#آقایان_بخوانند
👱 #سیاست_های_مردانه
✅ در انجام امور حتما با او #مشورت کنید و تک رای نباشید تا او حضورش را در زندگی بیشتر لمس کند و به پوچی نرسد که همیشه در نهایت تصمیم گیرنده فقط همسرم هست و من هیچ نقشی در زندگی خود ندارم.
✅ وقتی همسر شما از چیزی ناراحت و عصبانی هست او را با مهر و محبت آرام کنید و برای او تکیه گاه مناسبی باشید، بگویید که شرایط او را به خوبی درک می کنید و آنچه در توان دارید بکار می برید و او را حمایت می کنید. به این صورت او احساس غرور می کند از پشتوانه عاطفی محکمی که دارد
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨✨✨🌹✨✨✨🌹
#خانمها_بخوانند
#بانوی_محترم_خونه
گاهی 👇
👈 #بهش_بگو👇
💢گاهی به جای اینکه به شوهرتان بگویید
😍 #دوستت_دارم😍
بگویید👇
👈 #بهت_افتخارمی_کنم.💪😇
این جمله به
#مردها
❣ #حس_اقتدار❣
می دهد.
💞 @zendegiasheghane_ma
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان استاد #عباسی_ولدی #قسمت20 📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامههای ماهوارها
مبحث پیامدهای #ماهواره بر خانواده ها و زندگی زوجین از استاد #عباسی_ولدی
✅ نقش ماهواره در فروپاشی خانواده ها
👈 حتما با دقت دنبال شود
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#لبخند
به بهانه #روز_معلم
درد دل یک معلم در روزهای کرونایی و تدریس مجازی
سلام به همه ...
آقا تا خل شدن من چیزی باقی نمونده ..
فقط چند دقیقه از اوضاع تدریس آنلاین رو میگم .
من : سلام بچه ها روزتون بخیر .
_سلام خانوم
-سلام خانوم
.
.
.
و ۴۶ تا سلام .
- بچه ها نمیخواد جواب سلاممو بنویسید .
- چشم خانوم
- چشم خانوم
.
.
.
- ۴۶ تا چشم
من: هیچکی هیچی نگه حتی استیکر هم نفرستید .
چشم
.
.
.۴۶ تا چشم
- من: مگه نمی گم چیزی نفرستید 😡😡
- ببخشید خانوم
- ببخشید خانوم
.
.
.
۴۶ تا ببخشید و استیکر
من: 😩😩😩😩😩😩😩
وسط درس یکی یه چیزی میگه ...
- مگه خانوم نگفت حرف نزنید
- آره راست میگه چرا حرف زدی
-خودتم داری حرف میزنی که
.
.
.
دعوا و بحث که کی زودتر حرف زده
.
.
من😐😐😐😐😐😐😐😐
.
.
من : خسته نباشید🌹
_خسته نباشید خانم💓
_خسته نباشید خانم🍅
.
.
.
و ۴۶ تا خسته نباشید
من :🤦🏼♀️khanom left the group
🍅🤣✌🏻
💞 @zendegiasheghane_ma
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 #لبخند به بهانه #روز_معلم درد دل یک معلم در روزهای کرونایی و تدریس مجازی سلام به همه
از همینجا به نوبه خودم روز معلم رو به تمام معلمان شریف و زحمتکش ایران تبریک عرض میکنم و میگم خدا قوت و دست مریزاد به شما که نسل آینده ایران رو پرورش میدید🌹🌹
معلمین عزیز کانال روزتون مبارک
خسته نباشید 🌹🌹
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#روز_معلم
#خاطرات_اعضا
یه خاطره از کلاس اولیم
روز اول مدرسه باشوق وذوق رفتم مدرسه تا دوساعت سر کلاس خوب بودم بعد دوساعت پیش خودم گفتم از در فرار کنم معلمه میگیرتم از پنجره فرار کردم آقا دوساعت سرم لای نرده ها گیر کرده بود کل مدرسه جمع شده بودن😂🤣🤣🤣
💞 @zendegiasheghane_ma
#صفحه32 از قرآن🌹
#جزء_دو🌹
#سوره_بقره🌹
ثواب تلاوت این صفحه از قرآن هدیه به شهید
حمید رضا انصاری😍😍😍
@hefzequrankarim
💞 @zendegiasheghane_ma
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت120 #فصل_سیزدهم گفت: «خیلی خوشمزه بود. دست و پنجه ات درد نکند.»
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت121
#فصل_چهاردهم
گفتم: «اِ... همین طوری می گویی ها! شاید جنگ دو سه سالی طول بکشد.»
گفت: «نه، خدا نکند. به هر جهت، آنجا خیلی بیشتر به من نیاز دارند. اگر به خاطر تو و بچه ها نبود، این چند روز هم نمی آمدم.»
گوشت ها را گذاشتم توی ظرفشویی. شیر آب را باز کردم رویش. دوباره گفتم: «به خدا خیلی گوشت خریدی. بچه ها که غذاخور نیستند. می ماند من یک نفر. خیلی زیاد است.»
رفت توی هال. بچه ها را روی پایش نشاند و شروع کرد با آن ها بازی کردن.
گفتم: «صمد!»
از توی هال گفت: «جان صمد!»
خنده ام گرفت. گفتم: «می شود امروز عصر برویم یک جایی. خیلی دلتنگم. دلم پوسید توی این خانه.»
زود گفت: «می خواهی همین الان جمع کن برویم قایش.»
شیر آب را بستم و گوشت های لخم و صورتی را توی صافی ریختم. گفتم: «نه... قایش نه... تا پایمان برسد آنجا، تو غیبت می زند. می خواهم برویم یک جایی که فقط من و تو و بچه ها باشیم.»
آمد توی آشپزخانه بچه ها را بغل گرفته بود. گفت: «هر چه تو بگویی. کجا برویم؟!»
گفتم: «برویم پارک.»
💞 @zendegiasheghane_ma