#عید_غدیر
تدارکات عیدی من برای بچه ها وتبلیغ غدیر 😍😍😍😍
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#ختم_صلوات #عید_غدیر خرّم تر از این لحظه ندیدست علی از امر خدا به خلق گردیده ولی بیعت همه کردند
عزیزان از ختم صلوات جا نمونید 😊😊
یا رَبَّ 🙏
بحق غدیر و
مولای غدیر
بادست علی و
مرتضی دستم گیر
تا همره قدسیان
فرستم
صلوات
فریاد زنم زفرط شادی تکبیر
عید سعید غدیر
خم مبارکــــــــَ باد🎊🎉🎊
4_5877654369389773525.mp3
3.26M
🔸مدح:
🌹خوشا سفر با کشتی ساقی کوثر
یا علی مولا مددی🙏
حاج میثم مطیعی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
الهی
در این روز عید غدیر
زیباترین ها را نصیب
دوستانم کن
شفای بیماران
رفع گرفتاری گرفتاران
و عاقبت بخیری جوان ها
را ازدرگاه لطفت تمنادارم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
اولین پنجشنبه مرداد ماه و ياد درگذشتگان😔
🥀 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🥀
التماس دعا
✨در روز عید غدیر
به یاد محبّان مولا امیرالمومنین ع 💚
که آسمانی شدند
بخوانیم فاتحه و صلوات
روحشون شاد و یادشون گرامی 😔🙏
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#عید_غدیر
سلام🌹
عید همگی مبااااارک🌹
بنده وهمسرم افتخار اینو راداریم که از سادات هستیم 🌹
اینم عیدی های بچه ها وبزرگتر ها که آماده کردیم برای پذیرایی از مهمونهای
آقا امیر المومنین(ع)
🌹🌹ان شالله که پیش جدمون
امیر المومنین (ع) رو سفید باشیم🌹🌹
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#عید_غدیر
اینم کیک ما هدیه به مولا😊
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#عید_غدیر
اینم بسته های من برای بچه ها
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#عید_غدیر
اینم از نذری ما
به به قبول باشه انشاالله 😋😋😊😊
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#عید_غدیر
اینم گلدونای ما با پیام تبلیغ غدیر برا بچها😍
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
پویش #عید_غدیر
#ارسالیهای_اعضا ی خوب کانال
تدارکات اعضای خوب خانواده زندگی عاشقانه برای جشن بزرگ و خجسته #عید_غدیر
دم همتون گرم عاشقان مولا
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
مداحی آنلاین - پیمونه جونم شد لب به لب یار - کریمی.mp3
8.78M
🌸 #عید_غدیر
💐پیمونهی جونم شد لب به لب یار
💐امشب سر کیفم یک خمره نگهدار
🎤 #محمود_کریمی
👏 #سرود
👌فوق زیبا
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هرچی_توبخوای
رمان محتوایی .....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت141 همه خندیدن.سوالی نگاهش کردم.محمد گفت: _مطمئنی شوهرت هم موافقه که ما خیلی خو
#هرچی_توبخوای
#قسمت142
دوباره به بلیط ها نگاه کردم.مامان گفت:
_کربلا.😢
نگاه متعجب😳😟😧🙁 همه رو حس میکردم....
آره،واقعی بود.😭
بلیط هواپیما،از تهران به نجف،پنج تا.به اسم وحید و من و بچه ها.😭🖐
به وحید نگاه کردم...
هنوز بالبخند به من نگاه میکرد.😍گفتم:
_گفته بودم دیگه جان خودمو قسم ت نمیدم،ولی وحید،جان زهرا واقعیه؟😭
وحید خندید.گفت:
_بله خانوم.☺️
باورم نمیشد یه بار دیگه بین الحرمین رو ببینم.😭💚😍باورم نمیشد امام حسین (ع) ما رو طلبیده باشه.
