42.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محمد متین وآبحی جوناش در عید ولایت مولا امیرالمومنین#غدیر
🌸 ما غیر علی یار نداریم...
☘️ الْحَمْدُ للهِِ الّذي جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّكينَ بِوِلايَةِ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، وَالاَْئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامِ☘️
#پویش_بزرگ_غدیری ام
فرا رسیدن اعیاد مبارکه
#قربان
#غدیر
#دهه_امامت_ولایت
بر تمامی مسلمین جهان مبارک باد.🌹✨
🌹 الّلهُـــمَّ صَـلِّ عَـلے مُـحَـمَّـد
وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🔸کانال شمیم خانواده
به ما بپیوندید👇
🆔 @zeinabyavaran313
#حضرت_علی_علیهالسلام
#غدیر
🔸 گدای فرمانده
گفت: بنویس.
- چه بنویسم؟
- حاجتت را.
- بنویسم؟! مگر خدا زبان را از من گرفته است؟!
سکوت علی(علیهالسلام) مرد را وادار به نوشتن کرد. حاجتش را با انگشت اشاره روی خاک نوشت.
قنبر، نگاهی به نوشته مرد کرد و نگاهی به علی(علیهالسلام). برخاست و چند جامه نو از بیتالمال برای او آورد.
وقتی از پیش علی(علیهالسلام) میرفت، احساس میکرد که درخواستی نکرده است؛ فرمان داده است.
📗ر.ک: بحارالانوار، ج 5، ص 45 و ج 41، ص 34.
✍️ رضا بابایی، انتخابی از کتاب داستانهایی از زندگی علی (علیهالسلام)
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🔸کانال شمیم خانواده
به ما بپیوندید👇
🆔 @zeinabyavaran313
#حضرت_علی_علیهالسلام
#غدیر
🔸 بنیانگذار بیمه اجتماعی
از کوچهای میگذشت که ناگهان ایستاد. با دست به پیرمردی فرتوت و نابینا اشاره کرد که کنار دیواری نشسته بود و گدایی میکرد.
- این کیست؟
- مردی است نصرانی که از کار افتاده است.
- آیا آن روز که جوان بود و مردم او را به کار میگرفتند، نصرانی نبود؟!
نام او را در دفتر بیتالمال بنویسید.
📗 ر.ک: وسائلالشیعه، ج 11، ص 49.
✍️ رضا بابایی، انتخابی از کتاب داستانهایی از زندگی علی (علیهالسلام)
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🔸کانال شمیم خانواده
به ما بپیوندید👇
🆔 @zeinabyavaran313
#حضرت_علی_علیهالسلام
#غدیر
🔸مادر فضیلتها
از سابقه و فضیلتهای خود میگفتند. یکی میگفت: من در همه جنگهای پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) شمشیر زدهام. دیگری زخمی را که بر دست و بازو داشت، نشان میداد. یکی دیگر، فداکاریهای خود را میشمرد و چهارمی از جایگاه خود نزد رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) خبر میداد. هر کس، فضیلتی را که داشت یا نداشت، برای علی(علیهالسلام) یادآوری میکرد تا سهم بیشتری از غنائم یا منصبها برگیرد.
علی(علیهالسلام) همه سخنها را شنید. سپس گفت: آری، شمایان حق بسیاری بر گردن اسلام دارید، اما من هر چه در قرآن نظر کردم، جایی ندیدم که خداوند، گروهی را بر گروهی دیگر برتری داده باشد، جز به تقوا.
📗 ر.ک: تحفالعقول، تصحیح علیاکبر غفاری. ص 183.
✍️ رضا بابایی، انتخابی از کتاب داستانهایی از زندگی علی (علیهالسلام)
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🔸کانال شمیم خانواده
به ما بپیوندید👇
🆔 @zeinabyavaran313
#حضرت_علی_علیهالسلام
#غدیر
🔸 زیبنده علی (علیهالسلام)
علی (علیهالسلام) گفت: قنبر، بیا تا به بازار برویم.
قنبر گفت: هر چه شما بگویید.
هر دو جلو مغازهای که پر از پیراهنهای ارزان و گرانقیمت بود، ایستادند. علی(علیهالسلام) دو پیراهن برداشت؛ یکی را به قنبر داد و یکی را برای خود برداشت. قنبر شگفتزده شد.
- من غلام شما هستم. زیبنده من، جامه ارزان است.
- و زیبنده من نیست که خود را بر تو مقدم دارم.
📗 ر.ک: ابن شهرآشوب، المناقب. ج 1، ص 366 و بحارالانوار، ج 8 و الغارات، ج 1.
✍️ رضا بابایی، انتخابی از کتاب داستانهایی از زندگی علی (علیهالسلام)
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🔸کانال شمیم خانواده
به ما بپیوندید👇
🆔 @zeinabyavaran313
#حضرت_علی_علیهالسلام
#غدیر
🔸 حقوق متهم
به دارالحکومه که رسید، بیدرنگ کسی را به مسجد فرستاد. فرستاده علی(علیهالسلام) در قاب درِ مسجد ایستاد و فریاد زد: مولایت تو را میخواند. برخیز و نزد او برو.
