eitaa logo
خانواده بهشتی
5.3هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
15.7هزار ویدیو
148 فایل
مدیریت؛ @mosafer_110_2 تبلیغ بانوان؛ eitaa.com/joinchat/638124382Cd9f65b52cc تبلیغ مذهبی،خبری،بانوان؛ eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b
مشاهده در ایتا
دانلود
و یک : روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود ، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت . از شدت درد فریادی زد ! و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد.! مردی حکیم که از آن مسیر عبور می‌کرد ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد: درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن آنگه که خارش خوری حکیم به کفاش گفت : این سوزن منبع درآمد توست. این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور می‌اندازی!  نتیجه اینکه : اگر از کسی رنجیدیم ،خوبی هایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم، آن وقت ضمن اینکه نمک نشناس نبوده ایم تحمل آن رنج نیز آسان‌تر می شود. . @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✍ ، 🔹 گویند جوان معتادی با وضعیت نامناسب و چشمانی خمار برای گدایی به مغازۂ آهنگری داخل شد. آهنگر، جوان معتاد را با طرز اهانت‌آمیزی از کلام و فعل از همان ورودی مغازه بیرون کرد. جوان معتاد از شدت شرم سریع از مغازه خارج و به سرعت از آن مکان دور شد. 🔹 تِرمان دیوانهٔ شهر خوی که در بیرون مغازه در زیر درختی نشسته بود و سیگار می‌کشید و خودش بارها در عمرش شاهد تحقیر مردم به خاطر عقلش شده بود از دیدنِ این صحنه بسیار ناراحت شد و به سمت مغازه آمد و اعتراض کرد و گفت: کسی را که خدا او را زده است من و شما اگر کمکش نکردیم حق زدن او را هرگز نداریم. 🔸 مغازه‌دار که تِرمان را خوب می‌شناخت گفت: او حقّش توهین است خودش، خودش را معتاد کرده نه خدا... تِرمان سکوت کرد و رفت. 🔹 بعد از چند روز که تِرمان بیرون مغازه طبق معمول زیر درخت مشغول استراحت بود ناگاه دید مغازه‌دار، شاگردش را که پسرش بود به علت شُل گرفتن دستگیرۂ آهنگری که کلنگ سرخ را با هم می‌کوبیدند کتک زد و پسرش از مغازه از ترس پدر گریخت. 🔹 تِرمان سریع به سمت پسر آمد و یک توسری هم او بر شاگرد زد. ❓آهنگر آشفته شد و گفت: به تو چه مربوط است که پسر مرا (به خاطر خطایش) می‌زنی؟ 🔹تِرمان گفت: حق کسی که دستگیره را شُل بگیرد کتک‌خوردن است، مگر من کاری غیر از آن کردم که تو می‌خواستی بکنی؟! 🔸آهنگر گفت: او پسر من است و من برای او زحمت کشیده‌ام و دوستش دارم، بگو ببینم تو چه نسبتی با او داری؟ 🔹تِرمان گفت: به یاد داری روزی معتادی را توهین کردی؟ گفتی خودش کرده نه خدا... خواستم بدانی خدای که خالق اوست او را با فرستادن به گدایی به مغازۂ تو زده و خوارش ساخته بود، من و تو را نَشاید کسی را به خاطر معصیتی که کرده و خدایش مجازاتش می‌کند، او را مجازات کنیم چون ما بر مجازات خودمان به خاطر گناهان‌مان، بر مجازات‌ دیگران أولی‌تر هستیم... 🌸 وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ / ️و سائل را از خود مَران! 📖 سوره ضحی/۱۰ 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
و یک : روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود ، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت . از شدت درد فریادی زد ! و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد.! مردی حکیم که از آن مسیر عبور می‌کرد ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد: درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن آنگه که خارش خوری حکیم به کفاش گفت : این سوزن منبع درآمد توست. این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور می‌اندازی!  نتیجه اینکه : اگر از کسی رنجیدیم ،خوبی هایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم، آن وقت ضمن اینکه نمک نشناس نبوده ایم تحمل آن رنج نیز آسان‌تر می شود. .@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✍ ، 🔹 گویند جوان معتادی با وضعیت نامناسب و چشمانی خمار برای گدایی به مغازۂ آهنگری داخل شد. آهنگر، جوان معتاد را با طرز اهانت‌آمیزی از کلام و فعل از همان ورودی مغازه بیرون کرد. جوان معتاد از شدت شرم سریع از مغازه خارج و به سرعت از آن مکان دور شد. 