📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
#بی_پر_پروانه_شو #قسمت153 هنوزم لبخندش برام شیرین ترین بود ... سعی کردم لبخند بزنم ... -سـ...
#بی_پر_پروانه_شو
#قسمت154
با دست اشاره ای به مادرش که گوشه بود کرد
-بپر حنا روتو بیار
چپکی نگاش کردم
-گمشو ...من واسه چی ؟
-نفهم اینا سیاه بازیه ... میخوام یکی ببینتت بلکه خر شد اومد گرفتت ...
نازی خندید .... و من چشم غره رفتم برای ارسلان ...
-خیلی بیشعوری ... تو زنم گرفتی آدم نشدی ...
-و نخواهم شد ..
خندیدم و با اشاره مادر ارسلان رفتم سمتشون ....چیز ی از این مراسم حالیم نمیشد چون
زیاد ندیده بودم ولی از صمیم قلب آرزو کردم کاش زندگیشونم به سرخی و رنگ و لعا ب همون حنایی باشه که کف دست هم گذاشتن ...
با خنده خیره به ارسلان و نازی بودم که یه آن نگاهم از بین جعیت پایین افتاد روی دلنا زو زنی که کنارش بودو برام یاد آور بزرگترین تحقیرای زندگیم بود ... نمیدونم چرا یهوحالم زیرو رو شد از دیدنشون کنار هم و خنده هاشون ...
دلم شور افتاد از سرخ و سفید شدنای دلنازو نگاه خریدارانه مادر سامان بهش ...
دستام شل شده بودو لحظه آخر که ظرف حنا داشت از دستم می افتاد به خودم اومدم
و سریع نگامو دوختم به حنای توی ظرف که یه قطره آب چکید توش
جهان بی عشق چیزی نیست ... جز تکرار یک تکرار ...
نشستم و خودمو ول کردم رو صندلی ...
حس میکردم پاهام تاب وزنمو نداره ..نمیخواستمم نگامو بچرخو نم سمت میز خانواده سامان که دلناز و صمیمانه مابین خودشو ن جا داده وبودن ...
هر چند سامان پیششون نبود ولی حس بدی داشت چنگ مینداخت به دلم
با دیدنش که داشت میومد سمت میزمون و لبخند عمیقی روی لبها و توی چشماش بود
سعی کردم عادی باشم ....
نشست کنارمو سعی کرد تا لبخندشو بپوشونه...
چرخیدم سمتش
-کجا بودی ؟
کمی موهای شینیون شدشو مرتب کرد
-هیچ جا پیش چندتا از دوستام بودم ..
این دروغش حسم و شدید تر کرد ...
نگاشو تو سالن چرخوندو رسوند به سامانی که همراه میثم کنارهم نشسته بودن ..
-پناه
-هوم؟!نمیخواستم باور کنم چشماشو که انگار دوستیمون توش رنگ باخته بود ...
-تو که رفتی پاریس ... این سامانم کانادا ... از اون موقع دیگه هیچوقت ندیدیش ...
رژی که روی لبام خشک شده بود داشت حالمو بهم میزد
-نه ...
-زنگ چی ...
دستام حریر لباسمو مشت کرد ...
-نه ...
ابرو بالا انداخت
-برو ... یعنی میخوای باور کنم عشق سابقتون دیگه سراغی ازتون نگرفته ...
پر بغض ولی باآرامش گفتم
-نگرفته
-دروغ میگی ...
چشمامو ازش چرخوندم ...
-نگرفته هرچی بین مابود توهمین ایران تموم شدو رفت پی کارش...
منتظر ادامه حرفاش نشدم و بلند شدم
نبودی منو هر کی دید
نبودتو به روم آورد
با چن تا خاطره چن وقت
مگه میشه دووم آورد؟
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانالها شوید
🔴🔴 در اینجا هم 👇 همراه با راهنماییهای مشاورین مجرب ، پولدار شوید👇
🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا
🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام
❣ با مدیریت #ذکراباد
هدایت شده از تبلیغ تبلیغ تبلیغ تبلیغ تبلیغ تبلیغ
❣﷽❣
📣📣 #قابل_توجه_مشهدیای_گلم
❕ایا فکر میکنید:
✔«همیشه ارزوهاتون مثل یه رویا میمونند»؟؟؟؟
✔️«یا یه روزی تبدیل به واقعیت میشن»؟؟؟
✔«میخوای کیف پول و کارت اعتباریت پُرپول باشه»!؟💰
✔«اون خونه رو که دوس دارین نمیتونین بخرین»؟؟؟☹️
✔«رابطهات با خانواده خراب شده یا رابطهای رو دوس داری نمیتونی بدست بیاری»؟؟؟😞
✔«ماشینی رو که دوس داری نمیتونی بخری»؟؟؟🚗
✔«از بدست اوردن عشق زندگیت نگرانی»؟؟؟؟
✔«افکار منفیت دست از سرت برنمیداره»؟؟؟😭
✔«خودتو گم کردی و تو هاج و واجی»؟؟!؟
🔴 یه رازی رو بهتون بگم؟؟؟
یه پروژهای رو بهتون معرفی کنم؟؟؟؟
که باهاش زندگیتون رو از اول اونطور که خودتون دوس دارین بسازین و افسارش تو دست خودتون باشه؟؟؟
⚫ منم یه روزی همه این رویاها و سوالها رو هزار بار از خودم میپرسیدم ....
