eitaa logo
یادداشت‌💌✍
378 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
106 ویدیو
14 فایل
📚۱عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) ۲روش‌های آموزش صید مروارید علم ۳زمزمه‌ قلب من ۴بر دین‌حسین علیه‌السلام ۵ره‌آورد پژوهش۲ ۶تاریخگذاری روایات وحی ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀نبیند کسی کاش بی‌مادری را چه حال عجیبی چه حس غریبی🥀 پ.ن:تصویر و متن ارسالی از طرف یکی از همراهان خوش‌ذوق کانال ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️ویدیوی جالب در مورد پدر کریستوفر و مطالب شنیدنی در مورد حضرت فاطمه سلام الله علیها و حضرت زینب سلام الله علیها 🔷 کریستوفر کلوهسی، یک کشیش مسیحی کاتولیک اهل ایتالیا است که رساله دکتری‌اش را به تز شهادت حضرت زهرا سلام‌ الله علیها اختصاص داد و شبهات وهابیت را به چالش کشید و زندگی‌اش با یاد آن حضرت، رنگ و بویی تازه یافت. از همین رهگذر بود که شیفته شخصیت دختر بزرگوارش حضرت زینب کبری سلام الله علیها شد و با استمداد از آن دو بانوی بزرگ، آثار مهمی منتشر ساخت. او با احساس می‌گوید نیمه قلبش را به حضرت زهرا و نیمه دیگر را به دختر رشیدش حضرت زینب سلام الله علیهما بخشید. 🍃پیشنهاد تماشا🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
ثانیه‌های مبارک داستان خلقت، داستان عجیبی است، خداوند در شش روز یا شش دوره یا شش هنگام، جهان خلقت(آسمان‌ها و زمين و... ) را آفرید، در دو روز اول زمين و دنيای مادی آفريده شد و مواد مورد نياز حیات در دو روز بعدی و در نهايت در دو روز آخر آفرينش، آسمان‌ها و حيات معنوی خلق شد؛ و خلاصه که در روز آخر ابر و باد و مه و خورشید و فلک گرد هم آمدند؛ گویی در روز جمعه، تمام آفرینش تکمیل شده است و جمعه شد روز اجتماع و چه روز مبارکی! جمعه با این هدایای الهی مبارک شد بر ما و چه مبارک‌تر خواهد شد با رسیدن آخرین بهارش! در میانه راه می‌نشینم و چشم بر جاده‌ی انتظار می‌دوزم، انتظار و طلب تکرار قرآن، انتظار و طلب آن یار پنهان، انتظار و دیدار دریایی از نور! مولا جان، ثانیه‌ها بی‌رحمند! به وقت تنهایی جان می‌گیرند تا بگذرند! به وقت انتظار می‌کشند آدم را! بیا و پایان ببخش سرزنش ملامتگران را در دنیای صدرنگ، با تو دنیا یک رنگ می‌شود. چه لحظه شیرینی خواهد بود لحظه دیدار حضرت منتظَر! 🌟اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌟 ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
. 🔅مهمانی به صرف تمدن اولین برخورد با این تصویر، ممکن است این نکته را تداعی کند که کافی‌شاپ یا مهمانی دورهمی یا ... رفته‌ایم، اما اینطور نیست! اینجا دفتر مدیر محترم گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم علیه‌السلام است که سخاوتمندانه از مهمانان اتاق‌شان پذیرایی می‌کنند. جلسات آخر درس را در اتاق دکتر الویری برگزار کردیم و استاد محترم با مهربانی و روی خوش پذیرای محفل علمی ما بودند. به نظر من که در مقایسه با کلاس درس، کیفیت برگزاری آن و حتی تفهیم مسائل در اتاق باصفای استاد الویری بهتر بود. جمع خودمانی و علمی و صمیمیتی که در هیچ جلسه‌ی رسمی علمی یافت نمی‌شود. 