💕💫💕💫💕💫💕💫💕
ویژه #نامزدها
#مجردانه
*#سوال ⁉️
با خانواده هایی که #مهریه بالا میخوان چطوری برخورد کنیم؟
#جواب ✅
1⃣مرحله اول:
باید با خانواده دختر صحبت کنید و به صورت منطقی، دلیل نپذیرفتن مهريه بالا رو توضیح بدید. پدر و مادر دختر باید بدونن که شما نمی خواید زندگیتون رو با #بیصداقتی شروع کنید. وقتی یه پسر تعهد میده پونصد تا سکه رو هروقت که دختر خواست، پرداخت کنه (عندالمطالبه)؛ در حالی که توانایی پرداخت یک دهم اون رو هم نداره، معلومه که با بی صداقتی زندگی رو آغاز کرده.
بذارید والدین دختر بفهمن که شما نمی خواید #تعهدی رو بپذیرید که نمی تونید انجام بدید. اگه اونها هم گفتن که «مهریه رو کی داده و کی گرفته!»، بگیید: «من به مهریه چنین #نگاهی ندارم. مهریه رو حق دخترشما می دونم، نه یه #گرو برای وقتی که خدای ناکرده من و دختر شما خواستیم از هم جدا بشیم»
2⃣مرحله دوم:
اگه #قبول نکردن که مهریه رو پایین بیارن، در صورتی که خود #دختر در مسئله مهریه با شما هم نظره، می تونید قيد «#عند المطالبه» رو به «عند الاستطاعه» تبدیل کنید؛ یعنی بگیید: «من توانایی پرداخت این اندازه از مهریه رو ندارم؛ اما چون دختر شما رو #کفو خودم میدونم، نمی خوهم اونو از دست بدم. بنابراین، #بخشی از مهریه (مثلا چهارده سکه) رو عند المطالبه و بقیه رو عند الاستطاعه قبول میکنم؛ یعنی هروقت #توانایی داشتم، بهش پرداخت میکنم».*
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹⚡️🌹⚡️🌹⚡️🌹⚡️🌹⚡️
ویژه #عقد_کرده_ها
#مهارتهای_انتخاب_همسر
👈توسل ،ریسمانی آسمانی
📌ازدواج نقطۀ اتصال تو به #آسمان است، پس در این راه به ریسمانی چنگ بزن که تو را به #اوج آسمان برساند، نه به عمق زمین.
🔰این نکته بر تمام نکتهها حکومت میکند.🔰
از ابتدا تا #انتهای مسئلۀ ازدواج، توسّل را فراموش نکنید.
⚠️حتّی اگر کسی نخواهد در هیچ کدام از مسائل زندگی، به اهلبیت علیهم السلام توسّل کند، در ازدواج باید #متوسّل شود؛ زیرا هر چه قدر هم که نکات گفته شده در این نوشتار را به دقّت مراعات کنید، باز هم احتمال اشتباه وجود دارد.
🔆 پس باید #تکیهگاه مطمئنّی پیدا کرد و آن تکیهگاه مطمئن، چیزی جز آستان مقدّس اهل بیت علیهم السلام نیست.
✅وقتی خواستید #جواب مثبت هم بدهید، به درِ خانۀ اهل بیت علیهم السلام بروید و بگویید: «من وظیفهام را انجام دادهام. #احساسی و عاشقانه تصمیم نگرفتهام. معیارهایم را فراموش نکردهام. #تحقیق کردهام و پیش مشاور هم رفتهام. حالا به این نتیجه رسیدهام که این شخص به دردم میخورد. این، #نتیجهای است که من به آن رسیدهام؛ امّا شما که #مظهر علم خدا هستید و صلاح و فساد کارم را بهتر از من میدانید، اگر واقعاً این مورد به #صلاح من نیست و ما نمیتوانیم زندگی موفّقی داشته باشیم، #خودتان قبل از ازدواج به هر بهانهای که شده، آن را منتفی کنید. اگر هم به هر دلیلی در زندگی دچار #مشکل شدم، مشکلات زندگی را مایۀ #رشد من قرار دهید».
📛جدایی از اهل بیت علیهم السلام و #اعتماد بر یافتههای خویش در مسئلۀ ازدواج، چیزی نیست که بگویید: #امتحانش مجّانی است! این امتحان، گاهی آن قدر #گران تمام میشود که باید گفت: قیمت آن، یک# زندگی است.
📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص ۱۰۸ _ ۱۰۷
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
#نیمه_دیگرم
#کتاب_اول
#از_من_بودن_تا_ما_شدن
استاد #عباسی_ولدی
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💥🌹💥🌹💥🌹💥🌹💥🌹
#ویژه_مجردها
#ویژه_نامزدها
*#سوال
#عدم_اعتماد_به_دختران
📌اعتمادی که نیست (عدم اعتماد به دختران)
❓من# میخواهم ازدواج کنم؛ امّا نمیتوانم به هیچ #دختری اعتماد کنم و دختر مورد علاقهام هم پیدا نمیشود.
#جواب
🔰 دلایل و ابعاد# بیاعتمادی
✅بیاعتمادی میتواند در دو بُعد باشد. یا #مقصودتان این است که به او از نظر اخلاقی اعتماد ندارید ــ یعنی نمیدانید تا به حال از #حریم عفاف خویش مراقبت کرده یا نه ــ و یا اینکه به قرار و مدارهایی که در #جلسات خواستگاری گذاشته میشود و دخترها هم میپذیرند، #اعتماد ندارید.
⚠️دلیل بیاعتمادی هم ممکن است #اطّلاع شما از مواردی باشد که در آن، دختران در #دو بُعدی که سخنش رفت، نمرۀ قبولی نگرفتهاند. شاید هم حالت #وسواسی است که ممکن است در شما وجود داشته باشد.
1⃣ #بیاعتمادی در بعد عفاف
📛اینکه برخی از #دختران از حریم عفاف خویش محافظت نمیکنند، دلیل نمیشود که #همۀ دختران این گونه هستند. البتّه مقصود ما این نیست که شما #ساده لوحی کنید و در انتخاب خویش دقّت به خرج ندهید؛ بلکه میخواهیم بگوییم با #دست روی دست گذاشتن، اعتمادی کسب نمیشود.
✔️در ضمن، اگر بپذیرید که عدم رعایت عفاف از #ناحیۀ برخی از دختران را نمیتوان به دیگران سرایت داد، آن وقت به #دنبال راهکاری برای شناخت دختر مورد نظر خود در این مسئله خواهید رفت.
💯 یکی از #بهترین راهکارها برای شناخت صفات مختلف و از جمله صفت #عفاف، تحقیق همهجانبه است.
✳️#تحقیق از افراد مختلفی که به صورت طبیعی، #بعید است دست به یکی کرده باشند تا حقیقت را از شما مخفی نگاه دارند؛ #افرادی مانند دوست، همسایه، همکار، معلّم و استاد، هماتاق، رئیس، فامیل و ... .
📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص۱۳۵
#نیمه_دیگرم
#کتاب_اول
#از_من_بودن_تا_ما_شدن
#ازدواج
استاد #عباسی_ولدی
💞 @zendegiasheghane_ma
#مشاوره
#پرسش_پاسخ
#سوال ⁉️
با خانواده هایی که #مهریه بالا میخوان چطوری برخورد کنیم؟
#جواب ✅
1⃣مرحله اول:
باید با خانواده دختر صحبت کنید و به صورت منطقی، دلیل نپذیرفتن مهريه بالا رو توضیح بدید. پدر و مادر دختر باید بدونن که شما نمی خواید زندگیتون رو با #بیصداقتی شروع کنید. وقتی یه پسر تعهد میده پونصد تا سکه رو هروقت که دختر خواست، پرداخت کنه (عندالمطالبه)؛ در حالی که توانایی پرداخت یک دهم اون رو هم نداره، معلومه که با بی صداقتی زندگی رو آغاز کرده.
بذارید والدین دختر بفهمن که شما نمی خواید #تعهدی رو بپذیرید که نمی تونید انجام بدید. اگه اونها هم گفتن که «مهریه رو کی داده و کی گرفته!»، بگیید: «من به مهریه چنین #نگاهی ندارم. مهریه رو حق دخترشما می دونم، نه یه #گرو برای وقتی که خدای ناکرده من و دختر شما خواستیم از هم جدا بشیم»
2⃣مرحله دوم:
اگه #قبول نکردن که مهریه رو پایین بیارن، در صورتی که خود #دختر در مسئله مهریه با شما هم نظره، می تونید قيد «#عند المطالبه» رو به «عند الاستطاعه» تبدیل کنید؛ یعنی بگیید: «من توانایی پرداخت این اندازه از مهریه رو ندارم؛ اما چون دختر شما رو #کفو خودم میدونم، نمی خوهم اونو از دست بدم. بنابراین، #بخشی از مهریه (مثلا چهارده سکه) رو عند المطالبه و بقیه رو عند الاستطاعه قبول میکنم؛ یعنی هروقت #توانایی داشتم، بهش پرداخت میکنم».*
#مجردانه
#انتخاب_همسر
💞 @zendegiasheghane_ma
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#هرچی_توبخوای #قسمت11 رفتم توی حیاط.... ریه ها مو پر از هوای معشوقم کردم.😌حالا که عشقمو جار زده ب
#هرچی_توبخوای
#قسمت12
بالبخند گفتم:☺️
_اونجا الان سرده.کاش میگفتی پالتو بردارم.😝
-خجالت بکش... 😠😁سهیل پیشنهاد داد بریم یه پارک خانوادگی.🌳⛲️ما هم بخاطر تو به زحمت افتادیم و شام 🌮🌯و زیرانداز و خلاصه وسایل پیک نیک آوردیم.😍😁
به مریم گفتم:
_ای بابا!شرمنده کردین زن داداش.😅
مریم گفت:
_خواهرشوهری دیگه.چکارکنم.گردنمون از مو باریکتره.😄
پارک پر از درخت بود....
سکوهایی برای نشستن خانواده ها درست کرده بودن. یه جایی هم تاب و سرسره برای بچه ها👦🏻👧🏻 گذاشته بودن.روشنایی خوبی داشت.
سهیل قبل از ما رسیده بود...
روی یکی از سکوهای نزدیک تاب و سرسره نشسته بود.بعداز سلام و احوالپرسی محمد و سهیل وسایل رو از ماشین آوردن و مشغول پهن کردن زیرانداز شدن.
ضحی👧🏻😍 تا تاب و سرسره رو دید بدو رفت سمت بچه ها.
من و مریم هم دنبالش رفتیم.
وقتی محمد و سهیل زیرانداز هارو پهن کردن و همه ی وسایل رو آوردن ما رو صدا کردن که بریم شام بخوریم.محمد و مریم مشغول راضی کردن ضحی بودن که اول بیاد شام بخوره بعد بره بازی کنه.
سهیل از فرصت استفاده کرد و اومد نزدیک من و گفت:
_ممنونم که اومدید.وقتی جواب تماس هامو ندادید نا امیدشده بودم.😊
-عذرخواهی میکنم.متوجه تماس ها و پیامتون نشده بودم.
-بله.آقا محمد گفت.
مؤدب تر شده بود.😟
مثل سابق #خیره نگاه #نمیکرد و از ضمیر #جمع استفاده میکرد. #متین_تر صحبت میکرد...
راضی کردن ضحی داشت طول میکشید و سهیل هم خوب از فرصت استفاده میکرد.انگار ضحی و سهیل باهم هماهنگ کرده بودن.
سهیل گفت:
_نمیدونم آقامحمد درمورد من چی گفته بهتون. گرچه واقعا دلم میخواست جوابتون به خواستگاری من مثبت باشه اما من به نظرتون #احترام میذارم.👌فقط سؤالایی برام پیش اومده که....البته آقامحمد به چندتاشون جواب داد و #جواب بعضی از سؤالامو هم از اینترنت💻 و کتابها📚 گرفتم، اما #دلایل_شما رو هم میخوام بدونم.
تا اون موقع با فاصله کنارم ایستاده بود..
ولی بحث که به اینجا رسید اومد رو به روی من ایستاد...
من تمام مدت #نگاهش_نکردم. بالاخره محمد اومد،تنها.گفت:
_ضحی راضی نمیشه بیاد.شام ضحی رو میبرم اونجا خانومم بهش بده.😊🌮
بعد توی یه ظرف کوکو و الویه گذاشت و با یه کم نون رفت سمت مریم و ضحی.
چند قدم رفت و برگشت سمت من و گفت:
_سفره رو آماده کن،الان میام.
دوباره رفت...
رفتم سمت وسایل و سفره رو آماده کردم.
سهیل هم کمک میکرد ولی...
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هرچی_توبخوای
#قسمت22
حانیه گفت:
_نامرد مقاومت میکنه.😕
ریحانه گفت:
_پشیمونی که جوابشو میدادی؟🙁
گفتم:
_نمیدونستم اینقدر کینه ای و بی فکره. ولی حتی اگه میدونستم هم بازم جوابشو میدادم،👌حتی اگه میمردم هم پشیمون نبودم. #آسیبی که #سکوت امثال ما به اسلام میزنه #کمتر از #حرف_های اشتباه امثال شمس #نیست.
