eitaa logo
خانواده بهشتی
5.3هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
148 فایل
مدیریت؛ @mosafer_110_2 تبلیغ بانوان؛ eitaa.com/joinchat/638124382Cd9f65b52cc تبلیغ مذهبی،خبری،بانوان؛ eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خانواده بهشتی
⭕️ اقتدا به در نماز‌ ❤️ یکی از زیبایی های زندگی زناشویی این است که زن و شوهر اگر‌ به مسجد نرفته‌اند نماز خود را در خانه به جماعت بخوانند! ⬅️ این کار در ایجاد همدلی و محبت بین زن و شوهر بسیار اثرگذار می‌باشد. ⬅️ و در پایان نماز، برای نزدیکی دلها و عاقبت بخیری همسرتان دعا کنید. ⬅️ دعا در حق همسر، از اسباب تولید محبت و باعث رفع گرفتاری است. http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
هدایت شده از خانواده بهشتی
♥️ ♥️ زنان عاشق مردانی می‌شوند که: 👈اولین و مهم‌ترین خواسته ی زنان از مردان مهربانی، اخلاق خوش و وفاداری است. زنان از احساسات زیادی برخوردار هستند و جنس زنانه ی آن‌ها به‌گونه‌ای است که غیرت خود را به‌صورت حسادت نشان می‌دهند لذا زنان عاشق مردهای باغیرتی هستند که برای خانواده ی خود حرمت قائل می شوند و از انحرافات اخلاقی دوری کنند. همچنین شنونده ی خوب بودن برای زنان مهم است. http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
هدایت شده از خانواده بهشتی
🌹🌻 🌴 🌷 🌸 🌷 خانم‌های عزیز! به حرف همسر خود گوش دهيد و كمتر با او سرسختانه مخالفت كنيد. دقت كنيد كه منظور ما، فراموش كردن ديدگاه‌ها و نظرات خودتان نيست بلكه ابراز آنها به نحوی است كه همسر شما فكر نكند شما حرف او را زير پا گذاشته‌ايد. مخالفت‌های يكباره، اكثر مردها را عصبانی می‌كند. http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
هدایت شده از خانواده بهشتی
✍زن باید گُل خونه باشه ♥️ ✅زن باید شادی آفرین خونه باشه، سنگ صبور خونه باشه، چرا که حضرت علی علیه السلام فرمود : زن گُل است پس باید همچون گُل شکفته ، در گلستان خانواده شادی آفرین باشید. 👈پس خانم گُل،هم باعث شادی خونوادت شو و هم با وجودت رایحه خونه رو عوض کن و حال همه رو خوب کن. http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
هدایت شده از خانواده بهشتی
👱تا می تونی به همسرت کن دور و زمونه بدی شده گمان که هر چقدر همسرت رو تشنه نگهش داری وابسته تر میشه بلکه کاملا برعکس، روز به روز ازت دورتر و سردتر میشه . http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
♥️♥️♥️♥️♥️ ⭕️ خانمها_بخوانند ۱. به مردان قدرت دهید تا صمیمیت فوران کند. شوهر خود را حلال مشکلات بدانید. مشکل را به او بگویید و از او بخواهید آن را حل کند و تایید کنید که تنها او قادر به حل این مسئله است. ۲.به مردان اندرز ندهید. مردان دوست دارند که مشکلات را به تنهایی حل کنند و اگر به شما چیزی نمیگویند یعنی به تنهایی قادر است موضوع را حل کند و در صورت لزوم با شما در میان میگذارند. با نصیحت نکردن زندگی خود را عاشقانه کنید. ۳. سکوت مردان را نشکنید. این اشتباه خانمهاست که وقتی مرد ساکت است مدام به سمت آنها میروند و با آنها حرف میزنند. اگر او ساکت است به سکوت نیازمند است و احترام به این سکوت یعنی صمیمیت بیشتر. سکوت طولانی در زنان ممکن است به معنی آزرده خاطر بودن باشد اما در مردها این طور نیست. http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
