و ترخیص این بیماران افزایش قابل ملاحظه ای داشته است. 💠تعداد کل بیماران کووید19 در کشور به تفکیک استان: 🔸تهران: 2114 🔸قم: 751 🔸گیلان: 524 🔸اصفهان: 618 🔸البرز: 339 🔸مازندران: 886 🔸مرکزی: 416 🔸قزوین: 257 🔸سمنان: 221 🔸گلستان: 179 🔸خراسان رضوی: 222 🔸فارس: 151 🔸لرستان: 176 🔸آذربایجان شرقی: 146 🔸خوزستان: 110 🔸یزد: 127 🔸زنجان: 79 🔸کردستان: 78 🔸اردبیل: 91 🔸کرمانشاه: 51 🔸کرمان: 40 🔸همدان: 77 🔸سیستان و بلوچستان: 40 🔸هرمزگان: 69 🔸خراسان جنوبی: 51 🔸خراسان شمالی: 34 🔸چهارمحال و بختیاری: 37 🔸ایلام: 56 🔸آذربایجان غربی: 73 🔸کهگیلویه و بویراحمد: 11 🔸بوشهر: 18 🆔:@zeinabyavaran313
🔴 💠آیت الله حائری شیرازی: 🔰 شب قدر، شب اوج گیری است. اما هواپیما که شب قدر یکدفعه نمی‌تواند اوج بگیرد! کسی اوج می‌گیرد که از اول رجب، کم کم دور موتور را شدیدتر کرده باشد تا شب قدر بتواند پرواز کند. 🆔:@zeinabyavaran313
1_213566833.mp3
3.51M
| 🎙پروردگارت را یاد کن 💠حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: « به ما دستور میدهد: قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبّی لَولا دُعاٰؤُکُم؛ در یک جای دیگر: وَ اَنیبوا اِلی رَبِّکُم وَ اَسلِموا لَه؛ در یک جای دیگر: وَ اذکُر رَبَّکَ فی نَفسِکَ تَضَرُّعًا وَخیفَة؛ و موارد متعدّدی در قرآن هست که ما را دستور میدهند در مقابل حوادث گوناگون -فرق نمیکند، چه حوادث طبیعی از این قبیل، چه حوادث گوناگون دیگری که پیش می‌آید برای کشور، برای ملّت، برای اشخاص خودمان- دست بلند کنیم به خدای متعال و از خداوند متعال بخواهیم... 🔹یک قضیّه‌ای است پیش آمده، یک مدّتی است -مدّتی که ان‌شاءالله خیلی طولانی نخواهد بود- این برای کشور وجود خواهد داشت، بعد هم رخت برمیبندد و میرود. تجربیّاتی که ما در این زمینه به دست می‌آوریم و فعّالیتی که مردم میکنند، دستگاه‌ها میکنند و در واقع یک رزمایش عمومی در این زمینه انجام میگیرد، این میتواند یک دستاورد باشد. اگر این دستاوردها را داشته باشیم، بلا برای ما تبدیل میشود به نعمت، تهدید تبدیل میشود به فرصت؛ که خوشبختانه من شنیدم در مردم هم از این قبیل همکاری‌ها و محبّتها زیاد هست.... این در واقع یک رزمایش عمومی مردمی و دستگاه‌های ذیربط است که ان‌شاءالله امیدواریم دستاورد خوبی برای کشورمان داشته باشد و روزگار کامل به این ملّت نزدیک باشد ان‌شاءالله.» ۱۳۹۸/۱۲/۱۳ 🆔:@zeinabyavaran313
داستان عاشقانه جان شیعه اهل سنت(فصل پنجم) قسمت 156✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ چه منظره ای بود گنبد طلایی اش در میان دو گلدسته رعنا که پیش چشمم شبیه دو دست بُریده حضرتش در راه خدا و دفاع از پسر پیامبرص می آمد! ولی این خشت و آهن و طلا کجا و دستان ماه بنی هاشم ع کجا که شنیده بودم خداوند در عوض دو دست بُریده، به او دو بال عنایت فرموده تا در بهشت پرواز نماید! هر چه به حرم نزدیک تر میشدیم، فشار جمعیت بیشتر میشد و تنها طنین »لبیک یا عباس!« بود که رعشه به تن زمین و آسمان میزد و دل مرا هم از جا میکَند.