eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
25.8هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
اینم کار من واس گوشه اتاق که بهتر بتونیم با خالق خود خلوت کنیم وبه راز ونیاز بپردازیم 💞 @zendegiasheghane_ma
💞🌹💞🌹💞🌹💞 سلام مهربونها عصرتون بخیر قول و قرارهامون یادتونه؟؟؟ داشتیم اعضای جدید هم روی هشتگش بزنن میاره حالا میخوام یه قول و قرار دیگه هم با هم بزاریم از فردا بعد نماز صبح اعضای خانواده زندگی عاشقانه میخونیم بسم الله ان شاءالله اربعین همه تون بین الحرمین باشید 😊😊 قول و قرار ما👇👇 👈 اول شبها وقت خواب تو 5تا 10 دقیقه طلایی خونه رو منظم میکنیم مثل دسته گل 🌹🌹 خونه ای که به نام اهل بیته باید تمیز و آراسته باشه😊 👈دوم قبل از خواب سوره و دعای میخونیم 👈 سوم از فردا بعد نماز صبح تا عاشورای ارباب زیارت میخونیم😊 💞 @zendegiasheghane_ma
حالا یکم مصادیق خانمهای نازنین کانال رو برای جشن دیروز ببینید و بخونید انرژی بگیرید😊😉👇👇
سلام مدیر جان باوجود اینکه دیروز خیلی کار داشتم دیگه تا غروب تونستم یه کیک بزنم برای اهل منزل❤️به مناسبت روز ازدواج حضرت علی(ع)و حضرت زهرا(س) 💞 @zendegiasheghane_ma
جوجه شکم پر با کشمش پلو نذر امام جواد(ع) غذای روز جمعه ای به نیت شادی روح اموات همسایه و خوشبختی جووناش😉 ما معمولا نمی تونیم بریم عروسی چون اصلا مناسب نیست شرایط حالا قبل عروسی میریم انجام وظیفه میکنیم☺️ همسایه زحمت کشیدن جوجه و برنج و....... فرستادن برامون البته قبل از مراسم عروسی منم اینطوری نذری درست کردم که هم خانواده لذت ببرن وهم روح اموات همسایه شاد بشه ❤️ 💞 @zendegiasheghane_ma
حی شدم ساده دیشب پختم برای بچه هام به مناسبت روزازدواج آقاامیرالمومنین وخانم فاطمه زهرا(س). 💞 @zendegiasheghane_ma
💕💫💕💫💕💫💕💫 سلام مدیرجان پیرو تهدیدها و ترغیبها و تشویقهای شما دوست بزرگوار 😀😀 بالاخره منم حی شدم و دیروز یه برنامه سورپرایز برا همسرم تدارک دیدم ( و البته خدا بسیار لطف کرد بهم که بتونم اون برنامه رو بریزم با وجود سه تا بچه😅) و به یه کافی شاپ بردمشون . خیلی ذوق کردن . آخرشم خودم حساب کردم ( پس انداز داشتم یه مقدار ) خیلی برامون لازم بود ممنون از تذکرات شما انشاءالله عاقبت بخیر بشید 💞 @zendegiasheghane_ma
سلام منم بالاخره حی شدم ازشب عیدبه پسر5سالم قول دادم فردامیخوام برات شیرینی بپزم دیروزم که بیدارشد بعدمراسم صبحانه وجم جور خونه باهم دیگه شروع کردیم به تدارک شیرینی پزی برای اولین بار اجازه دادم کاملاباهام همکاری کنه و بارعایت بهداشت هرچقدر دلش خواست به اتفاق خواهر کوچولوش خمیر رو ورز دادن😬😬😬😬😁😁😁 هنگام پخت شیرینی چندتامولودیم گذاشتم وکاملا توضیح دادم چرا شیرینی میپزیم اینقدکه مولودی گوش کرد و ازتجربه شیرینی پختن شادبود ی سره توو خونه بازی کرد وفریاد میزد عروسیه😃😃😃 دیگه شب که میخواستیم بریم مهمونی جوگیرشده بود هرکس رو میدید میگفت میخوایم بریم عروسی من باوجود دوتا کوچولوهام خیلی اهل این کارا نیستم ینی فرصت نمیکنم هربارم برنامه میچینم ی پیشامد رخ میده وبرنامه هابهم میریزه اما برا دیروز خیلی خوشحال بودم که بالاخره استارت زدم و تجربه شیرین پخت شیرینی برای پسرم(که شدیدا به این کارعلاقه داره) بااین روز عجین شد وبراش خاطره خوش شد 💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ با داستان گونه سرگذشت ارواح در عالم برزخ با ما همراه باشید 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ #قسمت3 🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۳) ◾️عجب پرونده‌ای!