🔹چه چهره کسی به دلتان نشست چه ننشست، در انتخاب و یا رد کردن آن شخص عجله نکنید. به مغزتان دست کم ۳ تا ۵ جلسه اجازه دهید تا با کسب شناخت از مجموعه ویژگی های او، ببیند می‌تواند آن چهره را بپذیرد یا خیر؟ آیا آن شخص خوش چهره برای شما، با کسب شناخت از سایر ویژگی هایش کماکان برای شما جذاب می‌ماند؟ آیا آن شخصی که برای شما دل نشین نیست، با کسب شناخت از سایر ویژگی های او، حتی همان چهره اش جذاب نمی‌شود؟ این ها را رعایت کنید و بعد در انتخاب کردن یا نکردن شخص، تصمیم بگیرید. http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
✨﷽✨ ✅ داستان واقعی کریم پینه دوز 👈 خانه خریدن امام زمان عج برای مستاجر تهرانی 💠 نامش کریم بود، سید کریم محمودی، شغلش کفاشی بود، در گوشه ای از بازار تهران حجره ی پینه دوزی داشت، جورَش با مولا جور بود، می‌گفتند علمای اهل معنای آنروزِ تهران مولا هر شب جمعه سَری به حجره اش می‌زنند و احوالش را می‌پرسند مستاجر بود، درآمدِ بخور و نمیری داشت، صاحبخانه جوابش کرد، مهلت داد به او تا ده روز بعد تخلیه کند خانه را، کریم اما همان روز تصمیم گرفت خالی کند خانه را تا غصبی نباشد، پول چندانی هم نداشت برای اجاره ی خانه، ریخت اسباب و اثاثیه اش را کنار خیابان با عیال و بچه ها ایستاده بود کنار لوازمش، مولا آمدند سراغش، سلام و احوالپرسی،فرمودند به کریم پینه دوز، کریم ناراحت نباش، اجدادِ ما هم همگی طعم غربت را چشیده اند، کریم که با دیدن رفیقِ صمیمی اش خوشحال شده بود بذله گوئی اش گُل کرد و گفت :درست است طعم غریبی را چشیده اند اجداد بزرگوارتان، اما طعم مستاجری را که نچشیده اند آقاجان، مولا تبسمی کردند به کریم... یکی از بازاریان معتمد تهران شب خواب امام زمان ارواحنافداه را دید، فرمودند مولا در عالم رویا، حاجی فلانی فردا صبح می روی به این آدرس، فلان خانه را می خری و میزنی بنام سید کریم پیرمرد بازاری صبح فردا رفت به آن نشانی، در زد، گفت به صاحب خانه، می‌خواهم خانه ات را بخرم، صاحبخانه این را که شنید بغضش ترکید، با گریه گفت به پیرمرد بازاری گره ای افتاده بود در زندگی ام که جز با فروش این خانه باز نمی شد، دیشب تا صبح امام زمانم را صدا میزدم... اما آقاجان! ای کاش ما هم مثل سید کریم و آن مرد خانه دار می توانستیم چشمان زهرایی تان را زیارت کنیم،هرچند روزگار ما روزگار غیبت امام زمان مان است، اگرچه وجود مبارک تان برای ما حاضر و غائب ندارد و همه ی عالم در تسخیر نگاه مهربان شماست... نشسته باز خیالت کنارِ من اما دلم برای خودت تنگ می شود چه کنم!؟ 📚برداشتی آزاد از تشرفات سید کریم محمودی ملقب به کریم پینه دوز 🌸 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🌸
(روزهای چشم براهی) عاقبت روزی گره خواهد گشود از بند ما عاقبت روزی شود از عمقِ دل لبخند ما جمعه های بی تو اما پر شده از چون و چند خسته شد تقویم از اما و چون و چند ما... " اللّهم عَجِّل لِوَلیک الفَرج "
اگرسحرها باکسالت بیدار می‌شوید عدسی بخورید سرشار از آهن، فسفر و فولات که عملکرد مغز را بهبود بخشیده و به رفع خستگی کمک میکند