در باز شد و محمد اومد نزدیک و گفت:
_شمس اعتراف کرد.😊
دو روز بعد مرخص شدم...
بعد یک هفته استراحت تو خونه حالم خوب شده بود.ولی دستم باید چهل روز تو گچ میموند.دوست و آشنا و فامیل برای عیادتم میومدن.😅
بچه های دانشگاه هم اومدن.
حانیه خیلی ناراحت بود.گفت:
_ امین میخواد بره سوریه.
معلوم بود هرکاری کرده که منصرفش کنه.
بیشتر از یک ماه از اون روز گذشته بود که خانواده صادقی اومدن عیادت من. سهیل؟؟!!!😳 سهیل خیلی تغییر کرده بود.😟سه ماه از دیدار اون شب توی پارک گذشته بود.
سهیل الان جوانی خوش تیپ، مؤدب، محجوب و سر به زیر بود.ته ریش داشت😊 ولی دکمه یقه شو نبسته بود.😆🙈مثل خواهری که از دیدن برادرش خوشحال میشه از تغییراتش خوشحال شدم.😊
کاش محمد اینجا بود و سهیل رو میدید. فقط سهیل و پدر و مادرش اومده بودن.
بابا با آقای صادقی صحبت میکرد و مامان با خانم صادقی.
من و سهیل هم ساکت به حرفهای اونا گوش میدادیم.هر دومون سرمون پایین بود.همه ساکت شدن.
سرمو آوردم بالا،دیدم پدر و مادرامون به من و سهیل نگاه میکنن و لبخند میزنن.سهیل هم بخاطر سکوت جمع سرشو آورد بالا.جز من و سهیل همه خندیدن.
آقای صادقی به بابا گفت:
_آقای روشن!این جوون ها از صحبت های ما پیرمردها حوصله شون سرمیره، اگه اجازه بدید برن باهم صحبت کنن.😊
من خیلی جا خوردم...
سهیل هم تعجب کرده بود.بابا که از تغییرات سهیل خوشش اومده بود به من گفت:
_دخترم،با آقا سهیل برید تو حیاط صحبت کنید.😊
💭یاد محمد افتادم که گفته بود دیگه نه میبینیش،نه باهاش صحبت میکنی.✋
نمیدونستم چکار کنم...😕😟
آقای صادقی به سهیل گفت:
_پاشو پسرم.
سهیل بامکث بلند شد.ولی من همچنان سرم پایین بود.مامان گفت:
_زهرا جان! آقا سهیل منتظرن.😊
بخاطر حرف مامان و بابا مجبور شدم قبول کنم...
من روی تخت نشستم و آقاسهیل روی پله،جایی که من اون شب نشسته بودم.اینبار سعی میکرد فاصله شو حفظ کنه.چند دقیقه فقط سکوت بود.گفتم:
_چه اتفاقی براتون افتاده؟
همونجوری که سرش پایین بود بالبخند گفت:
_ظاهرا اتفاقی برای شما افتاده که ما اومدیم عیادت.
خنده م گرفت،خب راست میگفت دیگه،ولی جلوی خنده مو گرفتم.🙊
گفت:
_بعد از اون شب ذهنم خیلی مشغول شده بود. #جواب سؤالامو گرفته بودم ولی خیلی چیزها بود که باید یاد میگرفتم.👌 خیلی #مطالعه کردم.ولی فقط برای پیدا کردن جواب سؤالام.اما کم کم بهشون #عمل میکردم.اوایل فقط برای این بود که به خودم و شما #ثابت کنم این چیزها آرامش نمیاره.ولی کم کم خیلی آرومم میکرد. #آرامشی رو که دنبالش بودم داشتم پیدا میکردم.
-خوشحالم پیداش کردین.حسی رو که با هیچ کلمه ای نمیشه توصیفش کرد.
-دقیقا.از این بابت خیلی به شما مدیون هستم.
-من با خیلی ها در این مورد صحبت میکنم،اما #همه مثل شما پیداش #نمیکنن. این نشون میده #شما هم #دنبالش_بودید.این #توفیقی بود که خدا به من داد وگرنه خدا کس دیگه ای رو برای شما میفرستاد.
دوباره سکوت شد.گفتم...
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
❤چیکار کنم شوهرم از من اطاعت کند؟
خدا تو حدیث #قدسی میفرماید:
"اَنا مُطیعُ مَن اَطاعَنی" یعنی منِ خدا، مطیع بندهای هستم که مرا اطاعت کند!
