eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.3هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام......، بر آفتـ🌞ــابی که با طلــوعـش، روشن خواهد کرد تاریکی هایــمان را😍 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹 🌹 های روان شناسان به زوج‌ها برای عاشق ماندن در تمام طول زندگی: ❣گوش شنوای خوبی برای شریک زندگی‌شان باشند، ❣️به طور جدی از هم سوال بپرسند، پاسخ بدهند، ❣️قدردان هم باشند، ❣️جذاب بمانند، ❣️به لحاظ فکری رشد کنند، ❣️شریک زندگی خود را در آغوش بگیرند، ❣️به حریم خصوصی او احترام بگذارند، ❣️صادق و قابل اعتماد باشند، ❣️آن‌چه نیاز دارند را به همسرشان بگویند، ❣️کاستی‌های او را قبول کنند، ❣️به او احترام بگذارند، ❣️هرگز او را تهدید به رفتن و تنها گذاشتن‌اش نکنید 💞 @zendegiasheghane_ma 🌹 🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹✨🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹 🌹 ( بسیار مهم ) ✍ !🔴🔴🔴 اقایِ همسرِ به اصطلاح که همه غرور و افتخارت اینه که خانمت مومنه و سربه زیر 😌 !!! حواست به ی چیزایی باید باشه که نیست بعضی وقتا ... ! 😞 چرا فکر میکنی چون خانمت مومن و باخداست پس معصومِ و شیطون نمیره سمتش؟؟؟!!!😰 چرا انقدر خانمت رو تو بیان جملات عاشقانه و احساسی تشنه نگه میداری که بعضی وقتا تو تصوراتش باید دنبالش بگرده ؟!😔 همین خانم مومن شما ! گاهـــــــــــی اوقات تو فضای مجازی دلش بخواد با ی نامحرم چند کلمه اضافه تر حرف بزنه!😶 چرا ؟!😨 چون تویی که جنس مخالفشی اما محرمشی؛ از لحاظ احساسی و کلامی ارضاش نکردی !😩 فرار نکن از واقعیت !😱🏃🏃🏃 ‌اینکه تو ذهن خودت کنی فقط پاک کردن صورت مساله س !😒 خانم مومن شما هم گاهی ممکنه مخاطب وسوسه های شیطانی😈 قرار بگیره ولی شک نکن اگه شمایِ همسر اونو اشباع کرده باشی خیلی راحت و قاطع جواب منفیش رو میکوبونه تو صورت شیطون! 😎 اما اماااان از روزی که .... برات یه پست عاشقانه 😍 میفرسته و تو در جوابش مینویسی: 📲انقدر بیکاری که میری میگردی دنبال این چرت و پرتا تو کانالای مختلف ؟؟!😏 برات یه شعر احساسی😌 میفرسته و تو در جواب براش مینویسی: 📲اون پیرهن ابیه رو انداختی توماشین؟؟ برای فردا میخوامشااااا😠 و .... تو حتی فرستنده که نیستی هیـــــچ ؛ گیرنده خوبی هم نیستی اقای همسر مذهبی !↩️🔴↪️ و نتیجه این میشه که: خانمت؛همسرت؛محرمت؛ ... و بعضا ... 😔 در این برهوت فضای مجازی ♨️ دنبال همکلامی از جنس مخالف میگرده تا شاید بتونه اون احساس و نیاز طبیعی ارتباط با جنس مخالف که درون هر آدم سالم؛عاقل و بالغی هست رو به بدترین شیوه ممکنه پاسخ بده ! .... 😩 در انتخاب  اشتباه همسر شما و مقصر بودنش شکی نیست! اما ... اما .... اما .... شمایِ همسر ِمذهبی! کجای این قصه تلخ ایستاده ای .... ؟!!! 😔 قصه تلخ در این دنیای مجازی ! که بی هیچ شک و شبهه ای از کمبود همکلامی در دنیای واقعی آغاز میشود .... ! 💞 @zendegiasheghane_ma 🌹 🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹✨🌹