ابوالاسود دوئلی، برخاست و خود را به دارالحکومه رساند. از علی(علیهالسلام) شنید: از این ساعت، تو قاضی شهر نیستی. مات و مبهوت پرسید: خیانت کردهام یا جنایت؟
گفت: هیچکدام. پرسید: من را که شیخ بصریها بودم، به کوفه خواندی و سمت قضا دادی. اکنون به کدامین جرم، مسند قضا از من میستانی؟
گفت: از کنار مسجد میگذشتم. تو را دیدم که با مردی متهم، سخن میگفتی و جرمهای او را میشمردی تا بر او حکم کنی. صدای تو بلندتر از صدای او بود. والسلام.
📗 ر.ک: عوالی اللآلی، ج 2، ص 343، ح 5.
✍️ رضا بابایی، انتخابی از کتاب داستانهایی از زندگی علی (علیهالسلام)
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🔸کانال شمیم خانواده
به ما بپیوندید👇
🆔 @zeinabyavaran313
#حضرت_علی_علیهالسلام
#غدیر
🔸خضوع در برابر قانون
نشسته بودند و از دین و آیین میگفتند. شاید هم درباره فنون جنگی یا آداب کشورداری حرف میزدند. مردی ناشناس وارد مجلس آنان شد. با دست به مردی که در کنار خلیفه نشسته بود، اشاره کرد و گفت: این مرد به من ظلم کرده است. آمدهام تا داد مرا از او بگیری.
عمر، نگاهی به علی(علیهالسلام) انداخت و نگاهی به مرد ناشناس. روی به علی(علیهالسلام) کرد و گفت: یا اباالحسن، نزد او بنشین تا درباره شما داوری کنم.
علی(علیهالسلام) برخاست و کنار شاکی نشست. داوری پایان گرفت. علی(علیهالسلام) تبرئه شد؛ اما چهرهاش برافروخته بود. عمر پرسید: آیا نباید شکایت او را میشنیدم؟ آیا نباید تو را کنار او مینشاندم و درباره شما داوری میکردم؟ خشم تو از چیست؟!
گفت: پسر خطاب! ظلم کردی، اما نه بر من؛ بر او ظلم کردی. خلیفه، یکبار دیگر هر چه در آن لحظهها گذشت بود، برای خود یادآوری کرد. ظلمی نیافت.
علی(علیهالسلام) گفت: حرمت من را نگه داشتی و حرمت او را نه. مرا به لقب و کنیه خواندی، او را به اسم.
📗ر.ک: ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 17، ص 65.
✍️ رضا بابایی، انتخابی از کتاب داستانهایی از زندگی علی (علیهالسلام)
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🔸کانال شمیم خانواده
به ما بپیوندید👇
🆔 @zeinabyavaran313
#امیرالمؤمنین
#غدیر
پرچمت بالاست از روز غدیر
یا علی دستان من را هم بگیر
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🔸کانال شمیم خانواده
به ما بپیوندید👇
🆔 @zeinabyavaran313
#تلنگرهای_علوی
#امیرالمؤمنین
#غدیر
🔸شمشیری برای فروختن
🔹 با نان و خرما به خانه رسید. همسر، نان و خرما را از دست علی(علیهالسلام) گرفت. نگاهی به قامت شوی انداخت. علی(علیهالسلام) را بدون شمشیر دید.
- کجاست شمشیر مرد افکنت؟
- به چند درهم فروختم و این نان و خرما را خریدم.
- پس درآمد نخلها را چه کردی؟! چندین و چند روز است که از صبح به نخلستان میروی و زمین را میشکافی و نخل مینشانی. آیا هیچ درهم و دیناری از کشت و کار در نخلستانهای مدینه، برای تو نیست؟
- نیازمندتر از خود یافتم و همه را به او دادم.
📗 ر.ک: ابن شهرآشوب، المناقب. ج 2، ص 98.
✍️رضا بابایی، انتخابی از کتاب داستانهایی از زندگانی علی(علیهالسلام)
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🔸کانال شمیم خانواده
به ما بپیوندید👇
🆔 @zeinabyavaran313
✍️ حاضران به غائبان برسانند؛
وارث #غدیر هنوز ایستاده است و منتظر!
تا برسند؛
آنان که از قافله دل جا ماندند،
و برگردند؛
آنان که جلوتر از ولیّ خویش گام برداشتهاند!
💫 #ظهور تحقق پیمان غدیر است؛
روزیکه همه بیاموزند نه یک قدم جلوتر
و نه یک قدم عقب تر، در رکاب ولی، باشند!
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🔸کانال شمیم خانواده
به ما بپیوندید👇
🆔 @zeinabyavaran313