eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
25.8هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
2.6هزار ویدیو
82 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
(پدرشهید) در روستاهای اطراف قوچان به دنیا آمدم. روزگار خانواده ی ما به سختی می گذشت. هنوز چهار سال ازعمر من نگذشته بود که پدرم را از دست دادم.سختی زندگی بسیار بیشتر شد. با برخی بستگان راهی تهران شدیم. یک بچه یتیم درآن روزگار چه می کرد؟ چه کسی به او توجه داشت؟ زندگی من به سختی می گذشت. چه روزها وشب هایی که نه غذاداشتم ونه جایی برای استراحت. تااینکه با یاری خداکاری پیدا کردم. یکی ازبستگان ما از علما بود.او از من خواست که همراه ایشان باشم وکارهایش را پیگیری کنم. تاسنین جوانی درتهران بودم ودرخدمت ایشان فعالیت می کردم. این هم کارخدا بود که سرنوشت ما را با امور الهی گره زد. فضای معنوی خوبی درکار من حاکم بود. بیشترکار من درمسجد واین مسائل بود.بعداز مدتی به سراغ بافندگی رفتم.چندسال را در یک کارگاه بافندگی گذراندم.با پیروزی انقلاب به روستای خودمان برگشتم.با یکی از دختران خوبی که خانواده معرفی کردند ازدواج کردم وبه تهران برگشتیم. خوشحال بودم که خداوند سرنوشت مارا درخانه ی خودش رقم زده بود!خدا لطف کرد وده سال درمسجد فاطمیه محله ی دولاب تهران به عنوان خادم مسجد مشغول فعالیت شدیم. حضور درمسجد باعث شد که خواسته یاناخواسته دررشد معنوی فرزندانم تاثیر مثبتی ایجاد شود. فرزند اولم مهدی بود ؛ پسری بسیار خوب و باادب، بعد خداوند به مادختر داد وبعد هم در زمانی که جنگ به پایان رسید، یعنی اواخر سال 1367 محمدهادی به دنیا آمد. بعد هم دو دختر دیگر به جمع خانواده ی ما اضافه شد. روزها گذشت و محمدهادی بزرگ شد. در دوران دبستان به مدرسه ی شهید سعیدی در میدان آیت الله سعیدی رفت. هادی دوره دبستان بود که وارد مصالح فروشی شدم وخادمی مسجد راتحویل دادم. هادی ازهمان ایام باهیأت حاج حسین سازور که در دهه ی محرم در محله ی ما برگزار میشد آشنا گردید. من هم از قبل، با حاج حسین رفیق بودم. باپسرم دربرنامه های هیأت شرکت میکردیم. پسرم بااینکه سن و سالی نداشت،در تدارکات هیأت خیلی زحمت میکشید.بدون ادعا و بدون سروصدا برای بچه های هیأت وقت می گذاشت. یادم هست این پسرمن ازهمان دوران نوجوانی به ورزش علاقه نشان میداد. رفته بود چندتا وسیله ی ورزشی تهیه کرده و صبح ها مشغول می شد. به میله ای که برای پرده کنار درب حیاط نصب شده بود بارفیکس می زد. بااینکه لاغر بود اما بدنش حسابی ورزیده شد... منبع ؛ زندگینامه 🌷 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به 😍😍😍😍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
📚📚📚 استاد 💢اصل نداشته های زمین مهدی عجل الله است...بفهمیم که یتیمیم!! 🌱🌹🌱 🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام روزتون زیبا خجسته باد دلتون شاد و لبتون خندون در این روزهای اخر تعطیلات😊 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهبر انقلاب: به‌هنگام و بدون تأخیر یکی از کارهای لازم و واجب است؛ و یکی از آن وظایف مهم و اساسی است که بایستی انجام بگیرد که هر دو‌ی اینها ــ هم ازدواج زودهنگام و به‌هنگام، و هم تکثیر نسل ــ جزو امروز و فردای کشور است. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارتباطات رفتاری همسران * همسر شهید میثمی: هادی و حسین، 2 فرزند کوچکمان، دعوایشان شده بود، موهای هم را می کشیدند، گفت: «آماده شان کن ببرمشان بیرون.» یک ساعت بعد که آمد، دیدم سَرِ دو تای آنها را کچل کرده است. گفت: نمی خواهم [من که نیستم و در جبهه هستم] تو حرص بخوری!؟» * همسر شهید دقایقی: یک بار سر یک مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم، هر کدام روی حرف خودمان ایستادیم، او عصبانی شد، اخم کرد و لحن مختصر تندی به خودش گرفت و از خانه بیرون رفت. شب که برگشت، همان طور با روحیه باز و لبخند آمد و به من گفت: «بابت امروز صبح معذرت می خواهم.» می گفت: «نباید گذاشت اختلاف خانوادگی بیشتر از یک روز ادامه پیداکند. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و 70 استاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══