سمینار دکتر دانلود واجب برای همه😉 بسیار کاربردی و مهم 💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت205 #فصل_شانزدهم گفتم: «نمی روم. یا با هم برویم، یا اصلاً ولش ک
وقتی دوباره برگشتم توی سالن، با خودم گفتم: «چه خوب، صمد راست می گوید این بچه چقدر خوش قدم است. اول که زیارت مشهد برایمان درست شد، حالا هم که ماشین. خدا کند سومی اش هم خیر باشد.» هنوز داشتیم فیلم سینمایی نگاه می کردیم که دوباره همان خانم صدایم کرد: «خانم محمدی را جلوی در کار دارند.» صمد ایستاده بود جلوی در. گفتم: « ها، چی شده؟! سومی اش هم به خیر شد؟!» خندید و گفت: «نه، دلم برایت تنگ شده. بیا تا اتوبوس ها آماده می شوند، برویم با هم توی خیابان قدم بزنیم.» خندیدم و گفتم: «مرد! خجالت بکش. مگر تو کار نداری؟!» گفت: «مرخصی ساعتی می گیرم.» گفتم: «بچه ها چی؟! مامانت را اذیت می کنند. بنده خدا حوصله ندارد.» گفت: «می رویم تا همین نزدیکی. آرامگاه باباطاهر و برمی گردیم.» گفتم: «باشد. تو برو مرخصی ات را بگیر و بیا، تا من هم به مادرت بگویم.» دوباره برگشتم و توی سالن نشستم. فیلم انگار تمام شدنی نبود. کمی بعد همان خانم آمد و گفت: «خانم ها اتوبوس آماده است. بفرمایید سوار شوید.» ادامه دارد...✒️ سمیه را بغل کردم. مهدی هم دستش را داد به مادرشوهرم. خدیجه و معصومه هم بال چادرم را گرفته بودند. طفلی ها نمی دانستند قرار نیست با ما به مشهد بیایند. شادی می کردند و می خواستند زودتر سوار اتوبوس شوند. توی محوطه که رسیدیم، دیدم صمد ایستاده. آمد جلو و دست خدیجه و معصومه را گرفت و گفت: «قدم! مرخصی ام را گرفتم، اما حیف نشد.» دلم برایش سوخت. گفتم: «عیب ندارد. برگشتنی یک شب غذا می پزم، می آییم باباطاهر.» صمد سرش را آورد نزدیک و گفت: «قدم! کاش می شد من را بگذاری توی ساکت با خودت ببری.» گفتم: «حالا مرا درک می کنی؟! ببین چقدر سخت است.» خانم ها آرام آرام سوار اتوبوس شدند. ما هم نشستیم کنار شیشه. صمد دست خدیجه و معصومه را گرفته بود. بچه ها گریه می کردند و می خواستند با ما بیایند. اولین باری بود که آن ها را تنها می گذاشتم. بغض گلویم را گرفته بود. هر کاری می کردم گریه نکنم، نمی شد. سرم را برگرداندم تا بچه ها گریه ام را نبینند. کمی بعد دیدم صمد و بچه ها آن طرف تر، روی پله ها ایستاده اند و برایم دست تکان می دهند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 💞 @zendegiasheghane_ma
امام مهربانم ❣ گفتم که خدا ما را بفرست توفان زده‏ ایم🌫 ما را نجاتی بفرست فرمود که با زمزمه یا نذر گل نرگسـ🌸 بفرست 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 شبتون پر نور 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقـا اگر نبود شفیقـے نداشتیم  سوے خداے خویش طریقے نداشتیم  "نعم الامیر" ما شده "نعم الرفیق" ما  آقـا اگر نبود نداشتیم 💞 @zendegiasheghane_ma
