eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
862 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
635 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
#بی_پر_پروانه_شو #قسمت138 پناه دیگه همه چی انگار افتاده بود رو دور روتین خودش ... داشت کم کم زند
سامان تیشرتمو از تن کندم ودردی که تو تنم پیچید آخمو در آورد ... با قیافه ای مچاله شده تو ی آینه خیره شدم به خطوط سیاه و سرخی که دور بازوم بود پیراهنو پرت کردم روی تخت و دست کشیدم روشون ... سوزشش زیاد بود ... طرحی از اژدها که روی بازوی پهنم کشیده شده بود .... همیشه فک میکردم مخالف این کارام ولی از وقتی اومدم اینجا نمیدونم از کجا خیال این تتو کردن افتاد تو سرم .... نگام به ساق دست چپم کشیده شدو حروف چینی که از نزدیکیای مچ شروع و وسطش تموم شده بود ... دستی تو موهای پر پشتم کشیدم .... "جرم من انسان بودن است و حکم من نفس کشیدن" اینو فقط خودم میفهمیدم و باز خودم ... گوشیم زنگ خوردو نگام رفت سمت کدی که میگفت شماره از ایرانه .... چشم از خود جدیدم برداشتم و تماس و وصل کردم -الو ... صدای وکیل شرکت و زودتر از اونیکه فسفر بسوزونم شناختم -سلام ریس .... -سلام ... -خبری نگیری یوقتا منه بد بخت از صبح تا شب سگ دو میزنم اینور اونور کارای تورو در ست کنم اونوقت یه خسته نباشید خشک و خالیم نمیگی ... -وظیفتو انجام میدی پولشو میگیری -ای روتو برم ... -بنال ببینم چی کار کردی؟ کار که والا ...ایمیل کردم برات مراحلشو ... دوهفته دیگه دادگاه داریم .... هم پسره رو گرفتن هم دختره خوانده شده ... کارشون ساختس... فقط باید بیای و لااقل تو یکی از جلسه های دادگاه باشی ... چشمامو بستم و دست کشیدم روی تورم بازوم -خب دیگه ... -دیگه اینکه ... آهاراجب اون دختره ... حل کردم کاراشو ممکنه تا یه ماه دیگه حداکثر طول بکشه لبام یه وری کج شد .... ولی نمیدونم از چی بود که ابروهام گره خوردن توهم... -باشه -همین ؟!... خواهش میکنم ... چه زحمتی وظیفه بـ.. گوشی که قطع کردم نذاشتم بیشتر از این دری وری هاشو بشنوم.... خیره شدم به سقف اتاقی که شده بود اتاق خوابم... .... جو جالبی بود غروبایی که زمین تا آسمون فرق داشت با غروبای تهران .... سرد .... بیروح ... خبری از اون ترافیک مزخرف دم غروبا نبود ... همه میرفتن سراغ کارخودشونو بی توجه به کله سیاهی مثله من که از کنارشون میگذشتم و وارد سویتم میشدم زندگیشونو میکرد ن ... بااینکه سخت بود ولی من راحت راحت بودم ... حالم خوب بود ... خوشم میومد از این تنهایی و از این بی کسی .... میخواستم خودمو وقف بدم با این بی کسیا ... مسیرسبز راه پولدار شدن 🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا 🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نکفتی