حالا به نزدیکی حرمش رسیده و دیگر نمیتوانستیم قدمی پیش برویم که دور حرم، جمعیت انبوه مردان تجمع کرده و راه بند آمده بود. هنوز دو سه شب به اربعین مانده و تنها به هوای شب جمعه بود که جمعیت اینطور به صحن و سرای کربلا سرازیر شده و برای زیارت اولیای الهی سر از پا نمی شناختند. از این نقطه دیگر گنبد و گلدسته ها پیدا نبود که تقریباً پای دیوارهای بلند و پُر نقش و نگار حرم ایستاده و تنها سیل مردم را میدیدم. گاهی جمعیت تکانی میخورد و به سختی قدمی پیش میرفتم و باز در همان نقطه متوقف میشدم که در یکی از همین قدمها، صحنه رؤیایی بین الحرمین پیش چشمان مشتاقم گشوده شد و هنوز طول بین الحرمین را با نگاهم طی نکرده بودم که به پابوسی حرم نازنین سید الشهدا ع رسیدم.حالا این خورشیدی که هنوز از داغ خون و عطش شعله میکشید، مزار پاره تن فاطمه س و نور دیدگان علی ع بود که به رویم میخندید و به قدم های خسته و مجروحم، خوش آمد میگفت و من کجا و لبخند پسر پیامبرص کجا که پیراهن صبوری ام دریده شد و ناله ام به هوا رفت. محو حرم بهشتی اش، دل از پرچم عزای روی گنبدش نمیکَندم و پلکی هم نمیزدم تا نگاه مهربانش را لحظه ای از دست ندهم که یقین داشتم نگاهم می کند! هر دو دستم را به سینه گذاشته و تا جایی که نفسم بر میآمد، به عشقش ضجه میزدم و از اعماق قلب عاشقم صدایش میکردم. بانگ »لبیک یا حسین!« جمعیت را میشنیدم و دستهایی را که پس از هزاران سال به نشانه یاری پسر پیامبرص بالا رفته و رو به گنبدشَ پر میزد، میدیدم و من سرمایه ای برای اینچنین جانبازی های عارفانه ای نداشتم که تنها عاجزانه گریه میکردم ونمیدانستم چه بگویم که فقط به زبان بی زبانی ناله میزدم. دلم میخواست تا پای حرمش به روی قدمهای زخمی ام که نه، به روی چشمانم بروم که حالاجام سرریز عشقش در جانم پیمانه شده و میدیدم حسین ع با دلها چه میکند و باور کرده بودم هر چه برایش سر و جان بدهند، کم داده اند که چنین معشوق نازنینی شایسته بیش از اینهاست! بنده ای که در راه دفاع از دین خدا، همه دارایی اش را فدا کرده و در اوج تسلیم و رضایت، نه تنها ازجان خود که از دلبستگی به تک تک عزیزانش بگذرد و یکی را پس از دیگری در راه خدا عاشقانه به قربان گاه بفرستد و باز به قضای الهی راضی باشد، سزاوار بیش از اینهاست! دیگر بیش از این تاب دوری از حرمش را نداشتم و مرغ پریشان دلم به سمت صحن و سرایش پر میکشید و صد هزار حسرت که پهنه بین الحرمین از خیل عشاقش بند آمده و دیگر برای منِ بی سر و پا مجال رفتن نبود! ولی جان همه عالم به فدای کرمش که از همین راه دور، نگاهم میکرد و در پاسخ مویه های غریبانه ام، چنان دستی به سرم می کشید که دلم آرام میشد و چه آرامشی که در تمام عمرم تجربه اش نکرده و حالا داروی شفابخش همه غم هایم ذکر »حسین!« بود و چه شبی بود آن شب جمعه که سر به دیوار حرم حضرت ابالفضل ع ،تا سحر میهمان نگاه مهربان امام حسین ع بودم.تا اذان صبح چیزی نمانده و هنوز آشوب عاشقانه عشاق حسین ع به آرامش نرسیده و من بیآنکه لحظه ای به خواب رفته باشم، با امام شهیدم، راز و نیاز میکردم. حالا در مقام یک مسلمان اهل سنت، نه تنها برایم عزیز و محترم بود که معشوق قلب بیقرارم شده و به پیروی از امامتش افتخار میکردم که شبی را با حضور بهشتی اش سحر کرده و بی ِ خیال های و هوی دنیا و بی خبر از همسر و همراهانم، به هم صحبتی کریمانه اش خوش بودم. ساعتی میشد که آسمان کربلاهم دلتنگ حسین ع شده و در سوگ شهادت غریبانه اش، ناله میزد و گریه میکرد تا پس از قرنها، زمین کربلا را از خجالت آب کند و روی زمان را شرمنده که طفل شیرخوار خاندان پیامبر در همین صحرا با لب تشنه به شهادت رسید و ندای »العطش« کودکان حسین ع همچنان دل آب را آتش میزد و من به پای همین روضه های جگر سوز تا سحر ضجه زدم و عزاداری کردم تا طنین »الله اکبر« در آسمان قد کشید و چه شوری به پا کرد که امام حسین ع به بهای برپایی نماز، در این سرزمین مظلومانه به شهادت رسید. نماز صبح را با همان حال خوشی که پرورگارم عنایت کرده بود، خواندم و باز محو تماشای خورشید درخشان کربلا، به دیوار حرم حضرت ابالفضل ع تکیه دادم و غرق احساس خودم، به حرکت پیوسته زائران نگاه میکردم. حتی بارش شدید باران و هوای به نسبت سرد سحرگاهی هم شور و حرارت این عاشقان کربلا را خنک نمیکرد که در مسیر بین ال
حرمین پریشان میگشتند و گاهی به هوای این حرم و گاهی به حرمت آن حرم بر سر و سینه میزدند. زیر سقف یکی از کفشداری های زنانه حرم حضرت عباس ع پناه گرفته بودم تا کمتر خیس شوم، ولی آنجا هم جای نشستن نبود که دو ردیف پله و راهروی کفشداری هم مملو از زنان و کودکانی بود که شب را همینجا سحر کرده و حالا از خستگی به خوابی سبک فرو رفته بودند. به چهره های پا ک و معصومشان نگاه می کردم و دیگر میفهمیدم چرا اینهمه به خودشان زحمت میدهند تا برای امام حسین ع عزاداری کنند که پسر فاطمه عزیزتر از این حرف هاست! حالا من هم هوای پیراهن سیاه و رخت عزایش را کرده و دلم میخواست نه فقط در و دیوار خانه ام که همه حریم دلم را به مصیبت شهادت سید الشهدا ع پرچم عزا زده و تا نفس دارم به عشقش عزاداری کنم! حالا ایمان آورده بودم که این شب رؤیایی در این سرزمین بهشتی، اجر کریمانه ای بود که پروردگارم در عوض شفای مادرم، به پاس گریه های شب قدر امامزاده به من عنایت کرده و امام زمان عج به دستان مبارکش امضاء نموده بود تا در چنین شبی بر پسر پیامبر وارد شده و میهمان کربلایش باشم و حالا چه خستگی شیرینی بر تنم مانده بود که سرم را به دیوار حرم حضرت اباالفضل ع نهادم و همچون کودکی که در دامان مادرش به آرامشی عمیق رسیده باشد، چشم در چشم گنبد حرم امام حسین ع به خوابی خوش فرو رفتم.از لحن لرزانی که اسمم را آهسته تکرار میکرد، چشمانم را گشودم و هنوز رو به حرم امام حسین ع بودم که از میان مژگان نیمه بازم، خورشید عشقش درخشید و دلم را غرق محبتش کرد که باز کسی صدایم زد: »الهه...« همانطور که سرم به دیوار حرم بود، صورتم را چرخاندم و مجیدم را دیدم که پایین پله های کفشداری با پای برهنه، روی زمین خیس ایستاده و چشمان آشفته و بیقرارش به انتظار پاسخی از من، پلکی هم نمیزد. همچنان باران می ِ بارید که صورت و لباسش غرق آب و گل ِ شده بود، موهای خیسش به سرش چسبیده و هنوز باقی مانده اثر گل عزای امام حسین ع روی فرق سرش خودنمایی میکرد. در تاریکی دیشب او را گم کرده و حالا در روشنی طلوع خورشید، برابرم ایستاده و میدیدم با اینکه الهه اش راپیدا کرده، هنوز همه تن و بدنش میلرزد و نمیدانم چقدر نگاهش به دنبالم پرپرَ زده بودکه چشمانش گود افتاده و بر اثر گریه و بیخوابی به خون نشسته بود. کمی خودم را جابجا کردم و نمی خواستم بانوانی که کنارم به خواب رفته بودند، بیدار شوند که زیر لب زمزمه کردم: »جانم...