eitaa logo
زندگی شیرین🌱
51.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
9.4هزار ویدیو
0 فایل
کپی بدون لینک ممنوع اینجا کانالی است سرشار از مهر و محبت 😊🥰 به کانال زندگی شیرین خوش آمدید.🌹 پست های تبلیغاتی از نظر ما ن تایید و ن رد می‌شود🔴 https://eitaa.com/joinchat/1558708876Ccdcc3a597e رزرو تبلیغات👆 تبادل انجام نمیدم
مشاهده در ایتا
دانلود
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☃️سلام ، صبح آخرین روز ❄️دی ماه تون بخیر و آرامش ☃️یک روز قشنگ ❄️یک دل خـوش ☃️یک لب خنـدان ❄️یک تن سالــم ☃️و گشوده شدن ❄️هزار در خوشبختی ☃️به روی تک تک تون ❄️دعـای امروزم ☃️برای شما دوستان عزیز ❄️روزتون زیبا و در پناه خدا 🌺 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
19.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"زندگی خیلی کوتاه است. روی چیزهایی که شما را خوشحال می کند کار کنید. با افرادی باشید که باعث می شوند لبخند بزنید. تا جایی که می توانید بخندید. تا زمانی که زنده اید عشق بورزید."🌱 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
14.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حس زیبای زندگی در روستا و آشپزی به سبک میجان بانو بفرمایید میرزا قاسمی با نون تافتون😋 آشپزی در طبیعت 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال دلتون خوب لحظه هاتون زیبا...🌹💚❤️ 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
💫حکایت های زیبا و آموزنده 💫 ـ🤍🌼🤍🌼🤍🌼 ـ🌼🤍🌼🤍🌼 روزگاری در سرزمینی، زنى بود بسیار حسود، همسایه‌اى داشت به نام خواجه سلمان كه مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود، زن بر خواجه رشك مى‌برد و مى‌كوشید كه اندكى از نعمتهاى آن مرد شریف را كم كند و نیک نامى او را از میان ببرد؛ ولى كارى از پیش نمى‌برد و خواجه به حال خود باقى بود. عاقبت روزى تصمیم گرفت، كه خواجه را مسموم كند، حلوایى پخت و در آن زهرى بسیار ریخت و صبحگاهان بر سر راه خواجه ایستاد؛ هنگامى كه خواجه از خانه خارج شد، حلوا را در نانى نهاده، نزد خواجه آورد و گفت: خیراتى است. خواجه، حلوا را بستاند و چون عجله داشت، از آن نخورده به راه افتاد و به سوى مقصدى از شهر خارج شد. در راه به دو جوان برخورد كه خسته و مانده و گرسنه بودند، خواجه را بر آن دو، شفقت آمد، نان وحلوا را به آنها داد؛ آن دو آن را با خشنودى فراوان، از خواجه گرفتند و خوردند و فى‌الحال مردند. خبر به حاكم شهر رسید و خواجه را دستگیر كرد، هنگامى كه از وى بازجویى شد، خواجه داستان را گفت. حاكم كسى را به سراغ زن فرستاد، زن را حاضر كردند، چون چشم زن به آن دو جنازه افتاد، شیون و زارى آغاز كرد و فریاد و فغان راه انداخت؛ معلوم شد كه آن دو تن، یكى فرزند او، و دیگرى برادر او بوده است. خود آن زن هم از شدت تأثر و جزع پس از یكى دو روز مرد. این حسود بدبخت، گور خود را با دست خود كند و دو جوان رعنایش را فداى حسد خویش كرد. 📌📖 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش چند تا فن بیان ساده برای صحبت کردن بهتر👌👌 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
Behnam Bani - Baroon.mp3
8.77M
🎻 ✨ 🎙 🌷 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🌺 باهربدبختی بود ازتوگلوش دکمه لباس عروسکی روکه خورده بوددراوردم رنگش سیاه شده بودگریه میکردبغلش کردم چون دکمه روبه زوردراوره بودم گلوش زخم شده بود ارین گریه میکردمنم گریه میکردم ترسیده بودم اینم شانس من بوداگربلای سرش میومدچی ازشدت ترس استرس دلم دردگرفته بودیه کم براش شیرخشک درست کردم نمیتوست بخوره تواب دهنش خون بودزنگ زدم رامین اونم ترسیده بودهمش میگفت حواست کجابوده راه یکساعته رونمیدونم چه جوری امده بودوقتی امدگفت ببریمش دکتر درمانگاه نزدیکمون بودبردیم نشونش دادیم گفت چیزمهمی نیست دوسه روزدیگه خوب میشه مایعات ولرم بهش بدید ساعت نزدیک چهارمهساامدارین خواب بودرامین گفت توحرفی نزن من خودم بهش میگم به جای اینکه ازمن تشکرکنه ازرامین بابت نگهداری ارین تشکرمیکردرامین گفت من امروززودامدم نتونستم سرکارغذابخورم به مریم گفتم غذاگرم کن خودمم رفتم دست صورت بشورم ارین دکمه لباس عروسکش روکنده گذاشته دهنش توگلوش گیرکردمریم متوجه میشه کمکش میکنه ودرش میاره باهم بردیمش درمانگاه دکترگفت چیزمهمی نیست مهساگفت ترخداالان حالش خوبه رامین گفت بخداحالش خوبه نگران نباش اولین باربودبعدازمدتهارامین بااین حرکتش دلم روشادکرد.. ادامه.. 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو تلاشت رو بکن،قطعا خدا میبینه وبه موقعش صد درصد بهت میده💜🙏 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🔴از همسرتون متوقع باشید که شما رو بیینه. ولی خیلی مهمه که این نیاز رو با ظرافت بهش بفهمونید، نه مستقیم بهش بگین: تو اصلاً من رو نمیبینی!! مثلاً اگه رفتید آرایشگاه و ابروتون رو مرتب کرده اید، به همین سادگی نگید: شوهرم که این چیزها حالیش نمیشه! بلکه از فرصت استفاده کنید. برید با ناز و خنده و شیطونی جلوش رژه برید و بگید یک دقیقه بهت فرصت میدم که بگی من چه تغییری کرده ام و گرررنه، اگه درست جواب داد که هرجوری خودتون صلاح میدونین تشویقش کنید، و اگه درست نبود هم با شیطنت بگید این دفعه به خاطر ابروی خوشگلم میبخشمت! خلاصه که عادتش بدید به تغییرات مثبتتون عکس العمل نشون بده 😊 🥀 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
15.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ته چین گوشت و بادمجون .... آشپزی در طبیعت 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---