روایت همسر یک شهید از سه روز زندگی مشترک
*از دستفروشها خرید میکرد
هیچ وقت اسم من را مقابل کسی صدا نمیکرد، میآمد کنارم و صدا میزد. یادم میآید روز بعد از عروسی همراه بچهها و پسرهای فامیل نماز جمعه رفت و به حرف مردم که روز اول عروسی کجا رفته است، اهمیت نمیداد. وقتی برگشت و دید من ناهار نخوردهام تا او برگردد، از اینکه منتظرش بودم خوشحال شد و با هم ناهار خوردیم.
شوخ طبع بود. یادم میآید به تره سبزی میگفت: صافای سبزی رو بدید من بخورم یا چای که میآوردند، میگفت: هر کسی چای نمیخورد بدهد به من.
همیشه دستش برای کار خیر بود و به زیر دستان کمک میکرد. وقتی بیرون میرفت. دست خالی برنمیگشت. یک روز سه تا جارو دستی خریده بود و به خانه آورد. مادرش پرسید چرا سه تا خریدی؟ محمد گفت: دیدم هوا سرد است و دستفروش در این سرما باید خیلی در خیابان بماند تا این سه تا را بفروشد، من برای رضای خدا خریدم. گاهی ۱۰ جفت جوراب از دستفروشها میخرید تا کمک حال دستفروش شود.
تا سه روز بعد از عروسی قرآن میخواند. بعد از چند روز، طبق قرار مراسم پا تختی داشتیم که زنگ زدند و گفتند باید به جبهه برگردد. همه گفتند الان باید بروی؟ گفت: «باید بروم و ساکش را برداشت و بیمعطلی رفت.» زندگی مشترک ما تنها سه روز بود.
*متن بالا برگرفته از سخنان «مریم رفاهی» همسر #شهید_محمد_جعفرینیا است که در «کتاب مشق از روی دست فرشتگان» به چاپ رسیده است. وی تنها سه روز با همسرش زندگی کرد. در ادامه خصوصیات اخلاقی شهید را از زبان این همسر شهید بخوانید.
*خبرگزاری فارس
@zendagibazendagishohada
#شهید_محمد_جعفرینیا فرزند حسین در سال ۱۳۳۸ در شهر مقدس قم متولد و در مرداد سال ۱۳۶۲ در منطقه مهران به درجه رفیع #شهادت رسید.
*شهید در پایین تصویر سمت راست می باشد
@zendagibazendagishohada