🍃الحمدلله علی کل حال🍃 ✍️نجمه صالحی زمستان ۴۰۱ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅تلاش تلاش و تلاش و رسیدن؛ می‌گویند برای انسان چیزی نیست جز حاصل تلاش او، به نظرم تازه این اول راه است، هنگامی که به دست آوردی، باید ببخشی! با دست باز و دل گشاده، سخاوتمندی در بذل، از مال گرفته تا جان! آدم‌ها چقدر رنگ می‌بازند وقتی باید ببخشند، وقتی باید بگذرند، انگار خودخواه می‌شوند! مثل کودکی که دلش نمی‌خواهد عروسکش را به دختر همسایه دهد! ✍️ نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🍃بهترین باش همسرش وکیل بود، خودش دختر روستایی و دور از آموزش‌های به روز، ساده و بی‌آلایش و متاسفانه کم‌سواد! تکه تکه و با استرس، برایم حرف می‌زد، ناراحت کننده بود که نگذاشته بودند فکرش رشد کند. طاقت نیاوردم سوالات مصاحبه را کنار گذاشتم و رفتم در نقش مشاور. دلم می‌خواست هوشیارش کنم، به او بگویم که به‌خاطر زندگی‌اش تلاش کند تا بیشتر بداند. نمی‌دانم چرا شغل همسرش و موقعیت اجتماعی او برایم زنگ خطر شد و نگران آینده زندگی‌اش. برایش گفتم مطالعه را شروع کند، فایل صوتی گوش دهد، با استاد محمدعلی انصاری آشنایش کردم. اپلیکیشن منیب و اپلیکیشن اندیشه مطهر و کارکردهای استفاده از آن دو را گفتم، خیلی خوب گوش می‌کرد، انگار تشنه نوشیدن شهد علم شده بود. در آخر دیدار پرسید: «قبول شدم؟» با لبخند گفتم: «عزیزم قبول که هستی؛ اما تلاش کن بهترین همسرت و بهترین فرزندت باشی!» حس کردم وقتی که رفت با انگیزه‌تر شده بود. 🍃 الحمدلله علی کل حال🍃 ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جمع پراکنده‌ گفتم: «می‌دانی مرگ یک ستاره همراه با انفجاره، این انفجار باعث ایجاد سحابی جدید و تولد سیاره جدیدتر؟!» گفت: «ستارهٔ دنباله‌دار می‌دانی در هر مرگی، تولدی است، پروازی است؛ انفجار معانی نایاب؟!» گفتم: «انفجار معانی!؟» گفت:«تکه تکه پراکنده‌ای در خود، جمع پراکنده، مثل ستاره‌هایی که پراکنده‌اند اما جمع.» گفتم:« پس ستاره خواهم ماند، حتی در مرگ ستاره، روشنایی می‌بینی!» گفت: «آمده‌ام تا هر بار بخشی از روحم را برش بزنم و به کلمه در آورم، اینجا در آسمان خلوت ستاره، پولک‌های پاره پاره را می‌بینی؟! جمع پراکنده‌ای شده‌ام که مپرس!» نگاهش کردم و خندیدم! پ.ن: کتاب جمع پراکنده: نکته‌ها و خاطره‌های به یاد ماندنی از حضرت استاد علامه حسن‌زاده آملی(ره) ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🍃دست و نشان بچه‌تر که بودم دست‌هایش برام ملاک بزرگی و قدرت بود، با خودم می‌گفتم:« هر وقت دستام اندازه دستاش بشن یعنی دیگه من بزرگ شدم.» دستان ظریف و کوچکم که فقط به اندازهٔ گردی کف‌دستش بود، روزبه‌روز با عروسک‌ و بازی‌های کودکانه بزرگ‌تر می‌شد و دست‌های او با کار و تلاش قوی‌تر. هرچه می‌گذشت درک معنای این سه حرف برایم دشوارتر می‌شد: «پدر» «پدر» من، مردی بود که دستانش با اسلحه، دوربین و بیسیم، دوستی چندین ساله داشت و سد راه دشمنان بود. دستانی داشت که بخاطر مجاهدت‌هایش «نشان ذوالفقار» از دست رهبر گرفته بود‌. بهترین دست برای نوازش و زدودن اشک‌های یتیمانی بود که پدرهایشان در آغوش او به مقصد آسمان پر کشیده بودند. دستان قدرتمند «پدر» در روضه‌ها هم دیدنی بود، همیشه می‌گفت:«افتخارم این است که خادم روضه حضرت زهرا سلام الله علیها باشم.» چه تناقض عجیبی! قدرت و خضوع!! زمانی که دستانم را بین انگشتان خسته و گاهی زخمی‌اش می‌فشرد، آن‌ها را برگ گلی حس می‌کردم که باغبانی پرحوصله و مهربان،نوازش‌شان می‌کند و با محبت پرورش‌شان می‌دهد. حتی گل‌های خانه مادر بزرگ در کرمان، هم از نوازش دست‌های او احساس امنیت می کردند، از هر باد و طوفان و بورانی، و در وجودشان حس امنیت ریشه می‌کرد و بر سرشان جوانه می‌زد. اما حالا! هرچند دستانش را نمی‌توانم لمس کنم، تا در دریای آرامشش غرق شوم و نسیم ملایم مهربانی‌اش موهایم را نوازش کند، اما حسش می‌کنم؛ بهتر از هر زمانی! حتی بهتر از شبی که با دستان او از خوابی پریشان و هولناک، به دنیای آغوشش پناه بردم. آن وقت فهمیدم هر گاه او را نیاز داشته باشم هست، حتی زمانی که در دنیا نباشد‌. آه از آن شب سخت! شب سردی که همه در خواب بودند و او مثل همیشه بیدار و مقتدر ایستاده بود به دفاع از تمام حریم‌ها. چه حریم امنی می‌شد هرجا که او پاسدار آن بود! دستش جاماند، تا همیشه دستگیر نیازمندان باشد.   پدر! دستانم با هر بار نوازش سر یتیمی، با هر بار پاک کردن اشکی از گونه‌ی مظلومی و با هر بار دست کشیدن بر سنگ مزار تو، با شیوه‌ٔ زندگی این دنیا آشناتر می‌شود، رشد می‌کند و این من را بزرگ‌تر از قبل می‌کند‌‌. از آن شب به بعد، من، از دخترکی که برگ گلی در دستان پدرش بود، تبدیل شدم به دختری که اقتدار زینبی در وجودش بیدار شده بود، دختری که سیل احساسات انباشته شده در سد چشمانش را با شاخه گلی تقدیم به مزار پدر کرد و با دستانی گره خورده بر چادر، در آرامش و وقار زنانگی، زینبی شد؛ با روحی قوی مثل پدر، کلامی محکم مثل پدر و دستانی که روز به روز به دستان پدر شبیه‌تر می‌شد. من زینبم از تبار سلیمانی همان سلیمانی که با وجودش لرزه بر تن دشمنان و امید به دل مظلومان روانه می‌کرد. سلیمانی‌ام یعنی منسوب به سلیمان، سلیمان نبی علیه السلام را می‌گویم همو که زمین و زمان مُسَخّر او بود، فرشته مرگ هم برای ورود از او اجازه گرفت، برای سلیمانی، شهادت شایسته‌ترین نوع پرواز به سوی خالق بود. من زینبم از تبار سلیمانی، همو که حتی با رفتنش انقلابی در دل‌ها ایجاد کرد. من زینبم پس با تاسی به بانوی صبر و وفا، شهادت را چیزی جز زیبایی نمی‌دانم، شهدا زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند. ✍️فاطمه خانی حسینی انتشار در سایت یادداشت‌های مربوط به سردار سلیمانی https://b2n.ir/a22933 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀داغ بزرگ در سال‌روز شهادت سردار همیشه جاوید، نماد مقاومت و ایستادگی، فرزند ایران، شهید ، دختران سرزمین کرمان در خوابگاه جامعه الزهرا سلام الله علیها نمایشگاه عکس و مراسمی برگزار کردند. داغ شهادت این بزرگ‌مرد تاریخ همچنان در قلب‌ها سنگینی می‌کند و جای خالی او در این روزهای مه‌آلود از فتنه بیش از پیش حس می‌شود. یادش هیچ‌گاه از ذهن‌ها محو نخواهد شد. 🍃اللهم ارزقنا توفیق الشهاده🍃 ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60