eitaa logo
یادداشت‌💌✍
430 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
107 ویدیو
14 فایل
📚۱عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) ۲روش‌های آموزش صید مروارید علم ۳زمزمه‌ قلب من ۴بر دین‌حسین علیه‌السلام ۵ره‌آورد پژوهش۲ ۶تاریخگذاری روایات وحی ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
یادداشت‌💌✍
چادر خاکی سوار ماشین می‌شود. هر شب کارش این شده .همه می‌گویند نرو این کارها فقط حالت را خراب‌تر می‌
آری زینب کبری بودن دل می‌خواهد، کسی جز او نمی‌تواند در هجوم طوفان غم بایستد و بگوید:«مارایت الا جمیلا» کسی نمی‌تواند در سخت‌ترین رویداد، همچون حیدر، اسدالله الغالب علیه السلام محکم بایستد و با دشمنان این چنین با صلابت سخن بگوید! زینب کبری سلام الله علیها بود که کوه صبر در برابرش زانو زد، او بود که استوار ایستاد تا اسوهٔ زن تراز اسلامی شود. در مدرسهٔ زینبی، کسانی که معنای صبر و مقاومت را می‌فهمند، خدا را به آسانی می شناسند. زن تراز اسلامی باید در مسیر تسلیم و رضای الهی گام بردارد و در سخت‌ترین مصیبت‌ها جز زیبایی نبیند. «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»۲۲۷/شعرا ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @zemzemh60
یادداشت‌💌✍
چندوقتی است... چندوقتی است دلم برای خودم تنگ شده؛ دلم برای کودکی‌هایم تنگ شده؛ دلم برای بازی‌های سا
چند وقتی است... چند وقتی است دلم برای لبخندها تنگ شده، لبخندهایی که به سادگی موج شادی را به دلم روانه می‌کرد، لبخندهایی که با بخشش، بذر امید را در دل می‌پاشید، دلم برای این بخشش‌های بی‌دریغ و شادی‌های بی‌توقع تنگ می‌شود. چند وقتی است چشم در چشم نگاه‌هایی می‌شوم که لبخندشان پشت ماسک‌های رنگارنگ پنهان شده، انگار لبخندهای سرشار از مغناطیس محبت و عشق در قفس افتاده است، انگار زندان‌بان خوب فهمیده مغناطیسی که با جاذبهٔ لبخند، ایجاد می‌شود، هر چیز زیبا را به سمت خودش جذب می‌کند. چند وقتی است دلم برای دیدن این زیبایی‌های به ظاهر کوچک اما سرشار از انرژی مثبت تنگ شده، لبخندی که به خنده تبدیل می‌شد و زندگی شبیه جشن؛کاش زودتر این پرده‌های رنگارنگ صورت‌ها، با ناز نگاه مهربان خداوند کنار رود!!! ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
پژواک خفاش‌هایی که در شب پرواز می‌کنند، به راحتی مسیر خود را تشخیص می دهند.پژواک و تولید امواج، خفّ
خوشبختی کالای تعارفی نیست، خوشبختی را در سینی به ما تعارف نمی‌کنند، باید تلاش کرد تا به‌دست آورد. خوشبختی نصیب کسی می‌شود که شکرگزار و صبور باشد چه دنیا به کامش باشد چه نباشد؛ خوشبختی یعنی آرامش و آرامش با مواجه شدن با تغییر و پذیرفتن آن میسر می‌شود. دنیا همان چیزی است که با افکارمان خلقش می‌کنیم، دنیای ما تغییر نخواهد کرد مگر با تغییر دادن باورها و افکارمان؛ دنیا چیزی جز پژواک نیست؛ تا به دنیا لبخند نزنیم انعکاس آن را نخواهیم دید. باید با تمام وجود نفسی عمیق کشید و تمام باورهای منفی و افکار پوچ را بیرون کرد، زندگی جاریست... پژواک زندگی‌ات را خودت انتخاب کن!! رابرت فراست شاعر آمریکایی قرن بیستم میلادی، زیبا می‌گوید: «آموخته‌هایم از زندگی را در سه کلمه خلاصه می‌کنم: زندگی ادامه دارد...» ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
