#نکته_های_ناب_ارتباطی
#مهارت_نه_گفتن
🌸🍃🌸🍃
گفتم :مهارت " نه گفتن" ندارم چیکار کنم؟
🍃گفت : مهارت نه گفتن یکی از مهارت های جرأتورزی هست. 👉
اگه نگران هستید که چطور نه بگین که طرف مقابل تون ناراحت نشه،،
⏪بلافاصله جواب ندین،،
خودتون رو عادت بدین کمی با تامل پاسخ بدین. ✔
میتونید برای تمرین از این جملات هم استفاده کنید :
👈میشه چند لحظه بهم *فرصت* بدید؟!
👈 الان یه مقدار *گرفتارم* چطوره بعدا باهم صحبت کنیم؟
👈 اجازه می دید یه مقدار در موردش *فکر کنم*،
بعدا بهتون خبر میدم.
👈 خیلی دوست دارم بهتون کمک کنم، ولی *متاسفانه* نمی تونم.
👈 الان خودم *لازمش* دارم.
نمی تونم بهتون قول بدم.
#هردوبخوانیم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#نکته_های_ناب_ارتباطی #مهارت_نه_گفتن 🌸🍃🌸🍃 گفتم :مهارت " نه گفتن" ندارم چیکار کنم؟ 🍃گفت : مهارت
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
خانم #شاکری
#چطوری_نه_بگم_که_طرف_مقابل_ناراحت_نشه
سلام و وقت بخیر
.
سوالی که من دارم تقریبا مشابه همین مهارت نه گفتن هستش. من در طول هفته یکی دوبار پیش میاد که کسی از آشنایان حالا یاخواهر یا مادر یا خاله هرکدوم باهم تلفنی صحبت میکنیم تلفن هاشون خیلی طولانی میشه و من نمیتونم بهشون بگم که خیلی داره طولانی میشه اصلا شوهرم و بچه هام از این موضوع کلافه میشند.راه کارتون چیه ؟احساس میکنم اگه بهونه ای بیارم طرف مقابل ناراحت بشه
🌼🌿🌼
🍀 سلام عزیزم،،
شما به این مدت ومکالمه های طولانی عادت کردید،،
اگه کم باشه فکر می کنید صحبت نکردید.
دو کار میتونید انجام بدین :
1⃣یواش یواش و هر بار 10 دقیقه از زمان مکالمه تون رو کم کنید.
2⃣زودتر با هم تماس بگیرید.
یعنی اگه هفته ای یک بار 40 دقیقه صحبت می کنید،
⬅ هر هفته سه بار 10 دقیقه صحبت کنید.
اینطور خییییلی بهتر و بیشتر میتونید تبعات منفی مکالمه ها رو! کاهش بدین.
فقط خودتون،،
باید " زمان و کیفیت صحبت کردن" رو مدیریت کنید.
معمولاً صحبت های خانومها بعد از کمی،، به سمت هجویات و غیبت و....میره،،
قبل از اینکه به این پرتگاه ها برسید،،
ایست کنید. ⛔
با یه ببخشید دوباره باهاتون تماس میگیرم.
تمومش کنید. ➡
اوایل برای خودتون و اونها سنگین و غریب هست اما یواش یواش هر دو طرف عادت میکنید.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همسرداری
👑 بهترین شما اونی هست که با خانوادهاش خوب باشه💯
#کلیپ
استاد #پناهیان
#آقایان_ببینند
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
❌تعصب ویژه، به خانواده
✳️ گاهی پیش می آید یکی از اعضای خانواده به همسرمان بی احترامی کند.😢
✅از این برخورد همسر ما ناراحت شده و می خواهد با ما درد و دل کند. اما *تعصب* بیجای ما باعث میشود علی رغم اینکه شاهد این جریان بودیم به خاطر اِرق به خانواده اصلا نپذیریم و توجیه میکنیم.
❌ این رفتار اشتباه ما،علی رغم اینکه همسرمان را عصبانیتر میکند احساس تنهایی و سرخوردگی را در ایشان به وجود می آورد.🙇♂
✔️ اما خانم با سیاست و مهربان،جدا از هرگونه تعصب و حساسیت بی مورد، همسر را درک میکند و به ایشان اطمینان خاطر میدهد
که 👈 من حواسم به شما و زندگیمان است و حتما در این خصوص با برادرم صحبت میکنم.
