eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
82 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
👶👧👶👧👶👧👶👧👶 بازی‌هایی برای و کودکان ۱ - مسابقه گویندگی ۲ - بازی «مصاحبه تلویزیونی» ۳ - بازی «نقل خاطره، داستان، شعر، معما و لطیفه» ۴ - بازی «چه کسی می‌تواند دیگران را بخنداند» ۵ - بازی «کامل کردن یک داستان» ۶ - بازی «کامل کردن یک شعر» ۷ - بازی «تکمیل جملات» ۸ - بازی «پاسخ به پرسش‌ها» ۹ - بازی «داستان سازی با تصاویر» ۱۰ - بازی «معلم بودن» 💞 @zendegiasheghane_ma
#تربیت_فرزند 💢هر روز این جملات رو به بچه ها بگید و مطمئن باشید تاثیر فوق العاده ای روشون داره ، و البته از همه مهمتر اینه که بهشون مداوم بگید که دوستشون دارید: ✨"من بهت اعتماد دارم" ✨"تو قوي هستي،ادامه بده" ✨"روزت چطور بود؟" ✨"من هميشه كنارتم" ✨"من بهت افتخار ميكنم" ✨"همه چي خوب پيش ميره" ✨"متشكرم كه به من كمك ميكني" ✨"دوستت دارم" 💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
رمانی بر اساس واقعیت #داستان_زندگی_احسان 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 #داستان_زندگی_احسان #قسمت21 قسمت1⃣2⃣ 🍃🍃از پدرم پرسيد جايي داريد میرید⁉️ پدر هم ب
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 قسمت2⃣2⃣ 🍃🍃 در رو محکم بستم . کيفمو پرت کردم گوشه اتاق و خودم رو انداختم روي تخت. احساس ميکردم تمام بدنم کوفتست. ميدونستم ديگه توان مقابله با سارا رو ندارم اما با غيظ گفتم: کورخوندي سارا خانم... اشک از گوشه چشمم جاري شد. همينطور که به سقف اتاق خيره شده بودم ، نقشمو مرور ميکردم . اما به نتيجه نميرسيدم . ميخواستم اسباب مختصري جمع کنم و فردا که به مدرسه ميرم تا دو هفته به خونه، برنگردم. اما نميدونستم کجا. خونه علي که قبلا يکبار پيشنهادشو داده بود و علي چون شرايط خونشون فراهم نبوده، جواب رد بهم دادهه بود... هتل، يا خونه اقوام. ذهنم پر از فکر بود. به خودم گفتم ، فقط مهمه که از اينجا برم تا اين شيطان ناکام بمونه. حالا هر کجا که باشه. اينو گفتم و از جام سريع پا شدم . چند دست لباس برداشتم و براي اينکه سارا از نقشم با خبر نشه، به زور همشونو توي کيف مدرسم جا دادم . وقتي لوازم مورد نيازم رو جمع کردم ، انگار که خيالم راحت شده باشه، روي تخت به خواب رفتم ❌ ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 قسمت3⃣2⃣ 🍃🍃بيدار که شدم ، مثل همیشه وضو گرفتم و نمازمو خوندم و باخدا راز و نیاز کردم ... از خدا خواستم تا راه حلی جلوم بذاره... بعد هم بيسکوتي که از بيرون خريده بودم ، خوردم تا نخوام از اتاق بيرون برم . این شام من بود... لحظه شماري ميکردم تا صبح بياد و راحت بشم. ساعت نزديکاي يک نصفه شب بود و روي تخت دراز کشيده بودم . اونقدر اضطراب داشتم که خوابم نميبرد. تسبيحم دستم بود و مدام ذکر ميگفتم و به ساعت نگاه ميکردم . يه لحظه صدايي اومد، گوشمو تيز کردم. اما صدا قطع شد. مجدد ذکرمو شروع کردم. همينطور که مشغول ذکر بودم، دسته درب اتاق به سمت پايين کشيده شد. چشمشو به در دوختم و قلبم تند تند ميزد. در به آرومي باز