💥مرد دوست دارد برای همسرش بهترين باشد... ✍وقتی شما عيب‌های او را، زیاد بيان می‌کنيد، اولين احساسش اين است که شما، او را بهترين نمی‌دانيد و اين بسيار خطرناک است!!! 💥به جای ديدن بدی‌ها، خوبی‌هايش را ببينيد. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 💎 نماز پرفضیلت یک‌شنبه‌های را از دست ندهیم... 🌷 در فضيلت نماز روز یکشنبه ماه ذی‌القعده از رسول خدا ﷺ روايت شده كه: ▫️ توبه اش مقبول و گناهش آمرزيده شود. ▫️ با ايمان بميرد. ▫️ دينش گرفته نشود. ▫️ قبرش گشاده و نورانی گردد. ▫️ والدينش از او راضی گردند. ▫️ مغفرت شامل حال والدين او و ذريّه او گردد. ▫️ توسعه رزق پيدا كند. ▫️ ملك الموت با او در وقت مردن مدارا كند. ▫️ به آسانی جان او بيرون شود... 🍀 رسول خدا ﷺ در روز یڪشنبه ماه فرمودند: ای مردم! ڪدام‌ یڪ از شما می‌خواهید توبه کنید؟ گفتند: رسول خدا! همهٔ ما می‌خواهیم توبه ڪنیم. 🍀 پیامبر ﷺ فرمودند: غسل ڪرده، وضو گرفته و چهار رکعت نماز بجا آورید. ◽️در هر رکعت یک بار حمد ◽️سه ‌بار توحید ◽️یک بار فلق و ناس بخوانید. ◽️آنگاه هفتاد بار استغفار نموده ◽️و بعد لاحول ولا قوّة إلا بالله بگوئید. 🔸 سپس بگوئید: يا عَزيزُ يا غَفّارُ، اغْفِرْلی ذُنُوبی وَ ذُنُوبَ جَميـعِ المُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُالذُّنُوبَ اِلاّ اَنْت 🔹 اى عزیز! اى بخشاینده! گناهان من و گناهان تمام مردان و زنان مؤمن را بیامرز ڪه جز تو ڪسی گناهان را نمی‌آمرزد 🍀 آن‌ گاه پیامبر ﷺ فرمود: بنده‌اى از امت من چنین عملی را انجام نمی‌دهد، مگر این‌ ڪه از آسمان به او ندا می‌رسد: بنده خدا! عمل را از نو شروع ڪن ڪه توبه تو قبول، و گناهانت شد. 📗اقبال الأعمال، جلد۱، صفحه۳۰۸ التماس دعا 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹 🌹 💥وفادار باشیم ...🌻 💖نگه داشتن محبّت به این است که زن و شوهر اعتماد یکدیگر را جلب کنند. اطمینان که پیدا شد، محبّت، پایدار می‌شود و اُنس به وجود می‌آید. ❣اساس محبّت، اطمینان است. اگر اعتماد بین زن و شوهر از بین رفت، محبّت آرام آرام از بین خواهد رفت. ✅باید به هم اعتماد داشته باشید. ❣اگر می‌خواهید محبّت طرف مقابلتان به شما زیاد باشد، وفاداری کنید، حسّ اعتماد او را جلب کنید. یکی از چیزهایی که محبّت را در خانواده به کلی به هم می‌ریزد، بی‌اعتمادیِ زن و شوهر به همدیگر است.. 💞 @zendegiasheghane_ma 🌹 🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹✨🌹
📣📣 🎁 50% تخفیف ویژه 🎁 🔴 دورهٔ تربیت مربی مجازی 📌دوره‌ای متفاوت وکارآمد جهت آموزش مربیان،مدیران ومادران 🌷 🌸 با حضور و اساتید برتر کشور 🌸 💯 👌 ⏪ هزینه مجموع دوره مجازی 300 هزار تومان ❌ ⏪ 50 درصد ⬅️ فقط 150 هزار تومان ❇️ جهت اطلاع از شرایط ثبت‌نام به آی دی زیر پیام بدید 🔰🔰 @yamahdi85
💕زندگی عاشقانه💕
📣📣 #تمدیدشد 🎁 50% تخفیف ویژه 🎁 🔴 دورهٔ تربیت مربی مجازی 📌دوره‌ای متفاوت وکارآمد جهت آموزش
و عزیز برای دریافت و سفارش پک این دوره مجازی به ادمین ما پیام بدید فرصت عالی هست برای تهیه پک آموزش مجازی با 50 درصد تخفیف ✅ برای کسب اطلاع بیشتر 👇👇 @yamahdi85
سمینار دکتر دانلود واجب برای همه😉 بسیار کاربردی و مهم 💞 @zendegiasheghane_ma
این کارت هدیه رو جایزه گرفتم دادم شوهرم گفتم بجای روز مرد که به خاطر شرایط کرونا نتونستم برم بازار برات چیزی بگیرم 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت207 #فصل_شانزدهم وقتی دوباره برگشتم توی سالن، با خودم گفتم: «چه