▪️با این کار، او مطمئن به عدالت و مهربانی شما میشود و درصد بسیار زیادی از عصبانیتش کاهش پیدا میکند. 👌
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🌹💥🌹💥🌹💥🌹💥🌹💥
#چالش #روز_زن
سلام به همه اعضای خوب کانال زندگی عاشقانه خانمها و آقایون بهشتی😊
عصرتون زیبا ایام #دهه_فجر و سالروز ورود تاریخی بنیانگذار انقلاب #امام_خمینی به میهن عزیزمون گرامی باد 😍
🌸 خبر دارید که ولادت خانم فاطمه زهرا (س) و روز زن نزدیکه یه #چالش داریم برای خانمها و آقایان کانال 😊
🌸 به خانمهای گل کانالمون اول توصیه میکنیم که با توجه به شرایط بد اقتصادی آقایون رو دریابند که البته حتما بانوان #حی ما همینطورند به آقایون کانال توصیه میکنیم که در حد توانشون حتی یه شاخه گل یا یک متن زیبا یا تبریک زبانی این روز رو به خانمشون تبریک بگن خرجی هم نداره😉
از متنها و عکس نوشته های کانال عاشقانه های حلال هم میتونید استفاده کنید 👌😊
و اما #چالش چیه ؟ خانمها باید جواب بدن آقایون هم ان شاءالله با گوش دل میشنوند😉
#سوال
🌸 اگر بعنوان هدیه روز زن یکی از ویژگیها یا اخلاقی که دوست نداری رو بخوام تغییر بدم ترجیح میدی کدوم ویژگی باشه ؟؟
🌸 خانمهای گل اگر این سوال همسر شما در روز زن باشه جوابهاتون رو با رعایت تمام نکات مهم #انتقاد از آقایون که قبلا گفتیم برامون به آی دی
@yamahdi85
بفرستید
منتظر جوابهاتون هستیم😊
✍ آقایون کانال هم اگر متن نوشته یا صحبتی دارند که برای تشکر از همسرانشون میخوان در کانال ارسال شه به همون آی دی بفرستند
یاعلی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت87 💠 از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکهای از جانم در اینجا جا مانده و او بیتوجه به
#دمشق_شهرعشق
#قسمت88
💠 ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ میزدم، صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم میدرخشید و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمیدانستم بدن آنها چند تکه شده که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم.
در آغوش ابوالفضل بالبال میزدم که فرصت جبران بیوفاییهایم از دستم رفته و دیدار پدر و مادرم به #قیامت رفته بود.
💠 اینبار نه حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام)، نه چهارراه #زینبیه، نه بیمارستان #دمشق که آتش تکفیریها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم.
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود تا پس از چند ماه با هم برای پدر و مادر شهیدمان عزاداری کنیم و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد :«من جواب #سردار_همدانی رو چی بدم؟ نمیگه تو اومدی اینجا آموزش نیروهای #سوری یا پرستاری خواهرت؟»
💠 و من شرمنده پدر و مادرم بودم که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا ببخشند و از این حسرت و دلتنگی فقط گریه میکردم.
چشمانش را از صورتم میگرداند تا اشکش را نبینم و دلش میخواست فقط خندههایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت :«این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!»
💠 و همان دیشب از نقش نگاهم، احساسم را خوانده و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بیپرده پرسید :«فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت89
💠 دو سال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانوادهام قرار گرفتم و حالا دوباره عشق #سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم میکردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد :«یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!»
از شنیدن خبر سلامتیاش پس از ساعتها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بیاراده از دهانم پرید :«میتونه حرف بزنه؟» و جوابم در آستین شیطنتش بود که فیالبداهه پاسخ داد :«حرف میتونه بزنه، ولی #خواستگاری نمیتونه بکنه!»
💠 لحنش بهحدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را میخواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و #برادرانه به فدایم رفت :«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خندههات تنگ شده بود!»
ندیده تصور میکرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمیخواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفههای اشکم را چید و ساده صحبت کرد :«زینب جان! #سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو #دمشق منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک میکنن، یعنی #غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای #تروریستها آماده میکنه!»
💠 از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بیصدا زمزمه کرد :«#حمص داره میفته دست تکفیریها، #شیعههای حمص همه آواره شدن! #ارتش_آزاد آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریستهام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه، بهخصوص اینکه تو رو میشناسن!»
و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد :«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، #سردار_سلیمانی و #سردار_همدانی تصمیم گرفتن هستههای #مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این #تکفیریها رو میگیریم!»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══