زندگیِ قشنگِ من🏡
بسم الله الرحمن الرحیم #یادت_باشد فصل اول پنجم شهریور سال ۹۱ ،روزهای گرم و شیرین تابستان، ساعت ۴
بسم الله الرحمن الرحیم
#یادت_باشد
فصل اول
اگه به خواستگاری بخوایم بیایم، نمیشه. اولاً فرزانه نمیذاره ،دوما یه وقت جور نشه، کلی مکافات میشه .جلوی حرف مردم رو نمیشه گرفت. توی در و همسایه و فامیل هزار جور حرف میبافن.))
تا شنیدم قرار است بدون هیچ مقدمه و خبر قبلی با آقا حمید صحبت کنم، همه همانجا گریه ام
گرفت.آبجی با دیدن حال و روز بدتر از من هول کرده بود ،گفت :(شوخی کردم! تو رو خدا گریه نکن. ناراحت نباش، هیچی نیست!) بعد هم وقتی دید اوضاع ناجور است، از اتاق زد بیرون.
دلم مثل سیر و سرکه میجوشید ،دست خودم نبود. روسریام را آزادتر کردم تا راحت در نفس بکشم. زمانی نگذشته بود که مادرم داخل اتاق آمد مشخص بود خودش هم استرس دارد .گفت: (دخترم! اجازه بده حمید بیاد با هم حرف بزنید حرف زدن که اشکال نداره بیشتر آشنا میشین آخرش باز هرچی خودت بگی همون میشه.)
شبیه برق گرفتهها شده بودم .اشکم درآمده بود. خیلی محکم گفتم:( نه اصلاً !من که قصد ازدواج ندارم تازه دانشگاه قبول شدم، میخوام درس بخونم .)
هنوز مادرم از چهارچوب در بیرون نرفته بود که پدرم عصا زنان وارد اتاق شد و گفت:( من نه میگم صحبت کنید نه میگم حرف نزنید، هر چیزی که نظر خودته میخوای حرف با حمید بزنی یا نه؟!) مات و مبهوت مانده بودم گفتم :(نه من برای ازدواج تصمیمی ندارم با کسی هم حرف نمیزنم حالا حمید آقا باشه یا هر کس دیگه.)
با آمدن ننه ورق برگشت .ننه را نمیتوانستم دست خالی رد کنم ،گفت:( تو نمیخوای به حرف من و پدر مادرت گوش بدی، با حمید صحبت کن. خوشت نیومد بگو نه .هیچکس نباید روی حرف من حرف بزنه !دو تا جوون میخوان با هم صحبت کنند سنگهای خودشون رو وا بکنن حالا که بحثش پیش اومده چند دقیقه صحبت کنید تکلیف روشن بشه .)
حرف ننه بین خانواده ما حرف آخر بود همه از او حساب میبردیم.
کاری بود که شده بود قبول کردم و اینطور شد که ما اولین بار صحبت کردیم.
صدای حمید را از پشت در شنیدم که آرام به عمه گفت :(آخه چرا اینطوری ؟ما نه دسته گل گرفتیم، نه شیرینی آوردیم.)
عمه گفت:( خداوکیلی موندم توی کار شما حالا که ما عروس رو راضی کردیم داماد ناز میکنه!)
در ذهنم صحنههای خواستگاری گلهای آنچنانی و قرارهای رسمی مرور شد ولی الان بدون اینکه روحم از این ماجرا خبر داشته باشد همه چیز خیلی ساده داشت پیش میرفت گاهی ساده بودن قشنگ است.!
ادامه دارد🌱
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡
#شهید_سیاهکالی
#کتاب_خوانی
«رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ»(سوره ابراهیم، آیه 41)
با خوندن این آیه یه هدیه خوب برای گذشتگانمون بفرستیم🌱
#شب_جمعه
#اموات_چشم_به_راهن
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡
زندگیِ قشنگِ من🏡
فايل سفره ي متبرك🫕 خدمت شما برای چاپ👆🏻 #شهيد_سياهكلی https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1
یادتون ایده ی این کار رو براتون گذاشتم
فایل برای چاپ هم براتون قرار دادم
حالا دوست عزیزمون پیام دادن که دختر گلمون
این برنامه رو خودشون تهیه کردند🌺
کارشون عالیه 👌🏻
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡
#ارسالی_شما
بابت حضورتون سپاسگذارم
خوشحالم که پیگیر داستان هستین
روزانه تقریبا دو صفحه از کتاب رو قرار میدم😘
#ارسالی_شما
سلام به روی ماهتون دوست گلم😘💚
چقدر خوبه از طرف شما دوستای عزیزم پیام دارم ،
کلی بهم انرژی میدین😘
@mn1384nr
Eitaa.apk
55.34M
⭕️ نسخه جدید ایتا منتشر شد 🔥
این نسخه دارای قابلیت تماس صوتی و تصویری و درحال نوشتن است.
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡
خودم نصب کردم الان دیدم بله درسته
کافیه به صفحه مخاطبینتون برین و علامت تلفن رو بالای صفحه ببینین
#شب_جمعه
اباصالح ،شب جمعه کربلا رفتی
یاد ماهم باش🥲
@zendegi_ghashangam
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡
✍🏻سوره جمعه در شب جمعه زیاد سفارش شده...
🌱از امام صادق علیهالسلام نیز نقل شده:
هر ڪس این سوره را در شب جمعه بخواند ڪفاره گناهان ما بین دو جمعه خواهد بود.
#شب_جمعه🕊
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤍🍃'