eitaa logo
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
24.4هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
3هزار ویدیو
87 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
💕💫💕💫💕💫💕💫💕 ویژه * ⁉️ با خانواده هایی که بالا میخوان چطوری برخورد کنیم؟ ✅ 1⃣مرحله اول: باید با خانواده دختر صحبت کنید و به صورت منطقی، دلیل نپذیرفتن مهريه بالا رو توضیح بدید. پدر و مادر دختر باید بدونن که شما نمی خواید زندگیتون رو با شروع کنید. وقتی یه پسر تعهد میده پونصد تا سکه رو هروقت که دختر خواست، پرداخت کنه (عندالمطالبه)؛ در حالی که توانایی پرداخت یک دهم اون رو هم نداره، معلومه که با بی صداقتی زندگی رو آغاز کرده. بذارید والدین دختر بفهمن که شما نمی خواید رو بپذیرید که نمی تونید انجام بدید. اگه اونها هم گفتن که «مهریه رو کی داده و کی گرفته!»، بگیید: «من به مهریه چنین ندارم. مهریه رو حق دخترشما می دونم، نه یه برای وقتی که خدای ناکرده من و دختر شما خواستیم از هم جدا بشیم» 2⃣مرحله دوم: اگه نکردن که مهریه رو پایین بیارن، در صورتی که خود در مسئله مهریه با شما هم نظره، می تونید قيد « المطالبه» رو به «عند الاستطاعه» تبدیل کنید؛ یعنی بگیید: «من توانایی پرداخت این اندازه از مهریه رو ندارم؛ اما چون دختر شما رو خودم میدونم، نمی خوهم اونو از دست بدم. بنابراین، از مهریه (مثلا چهارده سکه) رو عند المطالبه و بقیه رو عند الاستطاعه قبول می‌کنم؛ یعنی هروقت داشتم، بهش پرداخت می‌کنم».* 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹⚡️🌹⚡️🌹⚡️🌹⚡️🌹⚡️ ویژه 👈توسل ،ریسمانی آسمانی 📌ازدواج نقطۀ اتصال تو به است، پس در این راه به ریسمانی چنگ بزن که تو را به آسمان برساند، نه به عمق زمین. 🔰این نکته بر تمام نکته‌ها‌ حکومت می‌کند.🔰 از ابتدا تا مسئلۀ ازدواج، توسّل را فراموش نکنید. ⚠️حتّی اگر کسی نخواهد در هیچ کدام از مسائل زندگی، به اهل‌بیت علیهم السلام توسّل کند، در ازدواج باید شود؛ زیرا هر چه‌ قدر هم که نکات گفته شده در این نوشتار را به دقّت مراعات کنید، باز هم احتمال اشتباه وجود دارد. 🔆 پس باید مطمئنّی پیدا کرد و آن تکیه‌گاه مطمئن، چیزی جز آستان مقدّس اهل بیت علیهم السلام نیست. ✅وقتی خواستید مثبت هم بدهید، به درِ خانۀ اهل بیت علیهم السلام بروید و بگویید: «من وظیفه‌ام را انجام داده‌ام. و عاشقانه تصمیم نگرفته‌ام. معیارهایم را فراموش نکرده‌ام. کرده‌ام و پیش مشاور هم رفته‌ام. حالا به این نتیجه رسیده‌ام که این شخص به دردم می‌خورد. این، است که من به آن رسیده‌ام؛ امّا شما که علم خدا هستید و صلاح و فساد کارم را بهتر از من می‌دانید، اگر واقعاً این مورد به من نیست و ما نمی‌توانیم زندگی موفّقی داشته باشیم، قبل از ازدواج به هر بهانه‌ای که شده، آن را منتفی کنید. اگر هم به هر دلیلی در زندگی دچار شدم، مشکلات زندگی را مایۀ من قرار دهید». 📛جدایی از اهل بیت علیهم السلام و بر یافته‌های خویش در مسئلۀ ازدواج، چیزی نیست که بگویید: مجّانی است! این امتحان، گاهی آن قدر تمام می‌شود که باید گفت: قیمت آن، یک# زندگی است. 📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص ۱۰۸ _ ۱۰۷ ▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ استاد 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💥🌹💥🌹💥🌹💥🌹💥🌹 * 📌اعتمادی که نیست (عدم اعتماد به دختران) ❓من# می‌خواهم ازدواج کنم؛ امّا نمی‌توانم به هیچ اعتماد کنم و دختر مورد علاقه‌ام هم پیدا نمی‌شود. 🔰 دلایل و ابعاد# بی‌اعتمادی ✅بی‌اعتمادی می‌تواند در دو بُعد باشد. یا این است که به او از نظر اخلاقی اعتماد ندارید ــ یعنی نمی‌دانید تا به حال از عفاف خویش مراقبت کرده یا نه ــ و یا این‌که به قرار و مدارهایی که در خواستگاری گذاشته می‌شود و دخترها هم می‌پذیرند، ندارید. ⚠️دلیل بی‌اعتمادی هم ممکن است شما از مواردی باشد که در آن، دختران در بُعدی که سخنش رفت، نمرۀ قبولی نگرفته‌اند. شاید هم حالت است که ممکن است در شما وجود داشته باشد. 1⃣ در بعد عفاف 📛این‌که برخی از از حریم عفاف خویش محافظت نمی‌کنند، دلیل نمی‌شود که دختران این گونه هستند. البتّه مقصود ما این نیست که شما لوحی کنید و در انتخاب خویش دقّت به خرج ندهید؛ بلکه می‌خواهیم بگوییم با روی دست گذاشتن، اعتمادی کسب نمی‌شود. ✔️در ضمن، اگر بپذیرید که عدم رعایت عفاف از برخی از دختران را نمی‌توان به دیگران سرایت داد، آن وقت به راهکاری برای شناخت دختر مورد نظر خود در این مسئله خواهید رفت. 💯 یکی از راهکارها برای شناخت صفات مختلف و از جمله صفت ، تحقیق همه‌جانبه است. ✳️ از افراد مختلفی که به صورت طبیعی، است دست به یکی کرده باشند تا حقیقت را از شما مخفی نگاه دارند؛ مانند دوست، همسایه، همکار، معلّم و استاد، هم‌اتاق، رئیس، فامیل و ... . 📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص۱۳۵ استاد 💞 @zendegiasheghane_ma
⁉️ با خانواده هایی که بالا میخوان چطوری برخورد کنیم؟ ✅ 1⃣مرحله اول: باید با خانواده دختر صحبت کنید و به صورت منطقی، دلیل نپذیرفتن مهريه بالا رو توضیح بدید. پدر و مادر دختر باید بدونن که شما نمی خواید زندگیتون رو با شروع کنید. وقتی یه پسر تعهد میده پونصد تا سکه رو هروقت که دختر خواست، پرداخت کنه (عندالمطالبه)؛ در حالی که توانایی پرداخت یک دهم اون رو هم نداره، معلومه که با بی صداقتی زندگی رو آغاز کرده. بذارید والدین دختر بفهمن که شما نمی خواید رو بپذیرید که نمی تونید انجام بدید. اگه اونها هم گفتن که «مهریه رو کی داده و کی گرفته!»، بگیید: «من به مهریه چنین ندارم. مهریه رو حق دخترشما می دونم، نه یه برای وقتی که خدای ناکرده من و دختر شما خواستیم از هم جدا بشیم» 2⃣مرحله دوم: اگه نکردن که مهریه رو پایین بیارن، در صورتی که خود در مسئله مهریه با شما هم نظره، می تونید قيد « المطالبه» رو به «عند الاستطاعه» تبدیل کنید؛ یعنی بگیید: «من توانایی پرداخت این اندازه از مهریه رو ندارم؛ اما چون دختر شما رو خودم میدونم، نمی خوهم اونو از دست بدم. بنابراین، از مهریه (مثلا چهارده سکه) رو عند المطالبه و بقیه رو عند الاستطاعه قبول می‌کنم؛ یعنی هروقت داشتم، بهش پرداخت می‌کنم».* 💞 @zendegiasheghane_ma
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#هرچی_توبخوای #قسمت11 رفتم توی حیاط.... ریه ها مو پر از هوای معشوقم کردم.😌حالا که عشقمو جار زده ب
بالبخند گفتم:☺️ _اونجا الان سرده.کاش میگفتی پالتو بردارم.😝 -خجالت بکش... 😠😁سهیل پیشنهاد داد بریم یه پارک خانوادگی.🌳⛲️ما هم بخاطر تو به زحمت افتادیم و شام 🌮🌯و زیرانداز و خلاصه وسایل پیک نیک آوردیم.😍😁 به مریم گفتم: _ای بابا!شرمنده کردین زن داداش.😅 مریم گفت: _خواهرشوهری دیگه.چکارکنم.گردنمون از مو باریکتره.😄 پارک پر از درخت بود.... سکوهایی برای نشستن خانواده ها درست کرده بودن. یه جایی هم تاب و سرسره برای بچه ها👦🏻👧🏻 گذاشته بودن.روشنایی خوبی داشت. سهیل قبل از ما رسیده بود... روی یکی از سکوهای نزدیک تاب و سرسره نشسته بود.بعداز سلام و احوالپرسی محمد و سهیل وسایل رو از ماشین آوردن و مشغول پهن کردن زیرانداز شدن. ضحی👧🏻😍 تا تاب و سرسره رو دید بدو رفت سمت بچه ها. من و مریم هم دنبالش رفتیم. وقتی محمد و سهیل زیرانداز هارو پهن کردن و همه ی وسایل رو آوردن ما رو صدا کردن که بریم شام بخوریم.محمد و مریم مشغول راضی کردن ضحی بودن که اول بیاد شام بخوره بعد بره بازی کنه. سهیل از فرصت استفاده کرد و اومد نزدیک من و گفت: _ممنونم که اومدید.وقتی جواب تماس هامو ندادید نا امیدشده بودم.😊 -عذرخواهی میکنم.متوجه تماس ها و پیامتون نشده بودم. -بله.آقا محمد گفت. مؤدب تر شده بود.😟 مثل سابق نگاه و از ضمیر استفاده میکرد. صحبت میکرد... راضی کردن ضحی داشت طول میکشید و سهیل هم خوب از فرصت استفاده میکرد.انگار ضحی و سهیل باهم هماهنگ کرده بودن. سهیل گفت: _نمیدونم آقامحمد درمورد من چی گفته بهتون. گرچه واقعا دلم میخواست جوابتون به خواستگاری من مثبت باشه اما من به نظرتون میذارم.👌فقط سؤالایی برام پیش اومده که....البته آقامحمد به چندتاشون جواب داد و بعضی از سؤالامو هم از اینترنت💻 و کتابها📚 گرفتم، اما رو هم میخوام بدونم. تا اون موقع با فاصله کنارم ایستاده بود.. ولی بحث که به اینجا رسید اومد رو به روی من ایستاد... من تمام مدت . بالاخره محمد اومد،تنها.گفت: _ضحی راضی نمیشه بیاد.شام ضحی رو میبرم اونجا خانومم بهش بده.😊🌮 بعد توی یه ظرف کوکو و الویه گذاشت و با یه کم نون رفت سمت مریم و ضحی. چند قدم رفت و برگشت سمت من و گفت: _سفره رو آماده کن،الان میام. دوباره رفت... رفتم سمت وسایل و سفره رو آماده کردم. سهیل هم کمک میکرد ولی... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
حانیه گفت: _نامرد مقاومت میکنه.😕 ریحانه گفت: _پشیمونی که جوابشو میدادی؟🙁 گفتم: _نمیدونستم اینقدر کینه ای و بی فکره. ولی حتی اگه میدونستم هم بازم جوابشو میدادم،👌حتی اگه میمردم هم پشیمون نبودم. که امثال ما به اسلام میزنه از اشتباه امثال شمس . در باز شد و محمد اومد نزدیک و گفت: _شمس اعتراف کرد.😊 دو روز بعد مرخص شدم... بعد یک هفته استراحت تو خونه حالم خوب شده بود.ولی دستم باید چهل روز تو گچ میموند.دوست و آشنا و فامیل برای عیادتم میومدن.😅 بچه های دانشگاه هم اومدن. حانیه خیلی ناراحت بود.گفت: _ امین میخواد بره سوریه. معلوم بود هرکاری کرده که منصرفش کنه. بیشتر از یک ماه از اون روز گذشته بود که خانواده صادقی اومدن عیادت من. سهیل؟؟!!!😳 سهیل خیلی تغییر کرده بود.😟سه ماه از دیدار اون شب توی پارک گذشته بود. سهیل الان جوانی خوش تیپ، مؤدب، محجوب و سر به زیر بود.ته ریش داشت😊 ولی دکمه یقه شو نبسته بود.😆🙈مثل خواهری که از دیدن برادرش خوشحال میشه از تغییراتش خوشحال شدم.😊 کاش محمد اینجا بود و سهیل رو میدید. فقط سهیل و پدر و مادرش اومده بودن. بابا با آقای صادقی صحبت میکرد و مامان با خانم صادقی. من و سهیل هم ساکت به حرفهای اونا گوش میدادیم.هر دومون سرمون پایین بود.همه ساکت شدن. سرمو آوردم بالا،دیدم پدر و مادرامون به من و سهیل نگاه میکنن و لبخند میزنن.سهیل هم بخاطر سکوت جمع سرشو آورد بالا.جز من و سهیل همه خندیدن. آقای صادقی به بابا گفت: _آقای روشن!این جوون ها از صحبت های ما پیرمردها حوصله شون سرمیره، اگه اجازه بدید برن باهم صحبت کنن.😊 من خیلی جا خوردم... سهیل هم تعجب کرده بود.بابا که از تغییرات سهیل خوشش اومده بود به من گفت: _دخترم،با آقا سهیل برید تو حیاط صحبت کنید.😊 💭یاد محمد افتادم که گفته بود دیگه نه میبینیش،نه باهاش صحبت میکنی.✋ نمیدونستم چکار کنم...😕😟 آقای صادقی به سهیل گفت: _پاشو پسرم. سهیل بامکث بلند شد.ولی من همچنان سرم پایین بود.مامان گفت: _زهرا جان! آقا سهیل منتظرن.😊 بخاطر حرف مامان و بابا مجبور شدم قبول کنم... من روی تخت نشستم و آقاسهیل روی پله،جایی که من اون شب نشسته بودم.اینبار سعی میکرد فاصله شو حفظ کنه.چند دقیقه فقط سکوت بود.گفتم: _چه اتفاقی براتون افتاده؟ همونجوری که سرش پایین بود بالبخند گفت: _ظاهرا اتفاقی برای شما افتاده که ما اومدیم عیادت. خنده م گرفت،خب راست میگفت دیگه،ولی جلوی خنده مو گرفتم.🙊 گفت: _بعد از اون شب ذهنم خیلی مشغول شده بود. سؤالامو گرفته بودم ولی خیلی چیزها بود که باید یاد میگرفتم.👌 خیلی کردم.ولی فقط برای پیدا کردن جواب سؤالام.اما کم کم بهشون میکردم.اوایل فقط برای این بود که به خودم و شما کنم این چیزها آرامش نمیاره.ولی کم کم خیلی آرومم میکرد. رو که دنبالش بودم داشتم پیدا میکردم. -خوشحالم پیداش کردین.حسی رو که با هیچ کلمه ای نمیشه توصیفش کرد. -دقیقا.از این بابت خیلی به شما مدیون هستم. -من با خیلی ها در این مورد صحبت میکنم،اما مثل شما پیداش . این نشون میده هم .این بود که خدا به من داد وگرنه خدا کس دیگه ای رو برای شما میفرستاد. دوباره سکوت شد.گفتم... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
