شب از نیمه گذشته، دیده باز است هنوز...
نیمه شب است، از آن نیمه شبهایی که انگار دلش نمیخواهد صبح شود، از آن نیمه شبهای نسبتا سرد، از آن نیمه شبهایخیلی تاریک و به شدت سوت و کور ...
صدای هیچ کس در این حوالی به گوش
نمی رسد جز دستگاه تنفس مادر و صدای خش و خش جاروی مهربانان با شهر...انگار باد هم به کمک آنها آمده، آرام میوزد و برگهای ریخته در خیابان را جابهجا میکند.
از جا برخاستم، پشت پنجرههای بلند ایستادم، پیشانیام را به خنکای دلچسب شیشه پنجره چسباندم. نفسهای گرمم روی شیشه، بخار ایجاد کردند.
دلم خواست چیزی رویش بنویسم، یا نه اصلا شکلی بکشم، شکل یک پروانه، یا شاید خورشید، بلکه زودتر طلوع کند و نورش به اتاق بتابد؛ تا انگشت اشاره دست راستم را بالا آوردم و روی شیشه گذاشتم؛ چشمم به گل رز داخل باغچه افتاد، دورش یک دایره کشیدم، قاب عکس زیبایی شد...
✍️نجمه صالحی
#جوال_ذهن
#نیمه_شب
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60