✨﷽✨ ✨ آنقدردریادل باش که ازچیزی نگران نشوی آنقدربزرگوارباش که خشمگین نگردی آنقدرنیرومندباش که ازچیزی نترسی وآنقدرراضی باش که به هیچ مشکلی اجازه خودنمایی ندهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا شکرت 😍 بیایین چند لحظه باهم همگی دعا کنیم، شکرگزاری کنیم و انرژی خوبی یو به جهان هستی و کائنات ارسال کنیم😍😍 𝟏. شکرگذاری به داشته هایتان برکت میدهد. 𝟐. شکرگذاری سبب می شود سریعتر به خواسته هایتان برسید. 𝟑. با دقت به زیبایی های اطرافتان می‌توانید حس سپاسگذاریتان را تقویت کنید. 𝟒. به کمک شکرگذاری می‌توانید بدنی سالم و شاداب داشته باشید. 𝟓. با شکرگذاری احساس نا امیدی را از بین می‌برد. 𝟔. شکر گذاری باعث برکت ثروت می‌شود. 𝟕. شکرگذاری باورهای مثبتتان را تقویت می‌کند. اگر می‌دانستید شکرگذاری چه تاثیر عمیقی بر ثانیه به ثانیه زندگیتان دارد هر لحظه قدردان و سپاسگذار خالق هستی بودید. خدای مهربانم برای لحظه به لحظه بودنم و بودنت سپاسگزارم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜الهی... 🌸ای آرامش مطلق 💜ای که دلها 🌸با نام و یاد تو 💜آرام میگیرد 🌸عزت دوستان و عزیزانم را 💜تا عرش کبریایی خود بلند کن 🌸و عطا کن به آنان 💜هر آنچه برایشان خیر است 🌸و دلشان را لبریز کن 💜از شادی و محبت 🌸شبتون پراز آرامش 💜فرداتون پراز بهترینها @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡 ســـــــــلام 🧡 صبح زیباتون بخیر و نیکی روز و هفته خود را معطر  می کنیم به عطر دل نشین صلوات بر حضرت محمد و خاندان مطهرش 🌷 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ 🌷 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ امیدوارم به برکت صلوات، همگی روز و هفته ای پر خیر و برکت داشته باشیم ان شاءالله تعالی. 🧡 شروع هفته تون پراز بهترینها @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❣ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏جانا ز فراق تو این محنت جان تا کِی دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی نامد گه آن آخر کز پرده برون آیی آن روی بِدان خوبی در پرده نهان تا کی؟! 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
⚘﷽⚘ باز هم روز من و عرض ادب محضر یار باسلامی برکت یافته روز و شب ما أَلسلامُ عَلی مَن طَهَّره الجلیل سلام بر آن کسی که رب جلیل او را مطهر گردانید... «اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ» @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‌ ‌ 🍂🍁°✨°🍂🍁°✨°🍂🍁صوت👆 2⃣5⃣ 🌼 دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان 🌼 🌙بسم الله الرحمن الرحیم🌙 اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ محبّاً لأوْلیائِكَ ومُعادیاً لأعْدائِكَ مُسْتَنّاً بِسُنّةِ خاتَمِ انْبیائِكَ یا عاصِمَ قُلوبِ النّبییّن. خدایا قرار بده در این روز دوست دوستانت و دشمن دشمنانت و پیرو راه و روش خاتم پیغمبرانت اى نگهدار دل‌هاى پیامبران... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ ۰۰۰☝️ 🌏اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 18 اردیبهشت ماه 1400 🌞اذان صبح: 04:30 ☀️طلوع آفتاب: 06:05 🌝اذان ظهر: 13:01 🌑غروب آفتاب: 19:57 🌖اذان مغرب: 20:17 🌓نیمه شب شرعی: 00:13 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
......☝️ ⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه 🥀يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نماز را بخواند خدا او را در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد [۴رڪعت ودر هر رڪعت حمد، توحید، آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ در بیست سالگی برای خواسته‌ای که از خداوند داری، وضو می‌گیری و دعا می‌کنی. آنقدر مصمم هستی که به سجده می‌روی و در سجده دعا می‌کنی... اما، نمی‌شود! دلگیر می‌شوی از خداوند .. در سی سالگی هم به سجده می‌روی، البته این بار سجده‌ی شکر، برای آنکه دعای بیست سالگی‌ات پذیرفته نشد! این یک تفاوت ده ساله بود که باعث شد به گوشه‌ای از حکمت پروردگارت پـی ببری. فکرش را بکن در آینده چقدر از پذیرفته نشدن برخی از خواسته‌هایمان خوشحال خواهیم شد... به انتخاب خداوند اعتماد کن 👌 🔻 قرآن کریم / سوره بقره / آیه 216 چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرّ شما در آن است. و خدا می‌داند، و شما نمی‌دانید💐✨ ♡• •♡ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍚غذای مخصوص ماه رمضان: 👌 شله‌زرد، فرنی یا شیربرنج است و برای شروع افطار خوب است. ⚛اگر معده مرطوبی دارید روی آنها کمی دارچین و سیاه‌دانه بریزید. ⚛بد نیست که برای تقویت دهانه معده، همراه با فرنی، شله‌زرد یا شیر‌برنج‌تان کمی عسل @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ این ۱۱ چیز را هر روز به خودتان بگویید👌 🌸دیروز گذشت. 🍀من زیبا هستم. 🌸امروز روز من است. 🍀امروز روز محشریست. 🌸من از پسش برخواهم آمد. 🍀شکست خوردن اشکالی ندارد. 🌸من به اندازی کافی خوب هستم. 🍀من به انتخاب‌هایم افتخار می‌کنم. 🌸من می‌توانم هرآنچه که می‌خواهم باشم. 🍀من خیلی خوش شانسم که سلامت هستم. 🌸چیزهای بی اهمیت روز من راخراب نمی‌کنند. 🍀سلام شروع هفته تون عالی 🌸 شنبه‌تون گلبـارون عزیزان ☘طاعاتتون‌قبول‌درگاه‌حق‌تعالی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🌸🍂🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺 ♥️ بعد از قضیہ ے امروز کہ ماماݧ فکر کرده بود اردلاݧ و دیده بحث شد... اردلاݧ تعجب زده نگاهموݧ میکردو سرشو میخاروند. بعد هم دستشو انداخت گردݧ ماماݧ و گفت :ماماݧ جاݧ مارو اوݧ جلو ملو ها کہ راه نمیدݧ کہ ما از پشت بچہ هارو پشتیبانے میکنیم لبخند پررنگے رو لب ماماݧ نشست ودست اردلاݧ و فشار داد. یواشکے بہ دستش اشاره کردم وبلند گفتم:پشتیبانے دیگہ چشماش گرد شد ،طورے کہ کسے متوجہ نشہ ، دستش و گذاشت رو دماغش،اخم کردو آروم گفت: هیس بعد هم انگشت اشارشو بہ نشونہ ے تهدید واسم تکوݧ داد. خندیدم و بحث و عوض کردم:خوب داداش سوغاتے چے آوردے؟؟؟ دوباره چشماشو گرد کرد رو بہ علے آروم گفت :بابا ایـݧ خانومتو جمع کـݧ امشب کار دستموݧ میده ها... زدم بہ بازوشو گفتم .چیہ دوماهہ رفتے عشق و حال و پشتیبانے وایـݧ داستانا یہ سوغاتے نیوردے؟؟؟ خندیدو گفت چرا آوردم بزار برم کولمو بیار 〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊 ݧ داداش بشیـݧ مـݧ میارم رفتم داخل اتاقشو کولہ ے نظامیشو برداشتم خیلے سنگیـݧ بود از گوشہ یکے از جیب هاش یہ قسمت ازیہ پارچہ ے مشکے زده بود بیروݧ کولہ رو گذاشتم زمیـݧ گوشہ ے پارچہ رو گرفتم و کشیدم بیروݧ یہ پارچہ ے کلفت مشکے کہ یہ نوشتہ ے زرد روش بود چشمامو ریز کردم و روشو خوندم "لبیک یا زینب "کہ روے ایـݧ نوشتہ ها لکه هاے قرمز رنگے بود پارچہ رو بہ دماغم نزدیک کردم و بو کردم متوجہ شدم اوݧ لکہ هاے خونہ لرزه اے بہ تنم افتاد و پارچہ از دستم افتاد احساس خاصے بهم دست داد نفسم تنگ شده بود صداے قلبم و میشندیدم نمیفهمیدیم چرا اینطورے شدم چند دیقہ گذشت اردلاݧ اومد داخل اتاق کہ ببینہ چرا مـݧ دیر کردم. رو زمیـݧ نشستہ بودم و بہ یہ گوشہ خیره شده بودم متوجہ ورود اردلاݧ نشدم اردلاݧ دستش و گذاشت رو شونمو صدام کرد:اسماء؟؟؟ بہ خودم اومدم و سرمو برگردوندم سمتش چرا نشستے ؟؟مگہ قرار نبود کولہ رو بیارے؟؟؟ بلند شدم و دستپاچہ گفتم إ إ چرا الاݧ میارم. کولہ رو برداشت و گفت :نمیخواد بیا بریم خودم میارم کولہ رو کہ برداشت اوݧ پارچہ از روش افتاد یہ نگاه بہ مـݧ کرد یہ نگاه بہ اوݧ پارچہ اسماء باز دوباره فوضولے کردے ؟؟؟ سرنو انداختم پاییـݧ و با صداے آرومے گفتم:ببخشید داداش ایـݧ چیہ؟؟؟؟؟ چپ چپ نگاهم کردو کوله پشتے و گذاشت زمیـݧ آهے کشیدو گفت : بازوبند رفیقمہ شهید شد سپرده بدم بہ خانومش داداش وقتے گرفتم دستم یہ طورے شدم خوب حق دارے خوݧ شهید روشہ اونم چہ شهیدے هر چے بگم ازش کم گفتم داداش میشہ بگے؟خیلے مشتاقم بدونم درموردش، ݧ الاݧ مامانینا منتظرݧ باید بریم ... باحالت مظلومانہ اے بهش نگاه کردم و گفتم :خواهش میکنم إ اسماء الاݧ مامانینا فکر میـکنـݧ چہ خبره میاݧ اینجا بعد ایـݧ بازو بندو ماماݧ ببینہ میدونے کہ چے میشہ. دستمو گرفت و بازور برد تو حال با بے میلے دنبالش رفتم و اخمهام تو هم بود همہ ے نگاه ها چرخید سمت ما لبخندے نمایشےزدم و کنار علے نشستم علے نگاهم کردو آروم در گوشم گفت:چیزے شده؟؟؟اخمهات و لبخند نمایشیت باهم قاطے شده همیشہ اینطور موقع ها متوجہ حالتم میشد خندیدم و گفتم :ݧ چیزے مهمے نشده حس کنجکاوے همیشگے مـݧ حالا بعدا بهت میگم لبخندے زدو گفت:همیشہ بخند،با خنده خوشگلترے اخم بهت نمیاد لپام قرمز شد و سرم و انداختم پاییـݧ .هنوزهم وقتے ایـݧ حرفارو میزد خجالت میکشیدم اردلاݧ کولشو باز کرده بودو داشت یکسرے وسیلہ ازش میورد بیروݧ همہ چشمشوݧ بہ دستاے اردلاݧ بود اردلاݧ دستاشو زد بہ همو گفت:خب حالاوقت سوغاتیہ البتہ اونجا کسے سوغاتے نمیگیره فقط بچہ هاے پشتیبانے میتونـݧ . یہ قواره چادر مشکے رو از روے وسایلے کہ جلوش گذاشتہ بود برداشت و رفت سمت ماماݧ چهار زانو روبروش نشست :بفرمائید مادر جاݧ خدمت شما .بعدش هم دست ماماݧ بوسید ماماݧ هم پیشونے اردلاݧ و بوسید و گفت :پسرم چرا زحمت کشیدے سلامتے تو براے مـݧ بهتریـݧ سوغاتے یہ قواره چادرے هم بہ مـݧ دادو صورتمو بوسید ،در گوشم گفت لاے چادرتم یہ چیزے براے تو و علے گذاشتم اینجا باز نکنیا همہ منتظر بودیم کہ بہ بقیہ هم سوغاتے بده کہ یہ جعبہ شیرینے و باز کردو گفت :اینم سوغاتے بقیہ شرمنده دیگہ اونجا براے آقایوݧ سوغاتے نداشت ،ایـݧ شیرینیا رواینطورے نگاه نکنیدا گروݧ خریدم. همگے زدیم زیرخنده چشمکے بہ زهرا زدم رو بہ اردلاݧ گفتم:إداداش سوغاتے خانومت چے؟؟؟ دوباره اخمے بهم کردوگفت:اسماء جاݧ دو ماه نبودم حس کنجکاویت تقویت شده ها ماشالا چپ چپ نگاهش کردم وگفتم:خوب بگو میخوام توخونہ بدم بهش چرا بہ مـݧ گیر میدے؟؟؟سوالہ دیگہ پیش میاد... ماماݧ بابا کہ حواسشوݧ نبود اما علے وزهرا زدݧ زیر خنده . علے رو بہ اردلاݧ گفت : اردلاݧ جاݧ مـݧ واسماء انشااللہ آخر هفتہ راهے کربلاییم اردلاݧ ابروهاشوداد بالا... ...
🍃🌸🍂🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺 ♥️ بعد از قضیہ ے امروز کہ ماماݧ فکر کرده بود اردلاݧ و دیده بحث شد... اردلاݧ تعجب زده نگاهموݧ میکردو سرشو میخاروند. بعد هم دستشو انداخت گردݧ ماماݧ و گفت :ماماݧ جاݧ مارو اوݧ جلو ملو ها کہ راه نمیدݧ کہ ما از پشت بچہ هارو پشتیبانے میکنیم لبخند پررنگے رو لب ماماݧ نشست ودست اردلاݧ و فشار داد. یواشکے بہ دستش اشاره کردم وبلند گفتم:پشتیبانے دیگہ چشماش گرد شد ،طورے کہ کسے متوجہ نشہ ، دستش و گذاشت رو دماغش،اخم کردو آروم گفت: هیس بعد هم انگشت اشارشو بہ نشونہ ے تهدید واسم تکوݧ داد. خندیدم و بحث و عوض کردم:خوب داداش سوغاتے چے آوردے؟؟؟ دوباره چشماشو گرد کرد رو بہ علے آروم گفت :بابا ایـݧ خانومتو جمع کـݧ امشب کار دستموݧ میده ها... زدم بہ بازوشو گفتم .چیہ دوماهہ رفتے عشق و حال و پشتیبانے وایـݧ داستانا یہ سوغاتے نیوردے؟؟؟ خندیدو گفت چرا آوردم بزار برم کولمو بیار 〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊 ݧ داداش بشیـݧ مـݧ میارم رفتم داخل اتاقشو کولہ ے نظامیشو برداشتم خیلے سنگیـݧ بود از گوشہ یکے از جیب هاش یہ قسمت ازیہ پارچہ ے مشکے زده بود بیروݧ کولہ رو گذاشتم زمیـݧ گوشہ ے پارچہ رو گرفتم و کشیدم بیروݧ یہ پارچہ ے کلفت مشکے کہ یہ نوشتہ ے زرد روش بود چشمامو ریز کردم و روشو خوندم "لبیک یا زینب "کہ روے ایـݧ نوشتہ ها لکه هاے قرمز رنگے بود پارچہ رو بہ دماغم نزدیک کردم و بو کردم متوجہ شدم اوݧ لکہ هاے خونہ لرزه اے بہ تنم افتاد و پارچہ از دستم افتاد احساس خاصے بهم دست داد نفسم تنگ شده بود صداے قلبم و میشندیدم نمیفهمیدیم چرا اینطورے شدم چند دیقہ گذشت اردلاݧ اومد داخل اتاق کہ ببینہ چرا مـݧ دیر کردم. رو زمیـݧ نشستہ بودم و بہ یہ گوشہ خیره شده بودم متوجہ ورود اردلاݧ نشدم اردلاݧ دستش و گذاشت رو شونمو صدام کرد:اسماء؟؟؟ بہ خودم اومدم و سرمو برگردوندم سمتش چرا نشستے ؟؟مگہ قرار نبود کولہ رو بیارے؟؟؟ بلند شدم و دستپاچہ گفتم إ إ چرا الاݧ میارم. کولہ رو برداشت و گفت :نمیخواد بیا بریم خودم میارم کولہ رو کہ برداشت اوݧ پارچہ از روش افتاد یہ نگاه بہ مـݧ کرد یہ نگاه بہ اوݧ پارچہ اسماء باز دوباره فوضولے کردے ؟؟؟ سرنو انداختم پاییـݧ و با صداے آرومے گفتم:ببخشید داداش ایـݧ چیہ؟؟؟؟؟ چپ چپ نگاهم کردو کوله پشتے و گذاشت زمیـݧ آهے کشیدو گفت : بازوبند رفیقمہ شهید شد سپرده بدم بہ خانومش داداش وقتے گرفتم دستم یہ طورے شدم خوب حق دارے خوݧ شهید روشہ اونم چہ شهیدے هر چے بگم ازش کم گفتم داداش میشہ بگے؟خیلے مشتاقم بدونم درموردش، ݧ الاݧ مامانینا منتظرݧ باید بریم ... باحالت مظلومانہ اے بهش نگاه کردم و گفتم :خواهش میکنم إ اسماء الاݧ مامانینا فکر میـکنـݧ چہ خبره میاݧ اینجا بعد ایـݧ بازو بندو ماماݧ ببینہ میدونے کہ چے میشہ. دستمو گرفت و بازور برد تو حال با بے میلے دنبالش رفتم و اخمهام تو هم بود همہ ے نگاه ها چرخید سمت ما لبخندے نمایشےزدم و کنار علے نشستم علے نگاهم کردو آروم در گوشم گفت:چیزے شده؟؟؟اخمهات و لبخند نمایشیت باهم قاطے شده همیشہ اینطور موقع ها متوجہ حالتم میشد خندیدم و گفتم :ݧ چیزے مهمے نشده حس کنجکاوے همیشگے مـݧ حالا بعدا بهت میگم لبخندے زدو گفت:همیشہ بخند،با خنده خوشگلترے اخم بهت نمیاد لپام قرمز شد و سرم و انداختم پاییـݧ .هنوزهم وقتے ایـݧ حرفارو میزد خجالت میکشیدم اردلاݧ کولشو باز کرده بودو داشت یکسرے وسیلہ ازش میورد بیروݧ همہ چشمشوݧ بہ دستاے اردلاݧ بود اردلاݧ دستاشو زد بہ همو گفت:خب حالاوقت سوغاتیہ البتہ اونجا کسے سوغاتے نمیگیره فقط بچہ هاے پشتیبانے میتونـݧ . یہ قواره چادر مشکے رو از روے وسایلے کہ جلوش گذاشتہ بود برداشت و رفت سمت ماماݧ چهار زانو روبروش نشست :بفرمائید مادر جاݧ خدمت شما .بعدش هم دست ماماݧ بوسید ماماݧ هم پیشونے اردلاݧ و بوسید و گفت :پسرم چرا زحمت کشیدے سلامتے تو براے مـݧ بهتریـݧ سوغاتے یہ قواره چادرے هم بہ مـݧ دادو صورتمو بوسید ،در گوشم گفت لاے چادرتم یہ چیزے براے تو و علے گذاشتم اینجا باز نکنیا همہ منتظر بودیم کہ بہ بقیہ هم سوغاتے بده کہ یہ جعبہ شیرینے و باز کردو گفت :اینم سوغاتے بقیہ شرمنده دیگہ اونجا براے آقایوݧ سوغاتے نداشت ،ایـݧ شیرینیا رواینطورے نگاه نکنیدا گروݧ خریدم. همگے زدیم زیرخنده چشمکے بہ زهرا زدم رو بہ اردلاݧ گفتم:إداداش سوغاتے خانومت چے؟؟؟ دوباره اخمے بهم کردوگفت:اسماء جاݧ دو ماه نبودم حس کنجکاویت تقویت شده ها ماشالا چپ چپ نگاهش کردم وگفتم:خوب بگو میخوام توخونہ بدم بهش چرا بہ مـݧ گیر میدے؟؟؟سوالہ دیگہ پیش میاد... ماماݧ بابا کہ حواسشوݧ نبود اما علے وزهرا زدݧ زیر خنده . علے رو بہ اردلاݧ گفت : اردلاݧ جاݧ مـݧ واسماء انشااللہ آخر هفتہ راهے کربلاییم اردلاݧ ابروهاشوداد بالا... ...