🔵 آشنایی با این پروژه و ثبتنام درآن همه ارزوهام تبدیل به واقعیت کرد😍
🔔🔔🔔شما هم اگه دوس دارین موفقیت رو توی تکتک لحضات زندگیتون حس کنید....
عجله کنید 🏃♀🏃
💣 دنیا جای آرزو کردن نیست 🚫
دنیا محل بدست اوردن است ☑
بلند شو و بدستش بیار 👍
🔴 #مشهدیا_یک_سر_زدن
🔴 #یک_سوال_کردن
🔴 #به_شما_هیچ_ضرر_نمیرسونه
🔴 #با_مشاوره_رایگان
✅ این فرصت استثنایی رو از دست ندید ✅
✍✍ #پیشنهاد_منشی👆
بزنید روی لینک، برید برای پولدار شدن 👇👇
#تلاش_کن ، #طلاش_کن
مسیرسبز راه پولدار شدن
🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا
🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام
اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نکفتی
❣﷽❣
📣📣 لطفا کمی توجه 👈 #مشهدی 👇
📢 یک فرصت عاااالی برای تحول در زندگی
♦️ آیا وقت اون نرسیده تا از شرایط بد فعلیتون خارج بشین و به اهدافتون برسین ⁉️😏
📌اگه شغل مناسبی ندارین
📌اگه از درآمدتون راضی نیستین
📌اگه هدف و انگیزه کافی ندارین
📌اگه تو روابطتون به مشکل خوردین
📌اگه اعتماد به نفس کافی ندارین
📌اگه همیشه افسرده و غمگینی
📌اگه.........
☑️ میخوام بگم تو هر شرایطی که هستین، اصلا ناامید نباشین بدون شک میتونین شرایط رو تغییر بدین💯👌
📌تو بدنیا نیومدی که فقیر باشی
📌تو بدنیا نیومدی که از بی پولی غمگین و افسرده و نا امید باشی،
📌تو بدنیا نیومدی که از ناداری احساس خوشبختی نکنین
📌تو بدنیا نیومدی که زیر خط فقر باشی، اعتمادبه نفستو از دست بدی،
📌تو بدنیا نیومدی که از بیکاری، رابطهات با خانواده بهم بخوره،
📌تو بدنیا نیومدی که درآمدد کفاف زندگیتو نده،
📌تو بدنیا نیامدی که .........
👈تو میتونی شرایط رو تغییر بدی
👌قطعا بدون شک میتونی
💠 #فققققققط کافیه که بخوای
🌀 خبر خوب اینه که مشاورین پروژه میتونن کمکت کنن تا از شرایط ناخواسته خارج بشین و به شرایط دلخواه برسین
💠 چرا که نتایج اینو ثابت کرده بیش از #20000هزار نفر شرکت کردن دراین پروژه و #نتایج_عاااااالی گرفتن
📢 وقتی این دوستان تونستند #قطعا تو هم میتونی 💪💪💪
✨اگه واقعا از شرایط فعلیتون خسته شدین و طالب تغییر هستین وارد بشین👇👇👇
🔴 #مشهدی_یک_سر_بزن
🔴 #یک_سوال_بکن
🔴 #خاطر_جمع_باش_خرج_نداره.
🔴 #در_ضمن_مشاوره_رایگانه
✅ این فرصت استثنایی رو از دست ندید ✅
✍✍ #پیشنهاد_منشی👆
#تلاش_کن ، #طلاش_کن
مسیرسبز راه پولدار شدن
🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا
🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام
اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نکفتی
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
. 💚🔵⚪️🔴💚🔵⚪️🔴💚🔵⚪️🔴💚 ♣️♣️ رمانهای متنی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفا
.
♦️ رمانهای متنی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده #کلیک_کنید👆
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
♣️♣️ رمانهای صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇 https://eitaa
.
