eitaa logo
❤ ذِڪْرِ نیــک 🌱
57.1هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
830 ویدیو
0 فایل
💞کانال هامون @CHanneLnik🥰 #قرآن #نهج_البلاغه_روایات🌿 کپی شخصی حلال ❤ . . تبلیغات پر بازده مجموعه نیک👇 https://eitaa.com/joinchat/2465268057C296249a9fe .
مشاهده در ایتا
دانلود
دستگیری از مردم زمانی شخصی در نزد امیرمؤمنان (ع) از رفتار صاحب خانه خود شکایت کرد. چون میان آنان صلح برقرار نگردید، علی(ع)، مزرعه کوچکی در داشت که آن را با خانه مالک معاوضه کرد و خانه را به همان مستأجر بخشید. 📚کلینی، الکافی، ج7، ص423، ح6. 📚ابن فرات کوفی، تفسیر، ص566. 🍃 ذڪر نٻڪ❤️ @zekrenik
📌 با ارزش هشام والی بود و را فراموش می کرد و همه را از جمله امام (ع) را بسیار آزار می داد. وقتی شد، عبدالملک(خلیفه اموی) دستور داد او را در معرض مردم نگه دارند تا مردم از او بگیرند. به گفته خود هشام(والی مدینه): امام سجاد(ع) از کنار وی عبور کرد و به یارانش فرمود: متعرض هشام نشوند و حتی با کلمه ای به او تندی نکنند. وقتی امام رد شد. گفت: خداوند می داند که را کجا قرار دهد. 📚طبری،تاريخ، ج۶ ص ۵۲۶؛ 📚اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۱۰۱ 🍃 ذڪر نٻڪ❤️ @zekrenik
❌گرفتن و پلو چرب معاویه ممنوع؛ 📌با عزت زندگی کنیم. در گزارشی آمده است: در سفری که به داشت، در دیدار خواص با او، روزانه به هر فرد بخششهایی از پنج هزار تا یکصدهزار 💰💰 داشت. معاویه با بر امام- که مادرم هند است- دستور داد برابر همه پرداختی های آن روز، به امام (ع) بپردازند؛ ولی امام، پذیرش آن را با خود ناسازگار دید و ضمن بیانِ برجستگی انتساب خود به حضرت(س) و پیامبر اکرم(ص)، آن پول را نپذیرفت.» 📚شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص77؛ 📚ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج4، ص17؛ 📚ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج13، ص166. 🍃 ذڪر نٻڪ❤️ @zekrenik
📌 پیامی برای حمادبن عثمان گوید: در زمان امام علیه السلام، مردم گرفتار و شدند. امام (ع) مقداری مرغوب داشت که در آغاز سال خریده بود و به یکی از کارکنان منزلش فرمود: برو گندم ها را در بازار بفروش و مقداری برای ما بخر. چراکه ما( ) خوش نداریم بخوریم و مردم غذای نامرغوب بخورند. 📚کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۶ 🍃 ذڪر نٻڪ❤️ @zekrenik
📌کنترل نگاه زهرآلود جوانى از در شهر با زنى روبه رو شد. در آن زمان سر زنان به گونه ای بود که و ايشان پیدا بود. وقتى از كنار گذشت، جوان سر خود را به عقب برگرداند و هم چنانكه راه مى رفت وى را نگاه مى كرد و وارد كوچه اى شد. جوان در حالى كه به پشت سر خود نگاه مى كرد به راه خود ادامه داد كه صورتش به تكه چوبی كه از ديوار بيرون زده بود، برخورد كرد و شكست. وقتى آن زن دور شد، جوان به خود نگاه كرد و ديد كه بدن و لباسش خونين شد. جوان به خود آمد و گفت: به خدا سوگند خدمت رسول خدا(ص) مى رسم و او را از اين مسئله باخبر مى كنم. پس خدمت رسول خدا شرفياب شد. پيامبر از حال وى جويا شد و او جريان را به اطلاع آن جناب رساند. پس جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ‏ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ. 📚كلينى، الكافى، ج 5، ص 521. 📚النور: 31. 🍃 ذڪر نٻڪ❤️ @zekrenik