من و وحید..اینبار با بچه هامون.گفتم:
_یعنی یه بار دیگه میریم کربلا؟!!!😢😍
-بله☺️
-با بچه هامون؟!!!😳😭
-بله😍
-دوباره این موقع سال؟!!! مثل ماه عسل رفته بودیم؟!!😢😳
-بله😉
-آخه چجوری؟!!!😧😳 شما که اون دفعه گفته بودی دیگه نمیتونیم بریم.
-بازهم منو دست کم گرفتی؟..😎سخت بود ولی من بخاطر تو هرکاری میکنم.😍
-وحید...😍😢هیچ کلمه ای پیدا نمیکنم که بتونم ازت تشکر کنم.اصلا نمیدونم چی بگم.
بالبخند گفتم:
_خیلی آقایی.😍😢
وحید خندید و گفت:
_ما بیشتر.😎
همه خندیدن.😀😃😄😁😂سرمو انداختم پایین.با اشک لبخند میزدم.😢☺️ مامان گفت:
_کی میرین؟😢
وحید به مامان نگاه کرد و گفت:
_ان شاءالله هفته آینده میریم.💚🌴
مادروحید گفت:
_با سه تا بچه سخته،مخصوصا با سیدمحمد و سیدمهدی.ممکنه زهرا اذیت بشه.وحید،خیلی کمک کن.نری تو حال و هوای خودت ها.😁
وحید بالبخند گفت:
_چشم،حواسم هست.☺️😅
بابا گفت:
_برای ما هم خیلی دعا کنید.😊😢
محمد بالبخند وحید رو بغل کرد🤗 و گفت:
_کم کم داری مرد میشی.😜😂
همه خندیدن.😀😃😄😁😅😂محمد گفت:
_زهرا😒
سرمو آوردم بالا و نگاهش کردم.
-برای منم دعا کن.😢😒
وحید بالبخند گفت:
_برای محمد زیاد دعا کن.محمد زیاد دعا لازم داره.😂😜
همه خندیدن.😀😃😄😁😂بقیه هم بلند شدن.خداحافظی کردن و رفتن.
بچه ها خواب بودن....
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هرچی_توبخوای
#قسمت143
#قسمت آخر
بچه ها خواب بودن.😴😴😴نگاهشون میکردم. وحید اومد پیشم.
آروم گفتم:
_وحید،از اینکه پدر هستی چه حسی داری؟😊
-قابل توصیف نیست.😍
-بزرگترین چیزی که من بهش افتخار میکنم،#بعدازهمسری_شما،مادر بودنه. حس خیلی قشنگیه که واقعا قابل توصیف نیست.☺️
به وحید نگاه کردم.گفتم:
_من هنوز هدیه مو بهت ندادم ها.😌
وحید لبخند زد.رفتیم تو هال.گفتم:
_خیلی فکر کردم که چه هدیه ای بهت بدم بهتره..ولی هیچ چیز مناسبی به ذهنم نرسید..😇تا دو روز پیش که متوجه موضوعی شدم..هدیه من به شما فقط یه خبره..☺️یه خبر خیلی خیلی خیلی خوب...
یه پاکت✉️ بهش دادم.وحید لبخند زد و گفت:
_تو هم هدیه ت تو پاکته؟😁
منم لبخند زدم.☺️اینبار من با دقت و لبخند نگاهش میکردم.وحید وقتی پاکت رو باز کرد به کاغذ تو دستش خیره موند.✉️👀بعد مدتی به من نگاه کرد.بالبخند و تعجب گفت:
_جان وحید واقعیه؟😳😍
خنده م گرفت.
-بله عزیزم.☺️
-بازهم دوقلو؟😧😳👶🏻👶🏻
-بله.☺️🙈
خیلی خوشحال بود.نمیدونست چی بگه.گفت:
_خدایا خیلی نوکرتم.😍☺️
یک هفته بعد تو هواپیما بودیم به مقصد نجف... 🕌🛫
وحید گفت:
_کجایی؟😉
نگاهش کردم.
-تو ابر ها،دارم پرواز میکنم.😌
خندید.😁
تو حرم امام علی(ع) نشسته بودیم. پسرها خواب بودن😴😴 و فاطمه سادات با کتابش📕 مشغول بود.مثلا مثل ما داشت دعا میخوند.وحید گفت:
_زهرا😊
نگاهش کردم.
-جانم؟😍
جدی گفت:
_خیلی خانومی.😇
بالبخند گفتم:
_ما بیشتر.😉☺️
خندید.بالبخند گفت:
_من تا چند وقت پیش خیلی شرمنده بودم که تو بخاطر من این همه سختی تو زندگیمون تحمل کردی.ولی چند وقته فهمیدم اونی که باید شرمنده باشه من نیستم،تو هستی.☺️
-یعنی چی؟!😅
-فکر میکنم اون همه سختی ای که من کشیدم برای این بوده که چون تو خیلی بزرگی، ☝️امتحاناتت سخت تره.درواقع من هیزم تری بودم که با خشک ها باهم سوختیم.☺️😆
خنده م گرفت.گفتم:
_من از همون فردای عقدمون عاشق این ضرب المثل استفاده کردن های شما شدم.😅
وحید هم خندید.😁جدی گفتم:
_اینم هست ولی همه ی قضیه این نیست.😇
-یعنی چی؟!🤔
-ما نمیتونیم بگیم #حکمت کارهای خدا چیه،چون ما عالم به غیب نیستیم.اما چیزی که به ذهن من میرسه اینه؛
یکی بود،یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود..
تو میلیاردها آدمی که رو زمین🌏 وجود داره،یه وحید موحد بود و یه زهرا روشن.این دو تا باید تو یه مرحله ای به هم میرسیدن.برای اینکه این دو تا وقتی به هم رسیدن،بهتر بتونن بندگی کنن،باید به یه حدی از #پختگی میرسیدن.وحید موحد #باصبر باید پخته میشد،تو آرام پز.زهرا روشن تو کوره...👌همه ی اتفاقات زندگی ما رو #حساب_کتاب بود.حتی روزها و ثانیه هاش.شاید اون موقع به نظر من و شما وقت خوبی نبود ولی #خدا همه چیزش رو حسابه.
👈اینکه وحید موحد کی اتفاقی زهرا روشن رو ببینه،
👈اینکه کدوم وجه زهرا روشن رو ببینه که بیشتر عاشقش بشه،
👈اینکه زهرا روشن کی با امین رضاپور ازدواج کنه،
👈اینکه امین رضاپور کی شهید بشه،
👈اینکه پیکرش کی برگرده،
👈اینکه وقتی شهید میشه با کی باشه،
همش رو #حساب_کتاب بود.اگه اون وقتی که اومدی خاستگاری من،من قبول میکردم،الان این #جایگاهی که برات دارم رو نداشتم.اون یکسال زمان لازم بود تا شما منو بیشتر بشناسی.من و شما هر دو مون به این زمان ها نیاز داشتیم. نه شما بخاطر من منتظر موندی،نه من بخاطر شما..
خدا سختی هایی پیش پای ما گذاشت تا کمکمون کنه #بنده_های_خوبی باشیم. میبینی؟ما به خدا خیلی #بدهکاریم.همه ی زندگی ما #لطف خداست،حتی #سختی ها مون هم لطفش بوده و هست..من و شما باهم #بزرگ میشیم. سختی ها مون برای هر دو مون به یه اندازه امتحانه.
-زهرا،زندگیمون بازهم #سخت_تر میشه...کار من تغییر کرده. #مسئولیتم بیشتر شده.ازت میخوام کمکم کنی.هم برام خیلی دعا کن،هم به #مشورت هایی که برای کارم میدی نیاز دارم،هم به #آرامش دادن هات،هم اینکه مثل سابق #پشت_سنگر نیروها مو تقویت کنی.
بالبخند گفتم:
_اون وقت خودت چکار میکنی؟همه کارهاتو که داری میگی من انجام بدم.😅
خندید و گفت:
_آره دیگه.کم کم فرماندهی کن.😁😍
-این کارو که الانم دارم میکنم..😌من الانم فرمانده خونه و شوهرم هستم..یه کار جدید بگو.😉
باهم خندیدیم.😁😃وحیدعاشقانه نگاهم کرد و گفت:
_زهرا،خیلی دوست دارم..خیلی خیلی.😍
-ما بیشتر.☺️
وحید مهرشو گذاشت جلوش و گفت:
_میخوام نماز✨ بخونم،برای #تشکر از خدا،بخاطر داشتن تو.😊
بعد بلند شد و تکبیر گفت.منم دو قدم رفتم عقب تر و #نمازشکر خوندم بخاطر داشتن وحید.
بعد نماز گفتم
💖خدایا *هر چی تو بخوای*.👉تا هر جا بخوای هستم.خیلی کمکمون کن،مثل همیشه...💖
🌷پایان🌷
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت143 #قسمت آخر بچه ها خواب بودن.😴😴😴نگاهشون میکردم. وحید اومد پیشم. آروم گفتم: _و
شادی ارواح طیبه همه شهدا و سلامتی مدافعان حرم و سربازان گمنام امام زمان و خانواده ها و همسرانشون صلواتی هدیه کنید.
ممنون از همتون که همراه مایید
یاعلی مدد
💕زندگی عاشقانه💕
#ختم_صلوات #عید_غدیر خرّم تر از این لحظه ندیدست علی از امر خدا به خلق گردیده ولی بیعت همه کردند
پایان #ختم_صلوات
هر کجا نام پدر پرسیده اند گفتم همین
" یا علیِ مرتضی
حیدر امیرالمومنین ..
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
به مدد نفسهای گرم همه شما عاشقان امیرالمومنین ( ع )
140000
گل صلوات فرستاده شد.
الهی به برکت این صلواتها در امر فرج مولایمان تعجیل بفرما🤲
تمام بیماران لباس عافیت بپوشان
زوجهای این جمع و تمام دخترها و پسرها ی دم بخت عاقبت بخیر و خوشبخت گردان....
الهی به برکت عشق به مولا؛ حاجات همه این جمع روا بگردان ...
خدایا .... به همه زوجها فرزند صالح و سالم عطا فرما
روح امام و شهدا و شهید سلیمانی عزیز از ما راضی گردان...
به رهبر عزیزمون طول عمر با برکت و سلامتی عطا فرما
بازم ممنون از تک تک شما عاشقان مولا دست همتون رو میبوسم که در این ختم بزرگ صلوات یاریمون کردید
حاجت روا
عشقتون مستدام
یاعلی مدد
♨️معنای ولایت
🔸معنای ولایت یعنی حرکت در مسیر امیرالمؤمنین علیه السلام که صراط مستقیم است. یعنی اطاعت محض همراه با محبت نسبت به آقا امیرالمؤمنین علیه السلام تا زمانی که ما در این مسیر حرکت نکنیم و نفسمان را تزکیه نکنیم به معنای واقعی جزو بیعت کنندگان با امیرالمؤمنین علیه السلام و در این زمان، با امام زمانمان نخواهیم بود.
🔸وقتی در قلب ما حسادت، کینه، صفات رذیله هست، چقدر، ما را از امام زمان ارواحنافداه فاصله می دهد؟!
خواسته دل ما کجا و خواسته امام زمان ارواحنافداه کجا؟!
👌لذا در مسیر ولایت حرکت کردن و بیعت واقعی یعنی حرکت کردن و تسلیم امام زمان ارواحنافداه باشیم.
🖋حاج آقا زعفری زاده
#اللّهمعجّللولیکالفرج 🌿🌹
🍀🌸🍀🌺🍀🌸🍀🌺🍀🌸🍀🌺
#أمیرے_حسین_ونعم_ٱلأمیر❤️
غمِ امروز و فردایم حسین اسٺ
پناه هر دو دنیایم حسین اسٺ
بہ ڪارِ من نمےافتد گره ؛ تا
امیر و ڪارفرمایم حسین اسٺ!
#اے_سفینہ_النجاة_من🌹
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعه🌙
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══