💎 خطابه حسینی
🔈 سخن امام حسین علیه السلام با لشکر دشمن روز عاشورا
🔘 ای مردم
نسب مرا بیاد بیاورید و ببینید من کیستم؟! سپس به خودتان رجوع کنید و سرزنش کنید؛ ببینید آیا کشتن من و هتک حرمتم رواست؟
◾️ آیا من پسر دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا پسر جانشین او و پسرعموی او نیستم؟ کسی که اول از همه به خدا ایمان آورد و آن چه را رسولش از ناحیه خدا آورد تصدیق کرد. آیا حمزه سید الشهداء عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر طیار عموی من نیست؟
🔹 آیا این سخن رسول خدا به شما نرسیده که بارها به من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشت هستند؟
🔸 اگر آن چه گفتم را تصدیق می کنید، که حق هم همین است، پس به خدا قسم از زمانی که دانستم که خدا بر دروغگو غضب می کند و هرکه را اهل دروغ باشد عذاب می کند، دروغ نگفتم؛
⚡️ و اگر مرا تکذیب می کند، پس در میان شما کسانی هستند که اگر بپرسید به شما خواهند گفت، از جابر بن عبدالله انصاری یا ابو سعید خدری، یا سهل بن سعد ساعدی، یا زید بن ارقم یا انس بن مالک بپرسید، ایشان این سخن را رسول خدا درباره من و برادرم شنیده اند.
◀️ آیا این گفتار باعث نمی شود تا شما را از ریختن خون من بازدارد؟
📓 تاریخ طبری، ج5، ص424.
@zendegi_khoob
🕌 در کربلا چه گذشت؟
🔹 شب عاشورا، امام حسين عليه السلام تنها از خيمه خود بيرون آمد و براى شناسايى به طرف بيابان رفت و به بررسى پستی و بلندی، و فراز و نشيبهاى بيابان پرداخت.
◀️ نافع بن هلال مىگويد: من پشت سر امام به راه افتادم (تا اگر از ناحيه دشمن به او آسيب برسد از او دفاع كنم) امام فهميد و به من فرمودند: براى چه بيرون آمده اى؟ عرض كردم: «از اينكه تنها بيرون رفتید پريشان شدم ،چرا كه لشكر اين طاغوت، در همين نزديكى است».
امام فرمود: براى بررسى فرازها و گودالهاى اين بيابان آمده ام، تا هنگام حمله دشمن و حمله ما، ميدان و كمينگاه هاى ميدان را بشناسم.
▪️ سپس امام به نافع فرمود: «آيا نمىخواهى شبانه بين اين دو كوه بروى و جان خود را از اين گير و دار نجات دهى؟».
🌷 نافع تا اين سخن را شنيد، روى دو پاى امام افتاد و بوسيد و با سوز و گداز مىگفت: «مادرم به عزايم بنشيند (كه بروم) شمشيرم معادل هزار درهم، و اسبم نيز معادل هزار درهم است، خداوند افتخار همسوئى با تو را به من عطا كرده، از تو جدا نگردم تا در راه تو قطعه قطعه شوم».
🔹 سپس امام به خيمه زينب عليها السلام وارد شد، نافع در مقابل خيمه در انتظار امام ايستاد، شنيد زينب به برادر مىگويد: آيا اصحاب خود را امتحان كرده اى، من ترس آن دارم كه هنگام خطر تو را تنها بگذارند.
🌑 امام فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزمودم ؛ديدم همه آماده و استوار هستند و همانند اشتياق كودك به مادرش، به مرگ اشتياق دارند».
مقتل الحسین مقرم، ص262.
😔 مصائب حسینی
🔹 در واپسین لحظات حیات شریف سیدالشهداء (علیهالسّلام)، سپاه کوفه امام (علیهالسّلام) را محاصره کرد، در حالی که امام (علیهالسّلام) دیگر توان ایستادن نداشت و از جنگ باز ایستاده بود.
✅ در این هنگام ندای امام حسین (علیهالسّلام) به آسمان برخاست و سر به جانب آسمان بلند کرد و نیایشگرانه گفت: خدایا، تو خود میدانی که اینان فرزند دخت فرزانه پیامبرشان را میکشند....
◀️ آن تبهکاران سنگدل اندکی درنگ کردند و دگر باره بر امام (علیهالسّلام) هجوم بردند. در این هنگام عبدالله بن حسن (علیهالسّلام) که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود خیمهگاه را ترک کرده، شتابان به سوی امام (علیهالسّلام) دوید.
⏺ حضرت امام حسین (علیهالسّلام) با دیدن او خطاب به خواهرش زینب (سلاماللهعلیها) فرمود: «خواهرم این کودک را نگهدار.» زینب کبری (سلاماللهعلیها) خود را به کودک رساند و سعی کرد از رفتنش جلوگیری کند و او را به خیمهها بازگرداند؛
▪️امّا او پایداری کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که: «لا افارق عمّی!» به خدای سوگند از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت! و خود را از دستان عمهاش رها کرد و نزد امام حسین (علیهالسّلام) رفت تا شاید مانع از شهادت عموی بزرگوارش گردد.
🔳 در این هنگام یکی از تجاوزکاران اموی به سوی حسین (علیهالسّلام) روی آورد که «عبداللَّه» فریاد بر آورد: هان ای پلیدزاده! آیا میخواهی عمویم را به شهادت برسانی؟ آن عنصر پلید نیز شمشیری بر آن کودک فرود آورد و عبداللَّه دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد!
😭 او در حالی که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که: عمو جان مرا دریاب! حسین (علیهالسّلام) او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود: یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایی پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خدای پر مهر به زودی تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت.
📓 الارشاد ج2 ص110.
@zendegi_khoob
َ 💎 خطابه حسینی
🔈 إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ
🔹 این نابکار فرزند نابکار (عبیدالله بن زیاد)، میان دوچیز مجبور کرده : میان مرگ و ذلت؛
◀️ و ذلت از ما به دور باد!
🔈 يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَام.
🔸 خدا و رسولش و مومنان این ذلت را برای ما نمی پسندند، همچنین دامن های پاک و پاکیزه، و بزرگ منشان ظلم ستیز و جانهای عزت مند، از ما قبول نمی کنند که اطاعت از این فرومایگان را بر کشته شدن کریمانه برگزینیم.
📓 لهوف ص97
🔘 حضرت در این سخن به روشنی علت بیعت نکردن با دشمن را بیان میکنند:
✅ عزت مندی.
و بر همین اساس مرگ شرافتمندانه را بر بیعت ذلیلانه برمی گزینند.
@zendegi_khoob
🕌 در کربلا چه گذشت
🏴 شب عاشورا به یکی از اصحاب امام حسین علیه السلام، به نام محمد بن بشیر حضرمی خبر دادند که پسرت در مرزِ ری اسیر شده است.
🔹 وی گفت: به خدا واگذار می کنم؛ دوست نداشتم اسیر بشود و من پس از او باقی بمانم.
🔸 امام حسین علیه السلام سخن او را شنیدند و به او گفتند: خدا تو را مورد رحمت قرار دهد، تو از بیعت من آزاد هستی، برو و برای آزادی فرزندت اقدام کن.
◀️ محمد بن بشیر گفت: درندگان بیابان مرا بخورند اگر شما را رها کنم.
🔘 سپس حضرت لباس هایی از برد یمانی به او دادند و فرمودند: این لباس ها را به فرزند دیگرت بده تا برای آزادی برادرش از این ها استفاده کند.
🤲 در آن شب سید الشهداء علیه السلام و یارانش تا به صبح به عبادت پرداختند، برخی در حال رکوع و برخی در حال سجده، عده ای ایستاده و عده ای نشسته.
📓 لهوف، ص93.
@zendegi_khoob
💎 خطابه حسینی
🔈 «الناسُ عبیدُ الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرَّت معایشُهم فاذا مُحَّصوا بالبلاء قَلَّ الدَیّانون»
◽️ «مردم بندۀ دنیایند و دین بر زبانشان میچرخد و تا وقتی زندگیهاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، امّا وقتی به وسیلۀ «بلا» آزموده شوند، دینداران اندک میشوند.»
📓 تحف العقول، ص۲۴۵.
☑️ این سخن حضرت، به علت همراهی نکردن مردم در قیام امام حسین علیه السلام اشاره میکند.
🔹 برخی تا زمانی دین دار هستند که زندگیشان بر وِفق مراد باشد، ولی زمانی که جانشان یا مالشان یا آبرویشان در خطر باشد، دین و دستورات الهی را فراموش میکنند، و به راحتی ولی خدا را تنها گذاشته، و فقط نظاره گر هستند.
@zendegi_khoob
🕌 در کربلا چه گذشت
در روز عاشورا وقتی دشمن به سمت خیام سید الشهداء علیه السلام حمله کرد، یاران حضرت یکی پس از دیگری به سمت دشمن یورش برده، و از امام حسین علیه السلام و اهل بیتش دفاع کردند.
◾️ در یکی از این حمله ها، مسلم بن عوسجه، یکی از یاران باوفای سید الشهداء، زخمی شده و به زمین می افتد. در این هنگام امام حسین علیه السلام به بالینش آمدند، مسلم هنوز رمقی بر تن داشت. امام به او فرمودند: پروردگارت تو را مورد رحمت خویش قرار دهد ای مسلم بن عوسجه. سپس این آیه شریفه را تلاوت فرمودند: «فمنهم من قضى نحبه و منهم من يتنظر و ما بدّلوا تبديلا» سوره احزاب، آیه 33.
◀️ سپس حبیب من مظاهر نزدیک او شد و گفت: ای مسلم چه قدر بر من سخت است که تو زمین افتادی؛ بهشت بر تو بشارت باد. مسلم با صدای ضعیفی به او گفت: خدا تو را به خیر بشارت دهد.
🔸 حبیب گفت: اگر نمی دانستم که اندکی پس از این به تو ملحق خواهم شد، دوست داشتم تا به من وصیتی بکنی تا برایت انجام بدهم.
👈 مسلم با دستش به امام حسین علیه السلام اشاره کرد و گفت: رحمت خدا بر تو باد، تو را به این آقا وصیت می کنم، نگذارید زودتر از شما به شهادت برسد و در مقابلش بمیرید.
😔 لحظه ای نگذشت که مسلم در میان دستانشان به شهادت رسید.
📓 تاریخ طبری، ج5، ص436.
@zendegi_khoob
😔 مصائب حسینی
عصر عاشورا، پیاده نظام لشکر عمربن سعد بر باقی مانده یاران امام حسین علیه السلام حمله کردند و جز سه یا چهار نفر، بقیه را به شهادت رساندند.
🔹 در این هنگام، حضرت لباس بی ارزشی را طلب کردند، تا پس از شهادتشان کسی آن را به غارت نبرد؛ ولی به این لباس هم رحم نکردند.
☑️ سپس حضرت بر دشمن حمله کرد و آنها را از خویش دور می کرد، و چند یار باقی مانده از حضرت حمایت میکردند؛ تا این که آنها هم شهید شدند و حسین علیه السلامتنها شد، درحالی که سر و بدن حضرت پر از زخم و جراحت بود. با این حال، امام با شمشیرش با دشمن میجنگید.
😢 وقتی شمر دلاوری حضرت را دید، سواره نظام را فراخواند و آنان را در جلوی پیاده نظام قرار داد، به تیراندازان دستور داد تا به حضرت را تیراندازی کنند، پس آنان حضرت را هدف تیرهای خویش کردند و بدن مبارک حضرت را تیرباران کردند.
◽️ در این لحظه بود که حضرت زینب از خیمه بیرون آمد، با صدای بلند به عمر بن سعد گفت: عمر! آیا حسین این گونه کشته می شود و تو نگاه میکنی؟ عمر در جواب خانم چیزی نگفت.
حضرت زینب دوباره صدا زد: آیا در میان شما یک نفر مسلمان نیست؟ پس هیچ کس جواب او را نداد.
📓 الارشاد، ج۲، ص۱۱۱.