خطبه188مطالبصلواتی.mp3
362.6K
نهج البلاغه
خطبه ۱۸۸-در سفارش به تقوا
سفارش به پرهيزكاري
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
خطبه189مطالبصلواتی.mp3
268.4K
نهج البلاغه
خطبه ۱۸۹-ايمان
اقسام ايمان
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
خطبه190مطالبصلواتی.mp3
702.6K
نهج البلاغه
خطبه ۱۹۰-سفارش به ترس از خدا
ضرورت شكرگزاري
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
خطبه191مطالبصلواتی.mp3
852K
نهج البلاغه
خطبه ۱۹۱-در حمد خدا و لزوم تقوا
شناخت پروردگار
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
خطبه192مطالبصلواتی.mp3
4.78M
نهج البلاغه
خطبه ۱۹۲-خطبه قاصعه
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
خطبه193مطالبصلواتی.mp3
1.29M
نهج البلاغه
خطبه ۱۹۳-به همام درباره پرهيزكاران
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
خطبه194مطالبصلواتی.mp3
465K
نهج البلاغه
خطبه ۱۹۴-در وصف منافقان
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
خطبه195مطالبصلواتی.mp3
577.7K
نهج البلاغه
خطبه ۱۹۵-در ستايش خدا و پيامبر
نشانه هاي آشكار الهي
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره هفتم 💖 📌 بنام 📝 یک فنجان چای با خدا 🌸 نویسنده: زهرا اسعدبلنددوست
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
ا🌺🍃🌺
ا🍃🌺
ا🌺
☕️ #یک_فنجان_چــــــای_با_خدا☕️
قسمت #صد_و_ششم
دیواری که اجازه ی حتی یک تنه برخورد به خانومهای حفاظت شده اش را نداد..😊✋
دیواری از #سربازانِ غیرت.. آنهم #غیرتی #حسینی..
کاروان گوشه ایی ایستاد و بعد از تشکرو دعایی جانانه ، عزم جدا شدن کرد..
حسام با دوستانش خداحافظی کرد و مرا به گوشه ایی از سرایِ حسین برد..
کنارِ یکدیگر رو به گنبد چسبیده به زمین نشستیم.😊💞😊
_حالت خوبه بانو؟؟ اذیت نشدی؟؟ اونجا همه ی حواسم پی تو بود که یه وقت مشکلی پیش نیاد..
مگر میشد، کربلا باشد.. حسین باشد.. اربعین باشد و حالِ کسی باشد؟؟
_حسام بازم میاریم کربلا؟
لبخند زد
_نه اینکه این دفعه من آوردمت.. آقا بطلبه دنیا هم نمیتونه جلودار بشه..😄 همونطور که بنده تمام زورمو زدم تا دانیال برتگردونه و شما افتخار هم صحبتی ندادی..😉 حالا بیا یه زیارت عاشورا بخوونیم..شمام یه دعایی بکنی واسه ما.. بلکه حاجت روا شیم..😌
حسام زیارت عاشورایی بین هر دویمان گرفت و با صدایی بلند شروع به خواندن کرد.
هر چند که نوایش در آن همهمه ی جمعیت به وضوح شنیده نمیشد ، اما صوتش دل میبرد و اسیرترم میکرد.
و من سرا پا گوش، جان سپردم به شنیدنش..
موجِ آوازش پر بغض بود و گریه..😭😭 حسام چه آرزویی داشت که این گونه پتک میشد بر سرم..
پا به پایِ گریه هایِ قورت داده اش اشک شدم و زار زدم..😭😫 چقدر این مرد هوایش ملیح بود.
زیارت که تمام شد دستانش را رو به گنبد، بالا برد و با چشمانی بسته چیزی را زیر لب نجوا کرد.پر از حزن صدایم زدم😣😢
_سارا خانوم.. شما پیش آقا خیلی عزیزی.. پس حاجتمو ازش بگیر..😢🙏
با صدایی که از فرط ناله، بم شده بود پرسیدم _من؟؟ چجوری آخه؟؟😢😥
اشکِ روان شده از کنار صورتش را دیدم
_سخت نیست.. فقط یه آمین از ته ته دلت بگو..
پلک روی هم گذاشتم،
و با تمام وجودم🙏 “آمین”🙏 گفتمو دعا کردم بهره برآورده شدنِ آرزوی این مرد..
مردی که عشق.. آرامش.. زندگی وآسایش را با دو دستش هدیه ام کرد.
چشم که باز کردم با لبخندی مهربان ، خیره ی صورتم شده بود
_شک ندارم که گرفتیش..😊
اشک پس زدم
_نمیخوای بگی چه چیزی از امام حسین میخوای..
سرش را پایین انداخت و با انگشتر عقیقی دستش مشغولِ بازی شد
_بانو.. میدونی چقدر دوستت دارم؟؟😍😊
ساکت ماندم..
