حاج قاسم خون شما جوانان عرصه مقاومت را استوار تر و جنگنده تر وآماده تر کرد , ما مادران فاطمی با تربیت نسل مهدوی به فرموده خودتان هزاران هزار, حاج قاسم آماده تر وقبراق تر و جوان تر تقدیم این راه خواهیم کرد ,
رهبر عزیزم ما اکنون الگویی نظیر حاج قاسم سلیمانی ها را برای تربیت فرزندانمان داریم , به مدد الهی هرگز این صحنه راخالی نخواهیم گذاشت,
سردار عزیز ,فرزندانمان نام تورا تا ظهور حضرت حجت به یاد خواهند داشت مجاهدت های عاشقانه شما الگوی راهشان خواهد شد,
مهمان حضرت مادر بدان خونت درخت اسلام ناب محمدی را جور دیگر آبیاری کرد ,از خون شما هزاران هزار حاج قاسم پا به این دنیا میگذارند تا ادامه دهنده ی راه شما باشند .
زنان سرزمین من ,اکنون ما وظیفه سنگین تری را به دوش خواهیم کشید , ما موظفیم گوش به فرمان ولی زمانه مان باشیم و جهادمان را خالصانه به عرصه ظهور برسانیم و ایران عزیز مان را با تولید نسل وتربیت نسل مهدوی مهیای ظهور کنیم,
#حاج قاسم سلیمانی
#بحران جمعیت
#انتقام سخت
#ایران استوار بمان
#سادات
#دلنوشته ی یک ماااادر ,
متن #ارسالی_اعضا
🖤 @zendegiasheghane_ma
🖤✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤
#خانمها_بخوانند
خانمها با دقت بخوانند👇👇
زن ها کجای #انتقام هستند؟
مردم دارند به رهبری پیام میدهند و تقاضا میکنند که «هر طور شده انتقام خون حاج قاسم را بگیرید». خب قوم موسی هم که گفتند تو و خدایت بروید مبارزه کنید ما اینجا نشسته ایم!
مردم! انتقام را فقط در موشک های #سپاه و ارتش جستجو نکنید. یادتان باشد آمریکایی که حاج قاسم را ناجوانمردانه شهید کرد، همان آمریکایی است که میخواهد حجاب را از سر دختران این کشور بردارد.
آمریکایی که در حق سردار اسلام جنایت کرد، همان است که میخواهد واژه مادر در این سرزمین دیگر #مقدس نباشد.
ایها الناس! این آمریکای خبیث و این شیطان اکبری که دستش به خون مالک اشتر انقلاب آلوده شد همان آمریکایی است که میلیاردها دلار برای ترویج فساد و فحشا در کشورهای اسلامی میکند.
مردم! آمریکا اگر حاج قاسم را ترور کرد، خیلی سال است که تلاش میکند که #نمیتوانیم را در جان من و توی ایرانی مسلمان فرو کند..
باید باور کنید این آمریکا فقط دشمنِ حاج قاسم نیست.. این آمریکا دشمن خانواده های ماست..دشمن عزت ماست.. دشمن ایمان ماست... دشمن دین ماست...
چشمتان فقط به موشک های سپاه و ارتش نباشد.. اصلا برای #انتقام منتظر مردها هم نباشید.. مگر برای #انقلاب معطل مردها ماندیم؟
امروز روزِ #انتقام_فرهنگی است. از قاتلی که دستش به خون خانه و خانواده و ذهن و ایمان مردم ما آلوده است. و نبض این مبارزه فرهنگی دست زنهاست.
بسم الله.. اگر چادر به سر داریم مدیون خون حاج قاسم هاییم. ادای دین به شهید، ادامه راه اوست. یعنی #مبارزه.. یعنی #انتقام
همین امروز،
همین الان،
برای زندگی ات تصمیم بگیر و
#قیام کن برای ساختن جامعه ای عاری از #فرهنگ_فاسد_غربی..
#انتقام_سخت!
#لباس_رزم_و_سربند_آمادست.
#زنها_کجای_انتقام_هستند؟
🖤 @zendegiasheghane_ma
🖤✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤
#دلنوشته
#ارسالی_اعضا
#انتقام_سخت
#انتقام سخت
#دلنوشته
سلام سردارم.سلام تکیه گاه رهبرم.سلام ستون وطنم.
ماآدماقدرداشته هامونوزمانی میدونیم که دستش بدیم.شرمنده ایم ازاین همه کم کاری.شرمنده ایم ولی نمیذاریم خونت پایمال شه.این روزاخیلی بغض کردیم اشک ریختیم ولی بازم آروم نشدیم فقط،به امیدانتقام سختی که رهبرم قولشوداده داریم تحمل میکنیم.منم ازطرف خودم قول میدم تاجاییکه میتونم وسوادشودارم درراهی که بایدقدم بردارم وفرزندانی قاسم وارتربیت کنم انشالله.ماهیچگونه نمیتونیم حق شمارواداکنیم ولی سعی میکنیم طوری باشیم که شماازماراضی باشید.شمابه آرزوتون شهادت بودکه رسیدیدانشالله ماهم به آرزومون که انتقام سخته برسیم.
🖤 @zendegiasheghane_ma
#انتقام_سخت
#دلنوشته
#ارسالی_اعضا
بسم الله الرحمن الرحیم #انتقام سخت
سردار دلهای آزاده سلام
سلام بر سرداری که بودنش آرامش را از دشمن گرفت و شهادتش سر در گم و بی مقدار و عاجزشان کرد
درود خدا بر حاج قاسم سلیمانی بر ستوده ترین انسانی که پاکی و تزکیه اش اشک های محکم ترین و قوی ترین رهبر دنیا را در آورد و میلیون ها نفر با اشک های رهبرشان اشک ریختند و داغ سلیمانی را مضاعف چشیدند
بعنوان یک زن خانه دار انتقام خون سردارم را با خرید #کالاهای_ایرانی می گیرم با تحریم خرید کالاهایی مثل بوش آلمان و تفال فرانسه و اجناس انگلیسی و آمریکایی و اسرائیلی
قطعا حفظ حجاب و چادرم بسیار ارزشمند است برای انتقام
قطعا تربیت فرزندانی در مکتب حسین برای امروز و فردای جامعه اسلامی از ملزومات است
ولی من این انتقام ها را درکنار تحریم مزدوران
و در راستای رونق اقتصادی کشورم در پیروی از سخنان اندیشمندانه رهبرم با خرید کالای ایرانی خواهم گرفت
🖤 @zendegiasheghane_ma
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت7
💠 بهخدا امداد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟»
از طنین #غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش میکند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشتتر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟»
💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم میکرد، میتوانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!»
حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و #انتقام خوبی بابت بستن راه من بود!
💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزدهام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ میکُشمت!!!»
ضرب دستش به حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزهاش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان #غیرت حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمونکُشی میکنی؟؟؟»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
💞 @zendegiasheghane_ma
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#تنها_میان_داعش #قسمت58 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید
#تنها_میان_داعش
#قسمت59
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_پنجاه_ونهم
💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای #انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یکی از #مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!»
💠 بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد.
او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما #وحشتزده میدویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید.
💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش #داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک #ارباً_ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد #لبیک_یا_حسین شلیک کرد.
💠 در #انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت.
چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار میکنی؟»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت93 💠 ساعتی پیش از مصطفی دورم کرده و دوباره میخواست مرا به بیمارستان برگرداند
#دمشق_شهرعشق
#قسمت94
💠 تنها یک روز بود مصطفی را ندیده و حالا برای دیدنش دست و پای دلم را گم کرده بودم که چشمم به زیر افتاد و بیصدا وارد شدم.
سکوت اتاق روی دلم سنگینی میکرد و ظاهراً حرفهای ابوالفضل دل مصطفی را سنگینتر کرده بود که زیر ماسک اکسیژن، لبهایش بیحرکت مانده و همه #احساسش از آسمان چشمان روشنش میبارید.
💠 روی گونهاش چند خط خراش افتاده بود، گردنش پانسمان شده و از ضخامت زیر لباس آبی آسمانیاش پیدا بود قفسه سینهاش هم باندپیچی شده است که به سختی #نفس می کشید.
زیر لب سلام کردم و او جانی به تنش نبود که با اشاره سر پاسخم را داد و خیره به خیسی چشمانم نگاهش از #غصه آتش گرفت.
💠 ابوالفضل با صمیمیتی عجیب لب تختش نشست و انگار حرفهایشان را با هم زده بودند که نتیجه را شمرده اعلام کرد :«من از ایشون خواستم بقیه مدت درمانشون رو تو خونه باشن!»
سپس دستش را به آرامی روی پای مصطفی زد و با مهربانی خبر داد :«الانم کارای ترخیصشون رو انجام میدم و میبریمشون داریا!»
💠 مصطفی در سکوت، تسلیم تصمیم ابوالفضل نگاهش میکرد و ابوالفضل واقعاً قصد کرده بود دیگر تنهایم نگذارد که زیر گوش مصطفی حرفی زد و از جا بلند شد.
کنارم که رسید لحظهای مکث کرد و دلش نیامد بیهیچ حرفی تنهایم بگذارد که برادرانه تمنا کرد :«همینجا بمون، زود برمیگردم!» و به سرعت از اتاق بیرون رفت و در را نیمه رها کرد.
💠 از نگاه مصطفی که دوباره نگران ورود غریبهای به سمت در میدوید، فهمیدم ابوالفضل مرا به او سپرده که پشت پردهای از #شرم پنهان شدم.
ماسک را از روی صورتش پایین آورد، لبهایش از تشنگی و خونریزی، خشک و سفید شده و با همان حال، مردانه حرف زد :«#انتقام خون پدر و مادرتون و همه اونایی که دیروز تو #زینبیه پَرپَر شدن، از این نامسلمونا میگیریم!»
💠 نام پدر و مادرم کاسه چشمم را از گریه لبالب کرد و او همچنان لحنش برایم میلرزید :«برادرتون خواستن یه مدت دیگه پیش ما بمونید! خودتون راضی هستید؟»
نگاهم تا آسمان چشمش پرکشید و دیدم به انتظار آمدنم محو صورتم مانده و پلکی هم نمیزند که به لکنت افتادم :«برا چی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🏴اعمالی ویژه برای سلامتی بقیةالله در مصیبت ثارالله🏴
👌ایام #محرم هر چه به روز #عاشورا نزدیکتر میشود بر قلب مبارک حضرت #قائم عج غم و اندوه مصیبت و #انتظار برای #انتقام فشار زیادی وارد میشود. بهجاست محبان و #منتظران #امام_زمان عج برای #سلامتی ایشان اعمالی از قبیل موارد ذیل را انجام دهند:
✅#دعای_سلامتی:اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن...
✅#صدقه برای سلامتی ایشان
✅#گریه برای #امام_حسین و یاران و اهل بیت وی که مرحمبخش قلب حضرت است
✅#تصمیم برای کنار گذاشتن یک عمل که حضرت را ناراحت میکند.
✅و...
التماس دعا
#محرم
#شب_جمعه