اشک شمع
اشکِ شمعهایی که در دستان زن و مرد و کوچک و بزرگ بود و داغی آتش آن دستان و چادر زنان را می سوزاند،روشنیبخش خیابانها میشد تا اباعبدالله علیه السلام مشتاقان شهادت را ببیند. با اشکِ چشم، دلها پاک میشد؛ مردم در کوچه و خیابانها با نالهٔ محزونِ مکن ای صبح طلوع میچرخیدند.
دخترها و پسرها از سر شب طبلها و پرچمها و شمع هایشان را آماده میکردند و برنامه میچیدند که شمعهای سفید و لاغر و کوتاهشان را چطور دست بگیرند که دستشان نسوزد .
پدرها جلوی دسته و مادرها بعد از مردان حرکت میکردند، دستهٔ عزاداری خیلی سوزناک بود...اما همیشه بابای من به جای جلوی دسته ایستادن و زنجیر زدن و طبل زدن، بالای سر دیگ غذای نذری سیدالشهدا علیه السلام بود و با هم زدن غذای نذری طبل عزا میزد و با تحمل گرمای اجاق و عرق ریختن اشک میریخت و غم امام شهید را به جان میخرید ...
امسال نه دسته ای هست،نه سینه زنی و نه شمع گردانی در خیابان ها و نه بابایی که هر سال تا عاشورا و شام غریبان نمیدیدمش، کسی جز دیگ و اجاق و امام حسین علیه السلام با او ملاقات نداشت،امسال بابای من سر سفره اباعبدالله الحسین مهمان است،خوش به حالت بابا ...
✍️ فاطمه خانی حسینی
#دخترم
#شب_عاشورا
#محرم
#یا_امام_حسین
#حب_الحسین_یجمعنا
#چهل_غروب_بی_تو_گذشت
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60