هدایت شده از زندگی پس از زندگانی
AUD-20210124-WA0247.
858.6K
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحْیِیَ مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ...🤚🍃
🌿 سلام بر تو و نَفَس مسیحایی تو که روح زندگی را در کالبد مرده ی نشانه های دین خدا می دمد تا قلب اهالی ایمان با تپشی عاشقانه زندگی حقیقی را از سر بگیرند.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص۶۱۰
🤲✨#اللهمعجللولیکالفرج
💚🌱#امام_زمان
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
هدایت شده از زندگی پس از زندگانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه غَریبانه دِلَم 😔💔
میلِ تو دارد 🕌
امروز ☀️
🖤 السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
❤️ و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🖤 و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
❤️ و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
هدایت شده از زندگی پس از زندگانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 دعای عهد 🌕 تصویری با صدای فوق العاده استاد فرهمند
💠 امام صادق علیهالسلام :
هر كس چهل روز صبح اين دعای عهد را بخواند، از يـاوران قائم ما باشد و اگـر قبل از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود خدا او را از قــبـر بيرون آورده و جزو #رجعتکنندگان در خدمت آن حضرت قرار میدهد.
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 #سخنرانی-کوتاه
#منبر. #معرفتی
🌐موضوع :نگاه به دنیا و روزگار با بهترین عینک!
✅تفسیری از کلام امیرالمؤمنین(ع)
🎙 سخنران :حجه الاسلام محمد رضا #هاشمی
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
بزرگترین و مهمترین مساله ای که موجب شده است حقانیت و واقعیت داشتن NDE ها ( تجربیات نزدیک به مرگ افراد ) به دانشمندان ، محققان و عامه ی مردم ثابت شود شباهت های متعدد مابین مولفه هایی است که افراد پس از این نوع مرگ (قابل بازگشت) تجربه کرده اند.
برای مثال:
- گذر از یک مسیر تونل مانند یا قیف مانند که منتهی به یک عالم نورانی میشود.
- مرور خاطرات از دوران کودکی به بعد به طور دقیق و جزء به جزء
- شیوه ی حرکت و جابه جایی
- تبادل حرفها و مطالب بدون استفاده از کلام (نوعی تله پاتی)
- اطلاع یافتن از درون و نهانیات موجودات و اشخاص
- احساس و دریافت عشق عمیق و مهر و علاقه ی بی نهایت از موجودات آن عالم
- ملاقات موجودی بسیار عزیز و نورانی به عنوان راهنما (یا هادی)
- ملاقات درگذشتگان آشنا و غریبه
- اطلاع یافتن از برخی نهانیات و گذشته و آینده (عمدتا پس از بازگشت آینده را به گونه ای که از پیش به یاد آورند فراموش میکنند. طبق ابراز خودشان)
- شیوه ی دیدن از حالت یک بعدی این دنبا عوض شده و به طور 360 درجه (و فراتر از آن ؛ در واقع کروی) است که فرد تجربه کننده ، در آن واحد و همزمان، تمام گرداگرد خود را می بینند.
- مشاهده ی درون فیزیکی مخلوقات و نیز دیدن باطن و ذهنیات و افکار موجودات و انسانهای زنده.
ازآنجاکه همه ی این موارد مشترکا برای تجربه کنندگان در اقصی نقاط جهان رخ داده است بنابراین مسلم است که خواب یا رویا و توهم نبوده.
آن هم تجربه کنندگانی که اصولا با NDE و مباحث آن در تمام عمر آشنا نبوده اند و به طور ناگهانی دچار مرگهای عموما سانحه ای شده اند.
و یک سند بسیار مهم در اثبات حقانیت این تجارب هم آن است که نهانیات و مسایلی را که اینان در هنگام مرگ فهمیده اند پس از بازگشتشان مشخص شده که کاملا صحت داشته و همانگونه بوده که ایشان باخبر شده اند.
در این مورد اخیر ، تجربه ی آقای محمد زمانی قلعه ، بسیار عمیق، تکان دهنده و شگفت انگیز بوده است.
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
CQACAgQAAxkDAAFvFq5itWNP3tKKG-GZbej_qELn4JQgzQACQAMAAsllPwaGSnInpiYEaSkE.mp3
10.18M
تجربه آقای زمانی قلعه:
فایل1: از لحظه تصادف تا مرگ قطعی
وی میگوید:
اشتباه بزرگ مخاطب اینه که با شنیدن این فایلها گمون کنه کل تجربه ام رو شنید.
اما من بیش از 500سال آنجا بودم و هرچه بگم و بشنون ناقصه
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
کلیاتی از تجربه ی آقای زمانی به صورت بسیار مختصر و چکیده شده :
من اکنون 65 سال دارم. این اتفاق در سال 1355 برایم رخ داد و من در آن موقع 26 سال داشتم. محل زندگی خانوادۀ ما شهر اصفهان بود ولی من در آن وقت به خاطر شغلم در شهر مشهد ساکن بودم. من صبح خیلی زود ساعت 2 صبح از مشهد به سمت اصفهان به راه افتادم. جاده مشهد به اصفهان در آن روزها به خوبی اکنون نبود و یک بانده بود. در جائی از راه نزدیک به قوچان بودم که ناگهان متوجه شدم که یک جیپ لندرور از روبرو در باند من آمده و با سرعت به طرف من می آید. من سعی کردم که ماشین را به سمت راست کشیده و از برخورد با او اجتناب کنم، ولی موفقیت آمیز نبود و علی رقم تلاشم بالاخره با او تصادف کردم. ماشین من چند معلق خورد و از جاده که کمی مرتفع تر از اطراف بود به پایین افتاد. من جراحات زیادی دیدم. بعد از چند دقیقه یک اتوبوس که از آنجا رد می شد صحنه تصادف را دیده و ایستاد. من را بالاخره به بیمارستان کوچکی که در شهر قوچان بود بردند. در آنجا من با اتاق عمل برده شدم و دکترها و کادر بیمارستان مشغول کار روی بدن من شدند. بدن من شکستگی و جراحات عمیقی داشت و من درد بسیاری داشتم. وقتی روی تخت بودم افکار زیادی از ذهنم عبور می کرد. نگران این بودم که حالا ممکن است سمت من را به کس دیگری بدهند. به این فکر کردم که ای کاش نصیحت یکی از دوستانم که من را به انتخاب این شغل تشویق کرده بود را گوش نکرده بودم. از دست او خیلی خشمگین بودم و او را به خاطر اینکه دور از خانواده ام زندگی می کنم و به خاطر تصادفم مقصر می دیدم. من از دست همه چیز و همه کس مستاصل یا عصبانی بودم و فکر می کردم در دنیا هیچ چیز سر جای خودش نیست و ذهنم پر از گله و شکایت بود. در بیمارستان من را بیهوش نکردند و به حالت کما نیز فرو نرفتم و نخوابیدم. به یاد دارم که یکی از پرستارها زن جوانی بود که شاید حدود 22 سال داشت و تازه کار و کم تجربه بود. او به نظرم زیبا می رسید و من با خودم فکر می کردم که ای کاش حالم خوب بود و می توانستم با او صحبت کرده و دوست شوم. ولی بعد از مدتی دوباره دردهای بدنم حواس من را از این افکارم پرت کردند و توجه من مرتب بین دردها و جراحاتم و افکار متعددی که داشتم تغییر می کرد.
ناگهان برای من همه چیز تغییر پیدا کرد. احساس بسیار خوبی بر من غلبه کرد و آرامش زیادی پیدا کردم. برعکس چند دقیقه قبل، اکنون احساس می کردم که همه چیز در جهان صحیح و سر جای خودش است و آن گونه است که باید باشد. به هر شیئی که نگاه می کردم یا در مورد هر موضوعی که فکر می کردم اطلاعات بسیار زیادی در مورد آن به من الهام می شد و همه چیز را راجع به آن پدیده یا شیئ به خوبی درک می کردم و می فهمیدم که آن پدیده یا شیئ همان طور است که باید باشد.
من به آن پرستار زیبا نگاه کردم و متوجه شدم که او نسبت به قبل برایم کمی متفاوت به نظر می رسد. احساس می کردم که گویی به تمام وجود او محاط هستم و در حقیقت حس می کردم در تمام بیمارستان حضور دارم. اکنون وقتی به او می نگریستم تمام افکار و احساسات او را نیز می توانستم ببینم و درک کنم. دیدم که او نگرانی زیادی دربارۀ حال من داشت و دلش خیلی برایم می سوخت و محزون بود و پیش خودش فکر می کرد که حیف از این جوان رشید که در حال تلف شدن است. من سعی کردم که به او دلداری بدهم و به او گفتم که برعکس، حال من خیلی خوب است و در حقیقت هیچ وقت در زندگی این قدر حالم خوب نبوده است و نیازی نیست که نگران باشد. ولی با تعجب می دیدم که او هیچ توجهی به حرفهای من نمی کند و حتی به سمت من نگاه هم نمی کند و برعکس به نقطۀ خاصی خیره شده است. من سعی کردم جهت نگاه او را دنبال کنم تا ببینم به کجا چشم دوخته است. دیدم او به بدنی می نگرد که روی تخت بیمارستان است. وقتی که بدن را دیدم جا خوردم. این شخص به من شباهت خیره کننده ای داشت. پیش خودم فکر کردم چطور چنین چیزی ممکن است؟ آیا من برادر دوقلویی دارم که از آن خبر نداشته ام و اکنون در بیمارستان است؟ من سعی کردم به شانۀ آن پرستار دست بزنم تا توجه او را به خودم جلب کنم ولی در کمال تعجب دستم از شانۀ او رد شد و هیچ مقاومتی حس نکردم. وقتی به دستم و به بقیۀ بدنم نگاه کردم دیدم بدنم حالتی بلوری و شفاف دارد و نورانی است.
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
هدایت شده از زندگی پس از زندگانی
دعاے زیباے فرج
بخوان دعاے فرج را دعا اثر دارد.... 🌹
قرار ما حدود ساعت ۲۲ الی ۲۳
#التماس_دعا🌹
🔃منتشر کنیدلطفا🙏
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
هدایت شده از زندگی پس از زندگانی
AUD-20210124-WA0247.
858.6K
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 #سخنرانی-کوتاه
#منبر. #معرفتی
🌐موضوع :مطالب امام زمانی رو آخوندا از خودشون میگن؟!
🎙 سخنران :حجه الاسلام محمد رضا #هاشمی
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
زندگی پس از زندگانی
کلیاتی از تجربه ی آقای زمانی به صورت بسیار مختصر و چکیده شده : من اکنون 65 سال دارم. این اتفاق در س
من از چیزهایی که می دیدم و طوری که همه چیز به نظر می آمد شگفت زده و گیج شده بودم. از ذهنم خطور کرد که نکند من مرده باشم و به یاد مادرم افتادم که چقدر از مرگ من ناراحت خواهد شد، و ناگهان خود را در منزلمان در اصفهان و نزد مادرم یافتم. این به طور عجیبی اتفاق افتاد که نمی دانم چطور آن را توضیح دهم. گویی وجود من به دو نیمه تقسیم شده بود که هر نیمه کامل بود و من بودم. یکی در بیمارستان حضور داشت و یکی پیش مادرم. من در هر دو مکان حضور کامل داشتم و از تمام اتفاقات هر در مکان خبر داشتم. من خواستم مادرم را غافلگیر کرده و خوشحال کنم و به همین خاطر او را از پشت بغل کردم. ولی دستهای من بدون هیچ مقاومتی در او فرو رفتند. من تعجب کردم و سعی کردم با او حرف بزنم ولی او نیز توجهی به من نکرد.
من به یاد یکی از معلمان سابقم افتادم و بلافاصله نزد او بودم. به هر کسی که نگاه می کردم می توانستم افکار و احوال و حتی وضع معیشتی و مالی آن شخص را بفهمم و استرس ها و نگرانی های او را درک کنم. مثلاً به یاد دارم که معلمم در آن موقع دربارۀ پسرش فکر می کرد و من در همان حال می توانستم پسر او را نیز ببینم. من در مورد چند دوست و خویشاوند دیگر نیز فکر کردم و نزد یک یک آنها رفته و سعی در ارتباط با آنها کردم ولی گویی هیچ کسی من را نمی دید و صدای من را نمی شنید. متوجه شدم که تلاش فایده ای ندارد و نمی توانم به طور عادی با کسی ارتباط برقرار کنم.
در طول تمام این وقایع من هنوز در بیمارستان هم حضور کامل داشتم و شاهد همۀ اتفاقات آنجا هم بودم. دیدم که در بیمارستان دکترها من را متوفی اعلام کردند و یک برگه را مهر و امضاء کردند و در پرونده من گذاشتند که نوشته بود «مریض احیاء نشد. آزمایش میدریاز دوبل انجام شد ولی موفقیت آمیز نبود. مرگ قطعی اعلام شد.» روی بدن من یک ملحفه کشیدند و آن را از روی تخت بلند کرده و به روی یک تخت دیگر چرخ دار گذاشتند و به اتاقی که در آن درگذشتگان را به طور موقت نگاه می داشتند بردند. طبق گزارش پزشکی من 32 دقیقه بعد دوباره زنده شدم ولی در این 32 دقیقه چیزهای بسیاری را دیدم و تجربه کردم.
من در جائی از تجربه ام از یک تونل عبور کردم و با سرعت به سمت نوری درخشان حرکت کردم، ولی نمی دانم دقیقاً در چه نقطه ای از تجربه ام بود زیرا زمان برایم معنای خود را از دست داده بود. من به مکانی نورانی و دلنشین رفتم که احساس کردم خانه و وطن حقیقی من است و من به طور کامل به آن جا تعلق دارم و زندگی من در دنیا مانند تبعید یک نفر به جزیره ای دورافتاده و ناسازگار است. در این مکان گذشته و آینده و دور و نزدیک و تاریک و روشن معنائی نداشت وخاصیت خود را از دست داده بود. همه چیز عالی و در حد کمال به نظر می رسید. ارواح دیگری نیز آنجا بودند و می دیدم که بعضی نور و امکان بیشتر و بعضی نور و امکان کمتری نسبت به من دارند. ولی من نسبت به آنانی که از من پیشرفته تر و نورانی تر به نظر می رسیدند ذره ای احساس قبطه نمی کردم. کاملاً برایم روشن بود که آنها ظرفیت و رشد خود و من ظرفیت و رشد خود را دارم و هرکدام از ما در جا و موقعیتی هستیم که باید باشیم.
هنگامی که من نزد مادرم و بقیۀ دوستان و اقوام رفتم احساس گنگی داشتم که وجودی دائماً و مانند سایه من را همراهی می کند. ولی اینقدر حواس من به سمت کسانی که می خواستم ببینمشان معطوف بود و در افکار خودم بودم که توجهی به او نکرده بودم. ولی بالاخره به او توجه کردم و احساس کردم که او وجودی بسیار نورانی و ارزشمند و مقدس است که همیشه و در تمام لحظات زندگی همراه من بوده است. پیش خود فکر کردم آیا او امام زمان یا پیامبر است؟ فکری از من گذشت که او بالاتر از امام زمان یا پیامبر می باشد او آنچنان جذاب و زیبا و به دلنشین بود که بلافاصله با تمام وجود مجذوب او شدم و احساس کردم که او نیز به طور کامل و عمیقی من را دوست دارد.
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
هدایت شده از زندگی پس از زندگانی
دعاے زیباے فرج
بخوان دعاے فرج را دعا اثر دارد.... 🌹
قرار ما حدود ساعت ۲۲ الی ۲۳
#التماس_دعا🌹
🔃منتشر کنیدلطفا🙏
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
هدایت شده از زندگی پس از زندگانی
AUD-20210124-WA0247.
858.6K
زندگی پس از زندگانی
من از چیزهایی که می دیدم و طوری که همه چیز به نظر می آمد شگفت زده و گیج شده بودم. از ذهنم خطور کرد ک
من درک کردم که هر کسی که می میرد یک راهنما دارد. فقط بعضی از ارواح چنان در دنیای خود غرقند که هیچ وقت متوجه این راهنما نمی شوند. به عنوان مثال افرادی را می دیدم که سالیان زیادی بود که مرده بودند ولی هنوز نگران اموال خود یا مسند خود یا چیز دیگری از دنیا بودند و متوجه نبودند که مرده اند و روح آنها هنوز در دنیا و روی زمین اسیر بود. فهمیدم که هرگونه وابستگی دنیائی شدید می تواند روح ما را حتی بعد از مرگ اسیر خود نگاه دارد و از صعود آن جلوگیری کند. افرادی را دیدم که خودکشی کرده بودند و شرایط آنها از همه بدتر بود. آنها کاملاً در اسارت به سر می بردند و امکان ارتباط با کسی را نداشتند. گاهی ارواح آنان برای سالیان دراز عزیزان و نزدیکانشان در دنیا را که در اثر خودکشی آنها ضربه زیادی دیده بودند سایه وار تعقیب می کردند و سعی در معذرت خواهی و طلب بخشش از آنها داشتند، ولی هیچ فایده ای نداشت و صدای آنها شنیده نمی شد. تمام اینها را راهنمای من به من نشان می داد و توجه من را به افراد مختلف جلب می کرد. سپس او توجه من را به صحنه های دیگری معطوف کرد که مانند یک فیلم جلوی من شکل می گرفتند. این ها صحنه های زندگی من بودند که از ابتدا به من نشان داده شدند.
من زن جوانی را دیدم که باردار بود و خودم را دیدم که به صورت امواجی وارد بدن او شدم. این مادرم بود که با من حامله بود. احساس می کردم من در تمام جهان هستم ولی به نوعی قسمتی از من متمرکز شده و وارد بدن مادرم شد. احساس من اتصال بود، اینکه همه چیز به هم وصل است و آغاز و پایانی وجود نداشته و ندارد. من نمی توانم به درستی بگویم در چه مرحله ای از بارداری این اتفاق افتاد ولی فکر می کنم مدت زیادی قبل از زایمان مادرم بود. یک مثال در مورد مرور زندگیم این بود که وقتی بچه بودم به یک پسر بچه در خیابان آزار و اذیت زیاد جسمی و روحی وارد کردم. او به گریه افتاد و من ترسیده و فرار کرده و به خانه بازگشتم و در اتاقی پنهان شدم. در مرور زندگیم دیدم که در اثر درد و گریه این بچه نوعی انرژی منفی از او به اطراف صادر می شد که رهگذران و حتی گنجشگان و پشه ها از آن تأثیر منفی دریافت می کنند. من می دیدم که حیات در همه چیز وجود دارد و تقسیم بندی ما در مورد موجودات زنده و غیر زنده از دید و نگاه دنیوی ماست و در حقیقت همه چیز زنده است.
من دیدم که هرگاه آزاری به کسی وارد کرده ام در حقیقت به خودم آسیب زده ام و در حقیقت خدمتی به او کرده ام زیرا او در برابر این آزار من خیر و رحمتی بیشتر در جائی دریافت کرده است. همچنین هرگاه به کسی کوچکترین محبت و خوبی کرده بودم، حتی یک لبخند کوچک، در حقیقت به خود خدمت کرده بودم. به عنوان مثال وقتی 10 ساله بودم، ما و بقیه اقوام یک اتوبوس دربست کرایه کرده بودیم تا به مشهد برویم. یکی دیگر از اقوام ما با ماشین شخصی خود که یک بنز قدیمی بود به دنبال اتوبوس می آمد. در جائی از راه اتوبوس خراب شد و ما برای تعمیر آن چند ساعتی متوقف شدیم. آن خویشاوند صاحب بنز ما ظرف آبی را به من داده و گفت که بروم آن را از چشمه ای که در آن نزدیکی بود آب کنم. من ظرف را آب کردم ولی برای من که بچه بودم حمل آن کمی سنگین بود. من در راه تصمیم گرفتم کمی از آب ظرف را خالی کنم تا سبکتر شود. در آنجا چشمم به درختی افتاد که به تنهائی در زمینی خشک روئیده بود. من به جای اینکه آب ظرف را در همان جایی که بودم خالی کنم، راهم را دور کرده و پیش آن درخت رفتم و آب را پای آن خالی کردم و چند لحظه هم ایستادم تا مطمئن شوم آب به خورد آن رفته است. در مرور زندگیم چنان به خاطر این کارم مورد قدردانی و تشویق قرار گرفتم که باورکردنی نیست. گویی تمام ارواح به خاطر این عملم به من افتخار می کردند و خوشحال بودند. این کار یکی از بهترین کارهای زندگیم به نظر می رسید و این برایم عجیب بود زیرا از دید من چیز چندان مهمی نبود و فکر می کردم که کارهای خیر بسیار بزرگتری در زندگی انجام داده ام که این در برابر آن ها کوچک است. ولی به من نشان داده شد که این عمل من ارزش بسیار زیادی داشته زیرا کاملاً از روی دل انجام شده و هیچ شائبه و توقعی در آن برای خودم وجود نداشته است…
.. من می خواستم در همان عالم بالاتر که عالم عشق و آرامش و نور بود بمانم. ولی وظائف من روی زمین به من گوشزد شد و بالاخره علی رغم مخالفتم متقاعد شدم که باید بازگشته و زندگی و مأموریتم را روی زمین به اتمام برسانم…
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
زندگی پس از زندگانی
من درک کردم که هر کسی که می میرد یک راهنما دارد. فقط بعضی از ارواح چنان در دنیای خود غرقند که هیچ وق
برای سالها من تجربه ام را از همه مخفی می کردم زیرا هنگامی که از آن برای دیگران صحبت می کردم با قضاوت منفی آن ها روبرو می شدم و به من اتهام دیوانگی و تخیل زده می شد و زندگی عادی برایم مشکل شده بود. تا اینکه بعد از چندین سال کتابی در این زمینه دیدم و متوجه شدم که افراد زیاد دیگری نیز تجربه هایی مشابه من داشته اند، گرچه ممکن است جزئیات تجربه آن ها کمی با من فرق کند یا با زبان و بیان متفاوتی شرح داده شده باشد. بعد از این اتفاق من خیلی مشتاق شدم که افراد دیگری را بیابم که تجربه ای مشابه من داشته اند. من حتی شغل خود را تغییر داده و در قسمت خدمات پزشکی در بیمارستان مشغول به کار شدم و سعی می کردم در بیمارستان با مریض هایی که برخورد نزدیکی با مرگ داشته یا احیاء شده بودند ارتباط برقرار کنم به امید اینکه شاید آنها هم چیزهای مشابهی را دیده باشند. به تدریج تجربه های نزدیک به مرگ در جامعه بیشتر جا افتاد و من امروزه به طور مرتب (حداقل یکی دو بار در ماه) در جمع دوستان یا گروه های دیگری که علاقه مند هستند حضور یافته و به طور مفصل راجع به تجربه ام با آنها صحبت می کنم. برعکس سابق، الان مردم به خصوص جوان ترها علاقه بسیاری به شنیدن تجربه ام دارند و به نظر می رسد تحت تأثیر قرار می گیرند
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پژوهش های علمی در خصوص NDE
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
36.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توصیف نوری که تجربه کنندگان مختلف در آن دنیا مشاهده کرده اند.
این نور در اظهارات کلیه ی تجربه کنندگان، بسیار عاشقانه ، دوست داشتنی و لطیف توصیف شده است.
منتظر محتواهای جدید باشید.
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
هدایت شده از زندگی پس از زندگانی
دعاے زیباے فرج
بخوان دعاے فرج را دعا اثر دارد.... 🌹
قرار ما حدود ساعت ۲۲ الی ۲۳
#التماس_دعا🌹
🔃منتشر کنیدلطفا🙏
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
هدایت شده از زندگی پس از زندگانی
AUD-20210124-WA0247.
858.6K
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فردی که در جاده ی مشهد تصادف کرده و تجربه ی نزدیک به مرگ داشته است.
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 #سخنرانی-کوتاه
#منبر. #معرفتی
🌐موضوع :چرا بعضیا از معرفی دین خدا خجالت میکشن؟
✅ دو حدیث معتبر و جالب از زیبایی های دین
🎙 سخنران :حجه الاسلام محمد رضا #هاشمی
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رشته های نور متشکله ی بدن فردی که تجربه ی نزدیک به مرگ داشته است.
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
دوستان!
عزیزان همدل !
زندگی فعلی من و شما در برابر زندگی بعدی ، بسیار کوتاه ، بسیار فرعی و بسیار ریز و گذراست.
همچون جرقه ای است که از آتش اجاقی بپرد و گم شود.
برای آنکه در زندگی بعدی تا ابد و برای همیشه در آسایش و شادی باشیم ، کافیست همبن یک لحظه ی گذرای عمر این جرقه را خوب بمانیم و خوبی کنیم.
و هرچند این زندگی بسیار کوتاه است اما بسیار پرثمر خواهد بود تنها و تنها اگر سختی های زودگذر برای خوب ماندن و بد نشدن را تحمل کنیم و خوب و مهربان ازاینجا برویم.
زیباترین چیزهایی که حتی تصوری از آن نداریم در انتظار ماست. تنها اگر برای خوب بودن، خوب ماندن و خوب رفتن، قدری صبر و حوصله کنیم.
خیلی زود میگذرد.
در مقابل ابدیت و عمر بی نهایت بعدیمان ، عمر این زندگی عاریه ای حتی به قدر پلک زدنی هم نیست.
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4
.
《 النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا》
مردم خوابند. پس هنگامی که می میرند بیدار میشوند.
🔵 بسیاری تجربه کنندگان مرگ ( از ملیتهای مختلف) ، دقیقا مشابه همین جملات را برای بیان حسشان پس از ورود به دنیای پس از مرگ ابراز کرده اند.
🔵 در منابع شیعی روایت بالا هم از پیامبر اسلام(ص ) و هم از حضرت علی(ع) نقل شده است.
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگی
@zendegi_pas_az_zendegi_tv4