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 در حالیکه پرونده اعمالم بر گردنم سنگینی میکرد با زحمت سرم را بلند کردم و از دیدن شخصی که روبرویم نشسته بود در تعجب فرو رفتم. جوانی خوش سیما و خوش سیرت بود، که با انگشت، اشک از گوشه چشمانم پاک کرد و لبخندی هدیه ام نمود. به نشانه ادب، سلام کردم و در مقابلش دو زانو، برجای نشستم و خیره به چشمان زیبایش، حیرت زده زیر لب زمزمه کردم: فتََبارکَ اللهُ احسُنُ الخالقینَ. پس آنگاه با صدایی رسا پرسیدم: شما کیستید که دوست و همدم من در این لحظه های وحشت و غربت گشته اید؟ در حالیکه لبخندی بر لبانش، نقش بسته بود، پاسخ داد: غریبه نیستم، از آشنایان این دیار توام و همدم و مونس این راه پرخطر. گفتم: زهی توفیق... اما به راستی تو کیستی؟ بی شک از اهالی آن دنیای غریب نیستی، زیرا در تمام عمر کسی به زیبایی تو ندیده و نیافته ام. با همان لبخند که بر لبانش نقش بسته بود با طعنه گفت: حق داری مرا نشناسی! چرا که در دنیا به من کم توجه بودی. من نتیجه ذره، ذره اعمال خیر توام که اینک مرا به این صورت می بینی. (بحارالانوار/ ج6 ب8) نامم نیک و هادی و راهنمای تو در این راه پر خطر می باشم. آمدن گناه آنگاه از من خواست که پرونده سمت راستم را به او بسپارم. پرونده را به او سپردم و گفتم: از اینکه مرا از تنهایی رهایی بخشیدی، و همدم و همراه من در این سفر خواهی بود بسیار ممنونم و سپاسگذار. گفت: تا آنجایی که در توانم باشد، برای لحظه ای تنهایت نخواهم گذاشت. (بحارالانوار/ ج6 ب7) مگر آنکه... رنگ از رخسارم پرید، وحشت زده پرسیدم: مگرچه؟ گفت مگر آنکه آن شخص دیگر که هم اکنون از راه می رسد بر من غلبه یابد که دیگر خود می دانی و آن همراه! پرسیدم آن شخص کیست؟ گفت: تا آن جا که به یاد دارم، فقط نامه اعمال سمت راستت را به من سپردی... برخواستم و در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، دست بر گردن نیک انداختم و گفتم: من دوست دارم تو همیشه در کنارم باشی. از آن شخص بد هیکل زشت رو بیزارم و ترسان. راستی که تنهایی به مراتب از بودن در کنار او، برایم لذت بخش تر است. چرا که وقتی گناه، در کنارم قرار می گیرد، وحشتی بزرگ به من دست می دهد اما نامه اعمال سمت چپ تو، هنوز بر شانه ات آویزان است و چیزی نمی گذرد که شخصی دیگر که نامش گناه است، آن را از تو باز پس خواهد گرفت. آنگاه اگر او بر من غلبه پیدا کند با او همنشین خواهی شد، وگر نه در تمام این راه پر خطر تو را همراه خواهم بود. گفتم: پرونده او را می دهم تا از اینجا برود. نیک گفت: او نتیجه اعمال ناپسند و گناه توست و دوست دارد در کنارت بماند. گفتگوهامان ادامه داشت، تا اینکه احساس کردم بوی بسیار نامطبوعی شامه ام را آزار می دهد. آن بوی متعفن تمام فضا را پر کرد و باعث قطع گفتگوهایمان شد. در این لحظه هیکل زشت و کریهی در قبر ظاهر شد. (بحارالانوار/ ج6 ب8) از ترس خودم را به نیک رساندم و محکم او را در برگرفتم. ناگهان او دست کثیف و متعفنش را بر گردنم آویخت و قهقهه زنان فریاد بر آورد: خوشحالم دوست من، خوشحالم و... و باز همان قهقهه مستانه اش را سرداد. ترس و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفت. زبانم به لکنت افتاد و طپش قلبم شدت یافت و دیگر هیچ نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم، سرم بر زانوی نیک بود. اما با دیدن چهره خون آلود نیک غم عالم در دلم نشست. گمان کردم که آن هیکل متعفن یعنی گناه بر او فائق آمده و پیروز گشته. اما نیک که دانست چه در قلبم می گذرد، صورت بر صورتم نهاد و آهسته گفت: غم مخور، بالاخره توانستم پس از یک درگیری و کشمکش پرونده اش را بدهم و او را برای مدتی از تو دور سازم. (حکایت چهارم منازل الاخرة) ✍ کتاب سرگذشت ارواح در عالم برزخ علی اصغر بهمنی 💞 @zendegiasheghane_ma
🌙⭐⭐🌙⭐⭐🌙🌙⭐🌙🌙 🌺این دل اگر کم است بگو سر بیاورم 🌹 یا امر کن یک دل دیگر بیاورم 🌷مولا خلاصه عرض کنم دوستت دارم 🌸دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم شبت بخیر ارامش دلها❤ شبتـــ 🌙ـــون مهـــ💞ــدوی التماس دعای فرج 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 💞 @zendegiasheghane_ma