❇تفســــــیر ❇
اهمیت مقام و آزمایش انسان
در این آیه که #آخرین_آیه_سوره_انعام است به اهمیت مقام انسان و موقعیت او در جهان هستى اشاره مى کند تا بحث هاى گذشته در زمینه تقویت پایه هاى توحید و مبارزه با شرک، تکمیل گردد.
یعنى انسان ارزش خود را به عنوان برترین موجود در جهان آفرینش بشناسد تا در برابر سنگ و چوب و بت هاى گوناگون دیگر سجده نکند و اسیر آنها نگردد، بلکه بر آنها امیر باشد و حکومت کند.
لذا در جمله نخست مى فرماید: او کسى است که شما را جانشینان (و نمایندگان خود) در روى زمین قرار داد (وَ هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الأَرْضِ).
انسانى که نماینده خدا در روى زمین است، و تمام منابع این جهان در اختیار او گذارده شده، و فرمان فرمانروائیش بر تمام این موجودات از طرف پروردگار صادر گردیده، نباید آن چنان خود را سقوط دهد که از جمادى هم پست تر گردد و در برابر آن سجده کند.
سپس به اختلاف استعدادها و تفاوت مواهب جسمانى و روحى مردم و هدف از این اختلاف و تفاوت اشاره کرده، مى فرماید: و بعضى از شما را بر بعض دیگر درجاتى برترى داد تا به وسیله این مواهب و امکانات که در اختیارتان قرار داده است شما را بیازماید (وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضدَرَجات لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ).
و در پایان آیه ضمن اشاره به آزادى انسان در انتخاب راه خوشبختى و بدبختى، نتیجه این آزمایش ها را چنین بیان مى کند: پروردگار تو (در برابر آنها که از بوته این آزمایش ها سیه روى بیرون مى آیند) سریع العقاب (و در برابر آنها که در صدد اصلاح و جبران اشتباهات خویش بر آیند) آمرزنده و مهربان است (إِنَّ رَبَّکَ سَریعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌرَحیمٌ).
(تفســــــیر نمونه، ذیل آیه ۱۶۵ سوره مبارکه انعام)
🆔:@zeinabyavaran313
‼️صرف صدقات در جشن نیمه ی شعبان
🔷س 3546: مبلغی برای صدقه کنار گذاشته شده، آیا می توان از این مبلغ برای جشن نیمه شعبان استفاده کرد؟
✅ج: اگر صدقه مستحبی بوده و مربوط به صدقات خودتان است و یا اگر مربوط به دیگران باشد با اجازه ی آنان باشد، مانعی ندارد.
📕منبع: leader.ir
🆔:@zeinabyavaran313
﷽
#حدیث_کتاب
💠امام صادق(علیه السلام):
🔴یَأتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ هَرَجٌ لا یَٲنِسونَ فیهِ اِلّا بِکُتُبِهم.
🔷روزگار پر از فتنه ای بر مردم خواهد آمد که جز به کتابهایشان اُنس و آرامش نگیرند‼️
📚کافی/ج۱ ص۵۲
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه روز قرنطینه ای با بابا ..
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویژه
🚨 تازه شروع شده...
🎥 سخنرانی طوفانی و شنیدنی سردار حاج #اسماعیل_قاآنی در جمع رزمندگان:
☀️ ما تا به محضر امام زمان نرسیم این میدان مبارزه هست..
👈 دروغگویان و دشمنانِ اسلام و انقلاب با دقت ببینند!
🆔:@zeinabyavaran313
🔺️رئیس جمهور کشور دارای رتبهی نخست شمار مبتلایان و جانباختگان کرونا در جهان: تمام کاری که ایرانیها باید انجام دهند این است که با ما تماس بگیرند و درخواست کمک کنند
🔹️ترامپ در پاسخ به سؤالی درباره برداشتن تحریمها علیه ایران در دوره شیوع ویروس کرونا گفت: تمام کاری که ایرانیها باید انجام دهند این است که با ما تماس بگیرند و درخواست کمک کنند.
🔺️آمریکا در حال حاضر ۲۱۵ هزار مبتلا به ویروس کرونا دارد و آمار قربانیان کرونا در این کشور بیش از ۵ هزار نفر است
🆔:@zeinabyavaran313
روزای قرنطینه داره ثابت میکنه:
”مطالعه” بیشتر از اینکه نیاز به وقت آزاد داشته باشه، نیاز به تمایل و انگیزه داره....😜😄
🆔:@zeinabyavaran313
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_نهم
💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینهام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگهای بدنم از هم پاره شد.
در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریههای کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس میکردم که نفسم هم بالا نمیآمد.
💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت میکردند، اما طوری که ما زنها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی #مرگ میداد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.»
💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته میفهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟»
همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمیدونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمیآمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه میرسم #تلعفر، ان شاءالله فردا برمیگردم.»
💠 اما من نمیدانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را بهخوبی حس کرده و دستش به صورتم نمیرسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!»
خاطرش بهقدری عزیز بود که از وحشت حمله #داعش و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس #تهدید وحشیانهاش لحظهای راحتم نمیگذاشت.
💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند.
اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً میمانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به #آمرلی بیاورد.
💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر بهجای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالیکه داعش هر لحظه به تلعفر نزدیکتر میشد و حیدر از دستان من دورتر!
عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمیخواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت میکرد و از پاسخهای عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد.
💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«میترسم دیگه نتونه برگرده!»
وقتی قلب عمو اینطور میترسید، دل #عاشق من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم.
💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش میکرد، پرسه میزد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش میگشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمیگردی؟»
نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر میشنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!»
💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی #عاشقانه تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمیدونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟»
و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیباییام را شکست که با بیقراری #شکایت کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! میترسم تا میای من زنده نباشم!»
💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بیخبر از تپشهای قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من #اسیر داعشیها بشم خودمو میکُشم حیدر!»
بهنظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمیزد و تنها نبض نفسهایش را میشنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه میزدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمت!»
💠 قلبم ناله میزد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمیآمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد.
در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمیخواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا میکردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمیآمد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔:@zeinabyavaran313
✨شب جمعه است...
یک #فاتحه(حمد) ، سه قل هو الله ، سه صلوات و یک مرتبه آیه الکرسی بخوانیم و ثوابش را به ارواح رفتگانمان و ارواح جمیع مومنین و مومنات و هموطنانی که جانشان را در این مدت از دست دادند، هدیه کنیم🌷
🆔:@zeinabyavaran313
🌷امام صادق فرمودند:
هیچ عملی در [شب و]روز جمعه برتر و با فضیلتتر از صلوات بر محمّد و آل محمّد نمیباشد.
(وسائل الشیعۀج۷: ۳۸۱)
🆔:@zeinabyavaran313
سلام
برای شرکت در ختم دسته جمعی صلوات تعداد آن رابه آی دی کانال ارسال کنید.اجرتان با صاحب الزمان (عج)
باتشکر🙏
مرکز فرهنگی خانواده
🆔:@zeinabyavaran313