« و مجید هم به خاطر حضور زنان و کودکانی که روی پله ها خوابیده بودند، نمیتوانست بالا بیاید که از همانجا سر به شکایتی عاشقانه نهاد: »توکجا رفتی الهه؟ به خدا هزار بار مُردم و زنده شدم! به خدا تا صبح کل کربلا رو دنبالت گشتم! هزار بار این حرمها رو دور زدم و پیدات نکردم...« و حالا از شوق دیدار دوباره ام، چشمان کشیده اش در اشک دست و پا میزد که با نگاهش به سمت حرم امام حسین ع پَر کشید تا آتش مانده بر جانش را با جانانش در میان بگذارد و من با نگاهم به خا ک قدمهایش افتادم و جگرم آتش گرفت که با این پای برهنه تا صبح در خیابانها میدویده و حالا می دیدم انگشتان پای او هم مجروح شده که با لحنی معصومانه پاسخ دادم: »من همون ورودی شهر شماها رو گم کردم! خیلی دنبالتون گشتم، ولی پیداتون نکردم. تا اینجا هم با جمعیت اومدم...«و دلم میخواست با محرم اسرار دلم بگویم دیشب بین من و معشوقم چه گذشته که چشمانم از عشقش درخشید و با لحنی لبریز از لذت حضور سیدالشهداء ع مژده دادم: »مجید! دیشب خیلی با امام حسین ع حرف زدم، تو همیشه می ِ گفتی باهاش درد دل میکنی، ولی من باور نمیکردم... ولی دیشب ِ باهاش کلی درد دل کردم...« و مجید مثل اینکه تلخی و پریشانی این شب ِ دوری از من را به حلاوت حضور امام حسین ع بخشیده باشد، سخت و طولانی صورتش به خنده ای شیرین گشوده شد و دستش را از همان پایین پله ها به سمتم دراز کرد تا یاری ام کند از جا بلند شوم. انگشتانش از بارش باران خیس بود و شاید هنوز از ترس از دست دادنم، میلرزید که به قدرت مردانه اش بلند شدم و شنیدم تا میخواست مرا بلند کند، زیر لب زمزمه میکرد: »یا علی!« که من هم زبان به ذکر »یا علی!« گشودم و عاشقانه قد کشیدم. با احتیاط از میان ردیف زنان و کودکانی که روی پله ها استراحت میکردند، عبور کردم و همچنانکه دستم میان دست مجید بود، قدم به زمین خیس کربلا نهادم و دیگر نگران گذشتن از میان خیل نامحرمان نبودم که شوهر شیعه ام برایم راه باز میکرد تا همسر اهل سنتش را به زیارت حرم امام حسین ع ببرد. ادامه دارد.... نویسنده:فاطمه ولی نژاد✨🌸✨🌸✨🌸✨ 🆔:@zeinabyavaran313
💢 در اين شرايط بحرانی جای يک مجلس انقلابی خاليست... ✍ این روزها چقدر جای خالی مجلسی که پای کار باشد و رئیس جمهور را وادار به جدی گرفتن کند؛ وزارت صمت را مکلف به تامین مایحتاج بیمارستان ها کند؛ وزارت کشور را مجبور به محدودیت شدید عبور و مرور شهرها کند... خالیست! اما چه توقعی ست از مجلسی که در چنین شرایطی تعطیل است؟! 🆔:@zeinabyavaran313
🚨تازه‌ترین آمار مبتلایان و جانباختگان در اثر در ایران ▪️سخنگوی وزارت بهداشت: از ظهر دیروز تا امروز و بر اساس نتایج آزمایشگاهی، ۹۵۸ مورد جدید ابتلا به کووید۱۹ در کشور شناسایی شد و کل مبتلایان به این بیماری در کشور به ۹۰۰۰ نفر افزایش یافت. ▪️خوشبختانه تاکنون ۲۹۵۹ نفر از بیماران مبتلا به کووید۱۹ بهبود یافته و ترخیص شده اند. ▪️متاسفانه در طول ۲۴ ساعت گذشته، ۶۳ نفر از مبتلایان جدید کووید۱۹ جان خود را از دست دادند و مجموع جان باختگان این بیماری در کشور به ۳۵۴ مورد رسید. 🆔:@zeinabyavaran313
🚨اطلاعیه ☝️نامبرده پس از شیوع ویروس در مسیر پاستور به ولنجک مفقود گردیده و تاکنون به محل کار خود مراجعه ننموده است در صورت اطلاع از وی جامعه پزشکی، مردم و مسئولین نگران را مطلع و مژدگانی دریافت کنید😅 🆔:@zeinabyavaran313