#سوال: مگه نباید بنده مطیع خدا باشه پس چرا خدای متعال میفرماید : من #مطیع بندهام میشوم.
💚 #جواب: معنای اطاعت خدا از بنده اینه که چون بنده، خدا را اطاعت کرده و نسبت به واجبات و محرّمات، رضایت خدا را در نظر گرفته است برای خدا شیرین و محبوب شده است لذا خدا نیز هوای این بندهی حرف گوش کن را دارد. و به نیازها و خواستههایش توجه بسیار ویژه میکند.
قانون بالا عمومیت دارد. یعنی در روابط انسانها مخصوصاً در زندگی مشترک نیز وجود دارد. لذا #محبوب شدن زن و درک ویژهی او توسط #شوهر تنها زمانی اتفاق میافتد که زن از دایرهی شرعیِ اطاعت از شوهر خارج نشود. و رضایت شوهر را حفظ کند. و با اطاعت از شوهر، دل و قلب مردش را مدیریت کند.
زنان اگر بدانند که مردان از لحاظ روانشناسی چقدر شیفتهی زنِ #مطیع هستند این فرمول را ثانیهای رها نمیکردند. اقتدارِ مردان با اطاعت شدن حفظ میشود که البته ثمره و میوهی این اقتدار، محبوبیّت ویژهی زن است.
#چشم_گفتن از زبانتان خارج میشود ولی شما را روی چشم همسرتان قرار میدهد.
#خانمها_بخوانند
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#جواب:
💠بچه های ما در حدود سن چهارده، پانزده سالگی که قرار می گیرن، یه مقدار طبیعتا سنت گریز و خانواده گریز می شن
〽️حالا ممکنه این در عدم تبعیت در نماز خوندن وعدم همراهی در مسجد رفتن و... بروز کنه
〽️یا زلف و وضع ظاهر.... که بخاطر این طبیعی بودن ما نباید که تلقی کنیم که بچه بیماریهای بی ایمانی های انچنانی رو دچار شده😊
💠و باید با مراعات ودلبری کردن و کارهای دیگه باهاش برخورد کرد✅
♦️تا اینجایی که گفته شد اقتضای سن بچه هست
💠بچه باید از خانواده جدا بشه و نباید فرزند مادر باقی بمونه، خدا به صورت طبیعی برای اینکه از خانواده جدا بشه، از شیر گرفته بشه، اونو علاقه مند به گروه می کنه✅
گروه هم سالان خودش این اتفاق باید بیافته، والّا فرزندان ما فرزند مادر باقی می مونن ،
ازدواج نمی کردن، موقع ازدواج گریه می کردن، من مامانمو می خوام ✅
من بابامو می خوام
باید بِکَنه دیگه
گاهی این کندن با تعارض ها همراه است☺️👌🏻
💠پس ما یه کمی خانواده گریزی رو طبیعی برا بچه ها می دونیم
💠در سنین چهارده تا شانزده سالگی کم کم این خودش رو نشون میده
♦️ولی این که بچه ی ما تا شانزده سالگی نماز می خونده اما بعد دیگه نمی خونه!‼️
💠یه علتش مربوط به این است که ما باید از 7 سالگی دوران ادب کردن بچه رو شروع کنیم
💠بعضی وقتها می بینیم که ما با بچمون مشکل نداریم که! خب رخت ولباس خودش رو جمع نمی کنه!
من خودم جمع می کنم☺️
این که اشکالی نداره! بقیه حرفهامو گوش میده !🚫
دکتر حمید صادقیان06.mp3
زمان:
حجم:
4.93M
#سوال
پسرم ۲۷ سالشه و سربازی نرفته و شرایط ازدواج رو نداره ، از نظر کاری شاغل هستن اما حقوق خیلی کمی داره ، خودش بخاطر شرایط موجود تمایلی به ازدواج نداره .
آیا لازمه ما به عنوان خانوادش شرایط ازدواج رو براش مهیا کنیم ؟!
💭#جواب سوال در ویس 📢
#پرسش_پاسخ
#ویژه_مجردها
ترس از ازدواج.mp3
زمان:
حجم:
3.3M
#سوال
چیکار کنیم که جوان های ما از ازدواج نترسند و امید به تشکیل یک زندگی که پایدار باشه داشته باشند ؟؟
💭#جواب سوال در ویس 📢
#ویژه_مجردها