❤چیکار کنم شوهرم از من اطاعت کند؟ خدا تو حدیث می‌فرماید: "اَنا مُطیعُ مَن اَطاعَنی" یعنی منِ خدا، مطیع بنده‌ای هستم که مرا اطاعت کند! : مگه نباید بنده مطیع خدا باشه پس چرا خدای متعال می‌فرماید : من بنده‌ام می‌شوم. 💚 : معنای اطاعت خدا از بنده اینه که چون بنده، خدا را اطاعت کرده و نسبت به واجبات و محرّمات، رضایت خدا را در نظر گرفته است برای خدا شیرین و محبوب شده است لذا خدا نیز هوای این بنده‌ی حرف گوش کن را دارد. و به نیازها و خواسته‌هایش توجه بسیار ویژه می‌کند. قانون بالا عمومیت دارد. یعنی در روابط انسان‌ها مخصوصاً در زندگی مشترک نیز وجود دارد. لذا شدن زن و درک ویژه‌ی او توسط تنها زمانی اتفاق می‌افتد که زن از دایره‌ی شرعیِ اطاعت از شوهر‌ خارج نشود. و رضایت شوهر را حفظ کند. و با اطاعت از شوهر، دل و قلب مردش را مدیریت کند. زنان اگر‌ بدانند که مردان از لحاظ روان‌شناسی چقدر شیفته‌ی زنِ هستند این فرمول را ثانیه‌ای رها نمی‌کردند. اقتدارِ مردان با اطاعت شدن حفظ می‌شود که البته ثمره و میوه‌‌ی این اقتدار، محبوبیّت ویژه‌ی زن است. از زبانتان خارج می‌شود ولی شما را روی چشم همسرتان قرار می‌دهد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
: 💠بچه های ما در حدود سن چهارده، پانزده سالگی که قرار می گیرن، یه مقدار طبیعتا سنت گریز و خانواده گریز می شن 〽️حالا ممکنه این در عدم تبعیت در نماز خوندن وعدم همراهی در مسجد رفتن و... بروز کنه 〽️یا زلف و وضع ظاهر.... که بخاطر این طبیعی بودن ما نباید که تلقی کنیم که بچه بیماریهای بی ایمانی های انچنانی رو دچار شده😊 💠و باید با مراعات ودلبری کردن و کارهای دیگه باهاش برخورد کرد✅ ♦️تا اینجایی که گفته شد اقتضای سن بچه هست 💠بچه باید از خانواده جدا بشه و نباید فرزند مادر باقی بمونه، خدا به صورت طبیعی برای اینکه از خانواده جدا بشه، از شیر گرفته بشه، اونو علاقه مند به گروه می کنه✅ گروه هم سالان خودش این اتفاق باید بیافته، والّا فرزندان ما فرزند مادر باقی می مونن ، ازدواج نمی کردن، موقع ازدواج گریه می کردن، من مامانمو می خوام ✅ من بابامو می خوام باید بِکَنه دیگه گاهی این کندن با تعارض ها همراه است☺️👌🏻 💠پس ما یه کمی خانواده گریزی رو طبیعی برا بچه ها می دونیم 💠در سنین چهارده تا شانزده سالگی کم کم این خودش رو نشون میده ♦️ولی این که بچه ی ما تا شانزده سالگی نماز می خونده اما بعد دیگه نمی خونه!‼️ 💠یه علتش مربوط به این است که ما باید از 7 سالگی دوران ادب کردن بچه رو شروع کنیم 💠بعضی وقتها می بینیم که ما با بچمون مشکل نداریم که! خب رخت ولباس خودش رو جمع نمی کنه! من خودم جمع می کنم☺️ این که اشکالی نداره! بقیه حرفهامو گوش میده !🚫
دکتر حمید صادقیان06.mp3
زمان: حجم: 4.93M
پسرم ۲۷ سالشه و سربازی نرفته و شرایط ازدواج رو نداره ، از نظر کاری شاغل هستن اما حقوق خیلی کمی داره ، خودش بخاطر شرایط موجود تمایلی به ازدواج نداره . آیا لازمه ما به عنوان خانوادش شرایط ازدواج رو براش مهیا کنیم ؟! 💭 سوال در ویس 📢
ترس از ازدواج.mp3
زمان: حجم: 3.3M
چیکار کنیم که جوان های ما از ازدواج نترسند و امید به تشکیل یک زندگی که پایدار باشه داشته باشند ؟؟ 💭 سوال در ویس 📢