اولین بار بودکه این جمله را ازدهانش میشنیدم..
ناگاه فراری اش به صورتم انداخت
_اونقدر زیاد که گاهی میترسم..اونوقدر عمیق که وقت دعا و خواستن از خدا، آمینِ آرزمو با صدایِ لرزون و کم جوون میگم.. اما مُهر خلوصِ امشبِ شما، کارمو راه انداخت..😇
پر از سوال شدم و ترس در جانم دوید😨
_مگه چی میخوای از خدا.. آرزوت چیه حسام؟؟
لبخند زد.. مکث کرد.. چشم به چشمانم دوخت _شهید شم..😊
زبانم خشک شد.😥
نفسم یکی در میان بالا میآمد.. من دعایِ شهادتِ معشوقم را آمین گفته بودم؟؟؟😨این بچه سید چه به روزم آورده بود؟؟ من دعا کردم.. با ذره ذره ی وجودم..😰
آمین گفتم با آه به آهِ قلبِ شکسته ام..
کاش زمان میایستاد..
دوست داشتم تا توان در دست دارم،
حسام را زیرِ بادِ سیلی بگیرم و جیغ زنان تا خودِ خدا بِدَوَم..😠😣که غلط کردم.. که نکند برآورده شود دعایِ شهادتش..
که او برود، من هم میروم..😭
ادامه دارد....
#نویسنده_زهرا_اسعد_بلند_دوست
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره هفتم 💖 📌 بنام 📝 یک فنجان چای با خدا 🌸 نویسنده: زهرا اسعدبلنددوست
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
ا🌺🍃🌺
ا🍃🌺
ا🌺
☕️ #یک_فنجان_چــــــای_با_خدا☕️
قسمت #صد_و_هفتم
آن نیمه شب🌌ِ پر هیاهو، من فقط اشک 😭ریختم
و حسام زبان بازی کرد محضِ آرام شدنم و دانست که گفته اش آتش زده بر وجودم و به این آسانی ها خاموش نمیشوم..😣
وقتی الله اکبرِ اذان صبح،🗣 همه را ساکت کرد، چشم بستم و با ذره ذره ی وجودم بی صدا فریاد زدم که دعایم را پس میگیرم
و عهد بستم با فقیرنوازِ کربلا ، 😢☝️
که اگر 🌷امیرمهدیم🌷 به سلامت راهی ایران شود بیخیالِ جوانه هایِ یکی در میانِ موهایم، بزم عروسی🎊 بپا کنم و رخت سفیدش را به تن.
حس گول خورده ایی را داشتم که تمامِ زندگی اش را باخته و آنقدر زار زدم 😫😭که حسام، پشیمان از آمینی که خواسته بود پا به پایم اشک ریخت و طلب بخشش کرد.😭🙏
اما من به حکمِ کودکی که بادبادکش را نسیم برده باشد،
لجبازانه به رسم دلخوری و قهر، مُهر بر دهان زدمو بی جواب گذاشتم کرور کرور عاشقانه هایش را..🙁😢
بعد از نماز صبح مرا به هتل رساند.
خواستم بی توجه به حضورش راه رفتن به داخل را بگیرم که دستم را کشید
_سارا خانوم.. میدونم دلخوری.. قهری..اما فقط یه دقیقه صبر کن ، بعد برو..😒
دست در جیب شلوار نظامی اش کرد و جعبه ایی کوچک درآورد.
_پام که رسید به زمین کربلا براتون خریدم..
یه انگشتره..💍 همه جا تبرکش کردم..
چرا من هیچ وقت به او هدیه نداده بود؟؟😕
انگشتر را از جعبه خارج کرد.. یک نگین سبز💚 و خوش رنگ روی آن میدرخشید..
دستم را بلند کرد و انگشتر را روی انگشتم نشاند _وقتی فهمید م دارین میاین کربلا، دادم اسممو پشتِ نگینش بکنن.. تا همین جا بهتون بدم..
یادگاری منو شب اربعین..😍😊
دستم را میانِ پنجه اش فشرد و سر به زیر انداخت
_حلالم کن بانو..😔✋
جملاتش سینه ام را سنگین میکرد و نفسم را سنگین تر..
نمیتوانستم پاسخ بدهم.. خشمی پر از دوست داشتن وجودم را میسوزاند..😖😠
دانیال آمد
و من عصبی از تنها مردِ نا تمامِ روزهایِ عاشقیم به سردی خداحافظی کردم و از او جدا شدم..
وقت رفتن، چشمانش غم داشت و با حبابی پر از آه نگاهم میکرد..😥😢
اما نه.. حقش بود که تنبیه شود..
باید یاد میگرفت، هرگز با عاشقانه هایِ یک زن بازی نکند.😠☝️
رویِ پله های ورودی هتل ایستادم، سر چرخاندم تا یکبار دیگر ببینمش.
ادامه دارد....
#نویسنده_زهرا_اسعد_بلند_دوست
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