🔹 تِرمان دیوانهٔ شهر خوی که در بیرون مغازه در زیر درختی نشسته بود و سیگار می‌کشید و خودش بارها در عمرش شاهد تحقیر مردم به خاطر عقلش شده بود از دیدنِ این صحنه بسیار ناراحت شد و به سمت مغازه آمد و اعتراض کرد و گفت: کسی را که خدا او را زده است من و شما اگر کمکش نکردیم حق زدن او را هرگز نداریم. 🔸 مغازه‌دار که تِرمان را خوب می‌شناخت گفت: او حقّش توهین است خودش، خودش را معتاد کرده نه خدا... تِرمان سکوت کرد و رفت. 🔹 بعد از چند روز که تِرمان بیرون مغازه طبق معمول زیر درخت مشغول استراحت بود ناگاه دید مغازه‌دار، شاگردش را که پسرش بود به علت شُل گرفتن دستگیرۂ آهنگری که کلنگ سرخ را با هم می‌کوبیدند کتک زد و پسرش از مغازه از ترس پدر گریخت. 🔹 تِرمان سریع به سمت پسر آمد و یک توسری هم او بر شاگرد زد. ❓آهنگر آشفته شد و گفت: به تو چه مربوط است که پسر مرا (به خاطر خطایش) می‌زنی؟ 🔹تِرمان گفت: حق کسی که دستگیره را شُل بگیرد کتک‌خوردن است، مگر من کاری غیر از آن کردم که تو می‌خواستی بکنی؟! 🔸آهنگر گفت: او پسر من است و من برای او زحمت کشیده‌ام و دوستش دارم، بگو ببینم تو چه نسبتی با او داری؟ 🔹تِرمان گفت: به یاد داری روزی معتادی را توهین کردی؟ گفتی خودش کرده نه خدا... خواستم بدانی خدای که خالق اوست او را با فرستادن به گدایی به مغازۂ تو زده و خوارش ساخته بود، من و تو را نَشاید کسی را به خاطر معصیتی که کرده و خدایش مجازاتش می‌کند، او را مجازات کنیم چون ما بر مجازات خودمان به خاطر گناهان‌مان، بر مجازات‌ دیگران أولی‌تر هستیم... 🌸 وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ / ️و سائل را از خود مَران! 📖 سوره ضحی/۱۰ 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
و یک : روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود ، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت . از شدت درد فریادی زد ! و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد.! مردی حکیم که از آن مسیر عبور می‌کرد ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد: درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن آنگه که خارش خوری حکیم به کفاش گفت : این سوزن منبع درآمد توست. این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور می‌اندازی!  نتیجه اینکه : اگر از کسی رنجیدیم ،خوبی هایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم، آن وقت ضمن اینکه نمک نشناس نبوده ایم تحمل آن رنج نیز آسان‌تر می شود. .@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✍ ، 🔹 گویند جوان معتادی با وضعیت نامناسب و چشمانی خمار برای گدایی به مغازۂ آهنگری داخل شد. آهنگر، جوان معتاد را با طرز اهانت‌آمیزی از کلام و فعل از همان ورودی مغازه بیرون کرد. جوان معتاد از شدت شرم سریع از مغازه خارج و به سرعت از آن مکان دور شد. 🔹 تِرمان دیوانهٔ شهر خوی که در بیرون مغازه در زیر درختی نشسته بود و سیگار می‌کشید و خودش بارها در عمرش شاهد تحقیر مردم به خاطر عقلش شده بود از دیدنِ این صحنه بسیار ناراحت شد و به سمت مغازه آمد و اعتراض کرد و گفت: کسی را که خدا او را زده است من و شما اگر کمکش نکردیم حق زدن او را هرگز نداریم. 🔸 مغازه‌دار که تِرمان را خوب می‌شناخت گفت: او حقّش توهین است خودش، خودش را معتاد کرده نه خدا... تِرمان سکوت کرد و رفت. 🔹 بعد از چند روز که تِرمان بیرون مغازه طبق معمول زیر درخت مشغول استراحت بود ناگاه دید مغازه‌دار، شاگردش را که پسرش بود به علت شُل گرفتن دستگیرۂ آهنگری که کلنگ سرخ را با هم می‌کوبیدند کتک زد و پسرش از مغازه از ترس پدر گریخت. 🔹 تِرمان سریع به سمت پسر آمد و یک توسری هم او بر شاگرد زد. ❓آهنگر آشفته شد و گفت: به تو چه مربوط است که پسر مرا (به خاطر خطایش) می‌زنی؟ 🔹تِرمان گفت: حق کسی که دستگیره را شُل بگیرد کتک‌خوردن است، مگر من کاری غیر از آن کردم که تو می‌خواستی بکنی؟! 🔸آهنگر گفت: او پسر من است و من برای او زحمت کشیده‌ام و دوستش دارم، بگو ببینم تو چه نسبتی با او داری؟ 🔹تِرمان گفت: به یاد داری روزی معتادی را توهین کردی؟ گفتی خودش کرده نه خدا... خواستم بدانی خدای که خالق اوست او را با فرستادن به گدایی به مغازۂ تو زده و خوارش ساخته بود، من و تو را نَشاید کسی را به خاطر معصیتی که کرده و خدایش مجازاتش می‌کند، او را مجازات کنیم چون ما بر مجازات خودمان به خاطر گناهان‌مان، بر مجازات‌ دیگران أولی‌تر هستیم... 🌸 وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ / ️و سائل را از خود مَران! 📖 سوره ضحی/۱۰ 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