ميشد و قلب من تندتر ميزد. فکر نميکردم سارا اينقدر زود بخواد نقششو پياده کنه. در کامل باز شد و سايه سارا توي چهارچوب در قرار گرفت. براي اينکه درست ببينم چند بار پلکامو رو باز و بسته کردم. اما درست ميديدم اونچه باورش برای من سخت بود.... ❌ ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 قسمت4⃣2⃣ 🍃🍃 فضاي اتاق تاريک بود. فقط يه نور ضعيف از بيرون، باعث شده بود سايه سارا پيدا باشه و گرچه واضح نبود اما فهميدم که سارا لباسي نپوشيده...!!!!!! احساس کردم قلبم داره مي ايسته و بدنم کامل سست و سرد شده. وقت فکرکردن نداشتم، اما نميدونستم بايد چه عکس العملي نشون بدم. باصداي سارا که خيلي آروم حرف ميزد، به خودم اومدم. ...بيداري؟ نگاهم مجدد به سايه افتاد، احساس کردم سارا دستش رو دراز کرده تا پريز رو بزنه و چراغ رو روشن کنه. ديگه نتونستم خودمو کنترل کنم. مثل برق از جام پريدم و به طرف سارا دويدم. دستم رو به سمت قفسه سينه سارا جلو بردم و با تمام توانم اونو به سمت بيرون اتاق پرت کردم. و سريع درب رو بستم. اونقدر محکم که خودم هم بدنم لرزيد. به در اتاق تکيه زدم و چون کليدي براي قفل کردن نبود، محکم با کمک پاهام درب رو گرفتم. سارا که انگار با پرتاب من، به نرده هاي طرف مقابل اتاقم خورده بود، ناله اي کرد و از جاش بلند شد. به طرف درب اتاق اومده بود و مدام دستگيره در رو فشار ميداد و فرياد ميزد، بازکن درو. بهت ميگم بازکن.... بعد از ده دقيقه اي که نااميد شده بود، که نه زورش به من ميرسيد و نه در رو باز ميکردم و جواب هم نميدادم...شروع کرد به ناسزا گفتن : ديوونه، رواني، بي لياقت.... ❌ ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
به كودكتان به جاي"مخالفت نكن بگوييد: "كاري كه گفتم راانجام بده" به جاي "فحش نده" بگوييد: "حرف خوب بزن" به جاي "به خاطر يك أسباب بازي دعوا نكن" بگوييد: "باهم شریک شوید 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💓🌹💓🌹💓🌹💓🌹💓 تقویم نجومی اسلامی ✴️ پنجشنبه👈18بهمن ۹۷ 👈7فوریه2019 👈1جمادی الثانی ۱۴۴۰ 💑 حکم مباشرت :امروز نیز مثل شب قبل است و مکروه میباشد. 💑 امشب: امشب مباشرت هنگام وقت فضیلت نماز عشا مستحب و فرزند حاصل از ان از ابدال و یاران امام زمان گردد ان شاءالله . و همچنین بسیار خوش زبان سخنگو و خطیبی بسیار فصیح و بلیغ گردد و کلامش در دلها نفوذ خواهد کرد ان شاءالله. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه یارزاق موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💓🌹💓🌹💓🌹💓🌹💓 چه میشود نگهی هم بما کنی اقا مرا برای غلامی سوا کنی اقا چه میشود که شبی هم میان خلوت خود فقط بخاطر زهرا دعا کنی اقا فراق تو همه درد است ای طبیب دلم چه میشود که تو دردم دوا کنی اقا گرفته ای ز همان روز ابتدا دستم گرفته ای و محال است رها کنی اقا بدان امید دهم جان که روز رستاخیز میان آن همه من را صدا کنی اقا چقدر گریه کنم من میان روضه ی تان که زائر حرم کربلا کنی اقا سلامتی اقا امام زمان و تعجیل در فرجشون صلوات هدیه کنید اللهم عجل لولیک الفرج🌹 شبتون مهدوی 💞 @zendegiasheghane_ma