♦️ رمانهای صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده #کلیک_کنید👆
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
☑️ لینکها برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️♦️بیش از 600 #کتابهایpdf و #نرمافزارهای = شامل #رمانها #اعتقادی #اخل
..
♦️بیش از 600 #کتابهایpdf و #نرمافزارهای = شامل #رمانها #اعتقادی #اخلاقی #کاربردی و مهم و ارزشمند 🌻و امکانات زیاد دیگر... را در این کانال #دانلود کنید. 👆👆👆
هدایت شده از 📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #بیستودوم
❤️ بنام : #بی_پر_پروانه_شو
📝 نوشتهی : پریناز بشیری
📓 تعداد صفحات 196
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
#بی_پر_پروانه_شو #قسمت154 با دست اشاره ای به مادرش که گوشه بود کرد -بپر حنا روتو بیار چپکی نگاش
#بی_پر_پروانه_شو
#قسمت155
سامان
گوشم به میثم بودو حواسم پرت پناهی که سرشو پایین انداخته بودو نمیدونستم حواسش
کجاست
شاید پیش همون نامزد خیالی که برای خودش ساخته بودو حلقه ای که دستش کرده بود
....
میفهمیدم همه این کارو به خاطر اینکه نمیخواست برخوردی با من داشته باشه انجام می
داد ... نمیخواستم عذاب بکشه ... مامان زیادی رفته بود تو بهر دلناز ...
با اینکه دختر بدی نبود ولی نمیخواستم با انتخابش نمک بپاشم روی زخم پناه ...
حالم داشت از این سر نوشت مزخرفمون بهم میخورد ...
دلم میسوخت برای پناهی که انگار یه روز خوش نباید میدید ...
دیدمش بلند شدو راه افتاد سمت باغ ....
میثم وکه مشغول صحبت با پسر دایی ارسلان بودو تنها گذاشتم و بلند شدم و راه افتادم
سمت باغ سخت بود نادیده گرفتنش ...
نگامو تو محوطه چرخوندم و اثری ازش ندیدم ... فک کردم باید تو حیاط خلوت باشه ...
دست تو جیب شلوارم کردم و با قدمایی آروم رفتم سمت حیاط پشتی ساختمون ... البته نمیشد اسمشو حیاط پشتی گذاشت چون تقریبا دید راحتی از باغ داشت ...
دیدمش که پالتوی آبی رنگشو تنش کرده و دستاش تو جیباشه ...
نگاش به جلوی پاش بودو با نوک کفشش داشت با سنگ ریزه جلو پاش بازی میکرد ...
گمون کنم زیاد متوجه حضور من نشده بود شایدم شده بودو بی خیالی طی میکرد ...
گلومو صاف کردم و درست کنارش شونه به شونه ایستادم ...
-اوضاع چطوره ؟
سرشو باز بالانیاورد ....
-خوبه ...
چرخیدم سمتشو اینبار دوتا دستمو تو جیبم فرو کردم ... هوا سوز داشت ...
-راحتی تو پاریس ؟
-اهوم ...
این سر به زیریش کلافم میکرد ...
-هی ببینم میخوای باور کنم انقد کم رو شدی که از نگاه کردن به صورتمم موقع حرف ز دن خجالت میکشی؟
اینبار با یه لبخند مهربون سرشو آورد بالا
-نه ...
به روش خندیدم ...
-حالا بگو اوضاع چطوره ...
عقب عقب رفت و نشست روی سکو و پاهاشو دراز کرد ... در عجب بودم چطوری با او ن پاهای لخت سردش نمیشه ... رفتم و کنارش نشستم و منتظر نگاش کردم که سرشو رو
به آسمون گرفت و نفس عمیقی کشید
-همه چی خوبه ... اونجا راحتم .... شبای پاریس خیلی قشنگه ... آدم وقتی تو خیابوناش
قدم میزنه نمیترسه ... میدونی به پاریس میگن شهر روشنایی ها آخه همیشه روشنه ....
عین کشور ما نیست که تابستونش خرما پزون باشه و زمستونش آلاسکا...
میبینی همیشه چتر همراهمه ولی هوا آفتابیه و بارون نمیاد و درست روزی که چترمو نبر دم سیل میباره ...
تک خنده ای کردو من نگاهم خیره به قطره اشکی بود که گوشه چشمش داشت میلغزید ...
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانالها شوید
🔴🔴 در اینجا هم 👇 همراه با راهنماییهای مشاورین مجرب ، پولدار شوید👇
🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا
🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام
❣ با مدیریت #ذکراباد