تند تند اشک هایم را پاک کردم و به رویشان خندیدم. اتوبوس که حرکت کرد، صمد را دیدم که دست بچه ها را گرفته و دنبال اتوبوس می دود. همان طور که صمد می گفت، شد. زیارت حالم را از این رو به آن رو کرد. از صبح می رفتیم می نشستیم توی حرم. نماز قضا می خواندیم و به دعا و زیارت مشغول می شدیم. گاهی که از حرم بیرون می آمدیم تا برویم هتل، نیمه های راه پشیمان می شدیم. نمی توانستیم دل بکنیم. دوباره برمی گشتیم حرم. یک روز همان طور که نشسته بودم و چشم دوخته بودم به ضریح، یک دفعه متوجه جمعیتی شدم که لااله الاالله گویان وارد حرم شدند. چند تابوت آرام آرام روی دست های جمعیت جلو می آمد. مردم گل و گلاب به طرف تابوت پرت می کردند. وقتی پرس وجو کردم، متوجه شدم این ها شهدای مشهدی هستند که قرار است امروز تشییع شوند. نمی دانم چطور شد یاد صمد افتادم و اشک توی چشم هایم جمع شد. بچه ها را به مادرشوهرم سپردم و دویدم پشت سر تابوت ها. همه اش قیافه صمد جلوی چشمم می آمد، اما هر کاری می کردم، نمی توانستم برایش دعا کنم. حرفش یادم افتاد که گفته بود: «خدایا آدمم کن.» دلم نیامد بگویم خدایا آدمش کن. از نظر من صمد هیچ اشکالی نداشت. آمدم و کناری ایستادم و به تابوت ها که روی دست مردم حرکت می کرد، نگاه کردم و غم عجیبی که آن صحنه داشت دگرگونم کرد. ادامه دارد...✒️ همان جا ایستادم تا شهدا طوافشان تمام شد و رفتند. یک دفعه دیدم دور و بر ضریح خلوت شد. من که تا آن روز دستم به ضریح نرسیده بود، حالا خودم را در یک قدمی اش می دیدم. دست هایم را به ضریح قفل کردم و همان طور که اشک می ریختم، گفتم: «یا امام رضا! خودت می دانی در دلم چه می گذرد. زندگی ام را به تو می سپارم. خودت هر چه صلاح می دانی، جلوی پایم بگذار.» هر کاری کردم، توی دهانم نچرخید برای صمد دعا کنم. یک دفعه احساس کردم آرام شدم. انگار هیچ غصه ای نداشتم. جمعیت دور و برم زیاد شده بود و خانم ها بدجوری فشار می آوردند. به هر سختی بود خودم را از دست جمعیت خلاص کردم و بیرون آمدم. بوی عود و گلاب حرم را پر کرده بود. آمدم و بچه ها را از مادرشوهرم گرفتم و از حرم بیرون آمدیم. رفتیم بازار رضا. همین طور یک دفعه ای تصمیم گرفتیم همه خریدهایمان را بکنیم و سوغات ها را هم بخریم. با اینکه سمیه بغلم بود و اذیت می کرد؛ اما هر چه می خواستیم، خریدیم و آمدیم هتل. روز سوم تازه از حرم برگشته بودیم، داشتیم ناهار می خوردیم که یکی از خانم هایی که مسئول کاروان بود آمد کنار میزمان و گفت: «خانم محمدی! شما باید زودتر از ما برگردید همدان.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات 💞 @zendegiasheghane_ma
جـ❤️ـانا بیا ... که بی تـ❤️ـو ... دلمان را قرار نیست بیشمان مجال صبر و ... سر انتظار نیست لولیک_ الفرج🌹🌹 🦋🕊🕊🦋🕊🕊🦋🕊🕊 شبتون پر نور 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با نام خدا برای تان ضمن سلام از حضرت حق طلب کنم فیض مدام فیضی که شود شروع آن صبح ظهور در خانه ی کعبه با تماشای امام سلام دوشنبه تون زیبا 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا