اغلب کمتر از دیگران غذا می خورد اما از وقتی که در بیت امام پاسداری می کرد قضیه فرق کرده بود. یک شب خانواده غذای ساده ی عدس پلو را آماده کردند تا عباس بیاید و در کنار هم چند لقمه ای بخورند . وقتی عباس به منزل رسید پس از سلام و احوالپرسی کمی پنیر برداشت .کنار سفره نشست و آرام شروع به خوردن کرد . خانواده می دانستند که او غذای ساده دوست دارد اما سابقه نداشت که غذای معمولی و ساده ی #عدس پلو را - که تجملی در آن دیده نمی شد - نخورد ونان و پنیر را ترجیح دهد. برادرش علت را جویا شد و پرسید :((باز چی شده عباس؟ چرا غذا نمی خوری؟))
عباس که به همان چند لقمه نان و پنیر خورده شده اکتفا کرده و دست از غذا کشیده با خوشرویی جواب داد :((شماها که نمی دانید #امام چی می خورَد و کی دست از غذا می کشَد ))
#مادر درجواب گفت :((این درست اما تو که امام نیستی.))
عباس لحظه ای سکوت کرد و بعد به آرامی آهی کشید و گفت : ((درست است .ما کجا و امام کجا!!!))
#شهید_عباس_احمدی
*منبع : قرار پرواز -نویسنده : رضا عبدلی - ناشر:معاونت فرهنگی لشکر۲۷ محمدرسول الله(ص)
@zendagibazendagishohada