روزی که آه کامل شد! برای درک حال دیگران، باید در همان آبی شنا کنی که آن‌ها را غرق کرده است؛ غرق در دریای محبت حسین علیه السلام شده‌ایم و از سرزنش‌های اطرافیان برای این بی‌تابی، ابایی نداشته و نداریم... تا روز اربعین به امید روزنه امیدی بودیم و ‌دنبال خبرها، شاید راه باز شود، شاید شرایط آسان‌تر شود، شاید... با خود می‌گفتیم حتی اگر دقیقه نود هم نشد، در وقت اضافه کوله را برمی‌داریم و خود را به سمت معشوق می‌رسانیم اما نشد که بشود... فرصت‌ها زود گذشت، وقت اضافه هم تمام شد، روز اربعین فرا رسید، روزی که باز هم نرسیدیم، روزی که آتش حسرت دیدار به دل نشاند، روزی که آه کامل شد!! ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
چقدر می‌شناسمت؟ در دوره نوجوانی، دبیری داشتیم که خیلی خوب تدریس می‌کرد، مهربان و متواضع بود و ظاهر زیبایی داشت؛ همیشه یک ساعت بند نازک مشکی دستش بود و آستین مانتویش را تا میزد. بعد از مدتی دیدم بچه‌های مدرسه هم ظاهرشان را مثل او کرده‌اند و اگر بهشون می‌گفتند چقدر شبیه خانم فلانی شُدید، قند در دلشان آب می‌شد و به این کار افتخار می‌کردند. داشتم فکر می‌کردم محبت و علاقه چه قدرت عجیبی دارد! همیشه عشق و علاقه بین افراد باعث می‌شود شخص در رفتار و اعمال معشوقش دقت کند و خودش را شبیه دلبرش کند و هر کاری عشقش انجام می‌دهد، او هم پیاده کند؛ حتی در خوردن، خوابیدن و لباس پوشیدن هم پا جای پای محبوب می‌گذارد. امروز روز پر کشیدن عصاره هستی، پیامبر عشق، رسول مهربانی‌هاست، او که همچون نامش ستودنی است، همو که با قدم زدن در کوچه‌های دلمان عطر وجودش به همه جا می دود و جان را مانند ایتام مدینه نوازش می‌دهد و آرامش را به قلب خروشانمان تزریق می‌کند. پیامبری که اسوه حسنه است، همو که در عبادت خدا،مهربانی و محبت ورزیدن،تواضع و فروتنی، دانش،صداقت و راستی،ساده زیستی و قناعت و پرهیز از تجمل،احسان و کمک به نیازمندان و حسن معاشرت؛ شایسته‌ترین الگو بود، همو که مدعی هستم او را دوست دارم و محبوب دل ناقابلم است؛ به راستی چقدر پیامبرم را می‌شناسم؟! ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
کریم آل نبی ✍️نجمه صالحی معزالمومنین بود اما حتی دوستانش مذل المومنین خواندند او را! کریم آل نبی، در خوان ابتلا بهترین تصمیم را گرفت، صلح و سکوتش فراتر از درک مومنان زمان خود و حتی حال حاضر بود. اگر برادرش حسین علیه السلام کشتی نجات شد، او چراغ راه این سفینه بود، او بود که با دریای نگاهش، کویر دل‌ها را سیراب می‌کرد. ای اول شباب جنت! کاش چلچراغ اشک چشمان ما در شب تاریک غربتت، روشنای تربت پاکت می‌شد! 🥀دعا کن زخم غم‌هایت بسوزاند مرا یک عمر نصیبم کن نمک از سفره همواره رنگینت ✍️حمیدرضا برقعی🥀 http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قدمگاه توران پشت در نزدیکی یزد، از جمله قدمگاه های امام رضا علیه السلام بوده که کتیبهٔ شیعی آن بسیار جالب توجه و زیبا است. این کتیبه در ابعاد 92.5 در 68.8 سانتی متر، به شماره F1948.16 در موزه فریر واشینگتن نگهداری می شود. http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
قدمگاه توران پشت در نزدیکی یزد، از جمله قدمگاه های امام رضا علیه السلام بوده که کتیبهٔ شیعی آن بسیا
تلالو خورشید هشتم در ایران هنگامی که قدوم نورانی حضرت سلطان، شاه خراسان، ایران را منور کرد، دوستداران ایشان به قصد تبرک جستن و یادبود حضور حضرت یار علیه السلام آثاری ماندگار در تارک تاریخ ثبت کردند که کم نبودند این یادگاری‌ها. قدمگاه یا گام جای امام هشتم علیه السلام از معروف‌ترین کتیبه‌های ورود آن بزرگوار به ایران است. بیشتر اوقات وقتی نام قدمگاه را می‌شنویم قدمگاه شهر نیشابور به ذهن متبادر می‌شود؛ وجه تسمیه قدمگاه، با توجه به سنگی سیاه است که جای دو پا بر روی آن نقش بسته‌ و با نام قدمگاه امام رضا علیه السلام معروف شده‌است. بنای کنونی قدمگاه نیشابور متعلق به قرن یازدهم هجری قمری است که به دستور شاه عباس صفوی با گنبد فیروزه‌ای رنگ در دو طبقه و به شکل هشت‌گوش ساخته شده. اما در طول تاریخ و پس از هجرت امام رضا علیه السلام به ایران، قدمگاه‌های زیادی به قصد تیمم و‌ تبرک و یادبود و... در شهرهای مختلف ساخته شده و این نشان از اهمیت سفر امام و علاقمندی به پیشوای هشتم شیعیان علیه السلام دارد. برخلاف تصور عمومی که فکر می‌کنند شیعه در ایران و در دوران صفویه، دارای قدرت و هویت و به تبع آن بناهای شیعی اسلامی شده، این بناهای تاریخی،قبل از حکومت شاهان صفوی نیز بوده است؛ نمونه‌ٔ آن قدمگاه حضرت امام رضا علیه السلام در توران پشت یزد است که در سال ۵۴۹ ه.ق ساخته شده و اکنون به عنوان یک اثر و کتیبه تاریخی در یکی از موزه های خارج از مرزهای ایران (فریر واشینگتن)نگهداری می‌شود. وجود این قدمگاه‌ها علاوه بر اینکه در مطالعات تاریخ اجتماعی مهم است، چند نکته را نشان می‌دهد اولا در ایران گرایش‌های شیعی آنقدر زیاد بوده که حتی در شهرسازی و آثار فرهنگی نیز بروز داشته است. ثانیا به فرض اینکه نسبت برخی از این بناها به حضرت رضا علیه السلام جعلی باشد، نشان می‌دهد که بنای اصلی ای بوده و جاعلین به قصدهای مختلف از جمله کسب درآمد و جلب نظر دلدادگان و عاشقان اهل بیت علیهم السلام و... دست به جعل زده‌اند. به هر حال باید دانست که مردم با حضور در قدمگاه‌ها، دل را تسلّا می دهند و هر قدم خود را به ضامن آهو و آرام جانشان نزدیک‌تر می‌بینند، و این عشق ورزیدن‌ها بوی تولّا می‌دهد. ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
کبوتر دل ای حصن حصین، هنوز طنین صدایت و بیان توحید مشروطت در آسمان نیشابور موج می‌زند؛ خاک این شهر با عطر وجودت رنگ و بو گرفته است؛ هنوز خاک قدمهایت، طوطیای چشمان هر دل پریشان است و قدمگاهت زیارتگاه هر درمانده. ای قرآن ناطق، هرچند که آغاز فصل غریبی‌ و دوری‌ات در طوس رقم خورد، اما کوچه پس کوچه‌های خراسان، تو غریب همیشه آشنا را خوب می‌شناسند؛ خراسان با وجود تو، سرزمین عشق شد و تو سلطان آن. ای عالم آل رسول،‌ حال دلم را خوب می‌دانی، وامانده‌ام، دستم تهی است، حیرانم، حال و هوای دلم بارانی است، در دلم دردی است که با یک گوشهٔ چشم تو دوا خواهد شد؛ شمس‌الشموس برای گمشده در راه، نور می‌تابانی؟! کاش دوباره سوی تو پر بکشم! کاش دوباره درب‌های حرم و شبستان‌ها، مثل آغوشت پناهم دهند و پذیرای بی پناهی‌ام شوند. کاش انعکاس نورِ سنگفرش‌های صحن و سرایت، بر وجود تاریکم بتابد و صدای نقارهٔ حرمت، نالهٔ دل طوفانی‌ام را آرام کند. کاش دوباره کبوتر دلم، در آسمان نگاهت پرواز کند و گنبد لرزان بارگاهت، از پشت پردهٔ اشکم قطره قطره بچکد. کاش دوباره دلم را به پنجره فولادت گره بزنم و دستم دخیل ضریحت شود!! کاش دوباره کنار «باب الرضا» زمزمه صلوات خاصه را بر لبم جاری کنم و با صدای بغض آلود بگویم: الا ای حضرت نور مرا دریاب! ✍️نجمه صالحی د http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏. http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ
کیف دستی روی زمین دراز کشید و کیف دستی قرمز که دوچرخه مشکی رویش بود را از زیر تخت بیرون آورد.کتاب‌های درسی‌اش را از روی میز تحریر شلوغش برداشت و داخل بزرگ‌ترین قسمت کیف گذاشت ولی کتاب ریاضی‌اش جا نمی‌شد، لبهٔ کتاب را کمی خم کرد و زیپ کیف را با زحمت بست و به سمت کمد سفید رنگ کنار دیوار رفت، کیف جیبی کوچیک سرمه‌ایش را برداشت و یک کرم و کش موی سر و آینه را داخلش گذاشت و به سمت در اتاق رفت‌. هنوز کامل خارج نشده بود، که چیزی یادش آمد، جانماز صورتی که دفعه قبلی از آنجا خریده بود را از روی تاقچه برداشت. _« فاطمه بیا دیر شده!» صدای مامان را از حیاط می‌شنید. بلند گفت:«« من آماده ام بریم !» بعد طوری که بابا بشنود، پرسید:« بابا جلوی پام رو پتو گذاشتی تا مثل تخت بشه؟» بابا که با آرامش همیشگی وسایل را در ماشین می‌گذاشت، گفت:« بله پتوها را گذاشتم...» لبخندی زد و تشکر کرد. همیشه با خودش می‌گفت:« حتما بابا دست‌های جادویی دارد که این همه وسایل را در صندوق عقب ماشین جای می‌دهد، من چند تا تکه وسیله را به زور در کیفم جا می‌دهم!!» هرچه می‌خواست به خود بقبولاند که راه طولانی است و خستگی دارد، ولی به قول مامان همیشه نیمه پر لیوان را می‌دید. خوشی‌های راه، مشاعره و بازی‌ها و خنده‌ها و...، راه را برایش نزدیک جلوه می‌داد و کوتاه‌تر از هر آنچه که فکرش را می‌کرد ... همیشه آن‌قدر در راه بودن، در کنار مامان و بابا بودن، برایش دلنشین و جذاب بود که زود رسیدن به مقصد، فراموشش می‌شد و دلش می‌خواست همیشه در راه باشند ... ولی رسیدن به این مقصد برایش فرق داشت، انتظار دیدار، دلش را بی‌تاب می‌کرد. دیدن گنبد و گلدسته‌های طلایی و نورانی و بزرگ برایش بهترین منظره‌ها و بهترین خاطره‌ها بود. انتظار دیدن صحن و سرای نورانی، کبوتر در قفس دلش را به پرواز در می‌آورد. با پا گذاشتن به بارگاه ضامن آهو، به یاد حرف مامان افتاد که گفته بود:« امام رضا علیه السلام اجازه سفر به سرزمین نینوا را صادر می‌کند ...» روبه‌روی ضریح نشست‌. در پس باران اشک، به پنجره‌های فولادی تارشده‌ٔ نگاهش خیره بود و زیر لب به امامش می‌گفت ضامنش شود و اجازه حضور در بارگاه سبط النبی علیه السلام را صادر کند. کبوتر دلش از صحن و سرای امام رضا علیه السلام به سمت بین الحرمین کوچ می‌کرد و او را دوباره روانه کربلا. سال‌ها از اولین سفرش به بارگاه امام رئوف، گذشته ولی او هنوز برای این سفر بی‌تاب است؛ هنوز امام رضا علیه السلام محبوب دل اوست، هنوز ضامن زندگی و دلخوشی‌های و خوبی‌های دنیا و آخرت اوست، هنوز پناه دل بی‌پناهان است، هنوز آبی روی آتش دل‌های پریشان است، هنوز ... یا ضامن آهو مددی!! ✍️فاطمه خانی حسینی   http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60