و گفت:جدے؟؟با چہ کاروانے؟؟ علے سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادو گفت :با کارواݧ یکے از دوستام إ خوب یہ زنگ بزݧ ببیـݧ دوتا جاے خالے ندارݧ؟؟؟ براے کے میخواے؟؟ براے خودمو خانومم زهرا با تعجب بہ اردلاݧ نگاه کردو لبخند زد باشہ بزار زنگ بزنم . اردلاݧ زنگ زد اتفاقا چند تا جاے خالے داشتـݧ قرار شد کہ اردلاݧو زهرا هم با ما بیاݧ داشتـݧ میرفتـݧ خونشوݧ کہ در گوشش گفتم :یادت باشہ اردلاݧ نگفتے قضیہ بازو بندو خندیدو گفت :نترس وقت زیاد هست. بعد از رفتنشوݧ دست علے وگرفتم و رفتم تو اتاقم علے بشیـݧ اونجا رو تخت براے چے اسماء تو بشیـݧ رو بروش نشستم چادرو باز کردم .یہ جعبہ داخلش بود در جعبہ رو باز کردم دو تا انگشتر عقیق توش بود علے عاشق انگشتر عقیق بود اسماء ایـݧ چیہ ؟؟؟ اینارو اردلاݧ آورده براموݧ... یکے از انگشترارو برداشتم و انداختم دست علے واے چقد قشنگہ علے .بدستت میاد علے هم اوݧ یکے رو برداشت و انداخت تو دستم درست اندازه ے دستم بود دوتاموݧ خوشحال بودیم و بہ هم نگاه میکردیم ... اوݧ هفتہ بہ سرعت گذشت . ساک هاموݧ دستموݧ بود و میخواستیم سوار اتوبوس بشیم ... دیر شده بود واتوبوس میخواست حرکت کنہ. اردلاݧ و زهرا هنوز نیومده بودݧ هرچقدر هم بهشوݧ زنگ میزدیم جواب نمیدادݧ روے صندلے نشستم و دستم و گذاشتم زیر چونم و اخمهام رفتہ بود توهم نگاهے بہ ساعتم انداختم .اے واے چرا نیومدݧ؟؟؟؟ هوا ابرے بود .بعد از چند دیقہ باروݧ نم نم شروع کرد بہ باریدݧ علے اومد سمتم ،ساک هارو برداشت و گذاشت داخل اتوبوس مسئول کارواݧ علے و صدا کردو گفت کہ دیر شده تا ۵دیقہ دیگہ حرکت میکنیم نگراݧ بہ ایـݧ طرف و اونطرف نگاه میکردم اما خبرے ازشوݧ نبود ۵دیقہ هم گذشت اما نیومدݧ علے اومد سمتم و گفت :نیومدݧ بیا بریم اسماء إ علے نمیشہ کہ خوب چیکار کنم خانوم نیومدݧ دیگہ بیا سوار شو خیس شدے دستم و گرفت و رفتیم بہ سمت اتوبوس لب و لوچم آویزوݧ بود کہ باصداے اردلاݧ کہ ۲۰متر باهاموݧ فاصلہ داشت برگشتم بدو بدو با زهرا داشتـݧ میومدݧ و داد میزدݧ ما اومدیم لبخند رو لبم نشست ،دست علے ول کردم و رفتم سمتشوݧ. کجایید پس شماهاااا؟؟؟بدویید دیر شد تو ترافیک گیر کرده بودیم . سوار اتوبوس شدیم.اردلاݧ از همہ بخاطر تاخیري کہ داشت از همهہ حلالیت طلبید تو اتوبوس رفتم کنار اردلاݧ نشستم لبخندے زدمو گفتم :سلام داداش با تعجب نگاهم کردو گفت:علیک سلام چرا جاے خانوم مـݧ نشستے؟؟ کارت دارم اخہ اهاݧ هموݧ فوضولے خودموݧ دیگہ خوب بفرمایی إ داداش فوضولے ݧ کنجکاوے.اردلاݧ هنوز قضیہ ي بازو بنده رو نگفتیا... بیخیال اسماء الاݧ وقتش نیست