eitaa logo
زندگی شیرین🌱
48.9هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
13.9هزار ویدیو
1 فایل
کپی بدون لینک ممنوع اینجا کانالی است سرشار از مهر و محبت 😊🥰 به کانال زندگی شیرین خوش آمدید.🌹 🔴تبلیغات به علت هزینه بالای نگهداری کانال است کانال های تبلیغی مورد تایید یا ردنیست رزرو تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1558708876Ccdcc3a597e
مشاهده در ایتا
دانلود
🏕💚 اگه با مشکل یا گرفتاری یا حادثه ای روبرو شدی، هیچ وقت نگو: خدایا،چرا من؟ هیچکس بی درد و گرفتاری و مشکل نیست این جزیی از زندگی ست مهم عکس العمل تو و قوی بودن تو هست تمام مشکلات تموم میشن تو قوی آفریده شده ای خدا 💚 برای هرچیزی اندازه ای قرار داده، این کلام خداست... شاید چیزی که خواستی نشد اما بازهم صبر کن بازهم تلاش کن و امیدوار باش به رحمتش تمام نشدنی هایت را به خدا بسپار که اگر او بخواهد تمام نشدنی های دنیا شدنی خواهند شد. ✔فقط صدایش کن و از او بخواه ... که دلها فقط با یاد خدا آرام می گیرد 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿---
. 🌱 روزی مردی زیر سایه‌ی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبل‌هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: 🌱 خدایا! همه‌ی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوته‌ای به این کوچکی می‌رویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی! همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد. مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا! خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمی‌کنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود ... 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿---
✅ برای همـــسرتان جملات زیبـــا بسازیــد! 🌱یکی از عوامل بسیار مهم در بهبود روابط زن و مرد نیز استحکام آن به‌کارگیری جملات زیبا و امیدبخش در زندگــی مشــترک است. گاهی در خلوت خـــود فکر کنـــید و جملات متناسب با روحیه‌ی همسرتان بسازید و آنها را در مواقع حسّاس بر زبان جاری کنید. جملات ساده امّا امیدبخش و لذّت‌بخش می‌تواند روابط شما را گـــرم و صمیمی نگه دارد. جملاتی ماننـــد: 🌱 همــه جـــوره قــبولت دارم 🌱 علایــقــت بـــــرام مهـــــــمه 🌱 حرف هات همیشه آرومم میکنه 🌱 خیلی زود دلتنگت مـیـــشم! 🌱 تحمّل دیدن ناراحتیت را ندارم! 🌱 دوست دارم با تو غـــذا بخورم! 🌱 و جمـــــلات دیگــــــر....! ‎‎‌‌‎ 🥀 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿---
💫وقتی احساس خوبی درباره خود دارید، دیگران هم بهتر از همیشه به نظر می رسند، چرا که جهان بازتابی از خود ماست ، منشا تمام افکار و حرکات ما ،چگونه دیدن خویشتن است!!!! ‌‌🌻 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿---
همیشه فکر کن توی دنیای شیشه‌ای زندگی می‌کنی. پس بطرف کسی سنگ پرتاب نکن، چون اولین چیزی که می‌شکنه، دنیای خودته! ‌‌ 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿---
29.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزمرگی متفاوت روستایی 🌱☺️ تقدیم نگاهتون 🌱🌾🌳 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿---
📚 حکایت برزگر و مار از کتاب مرزبان نامه کشاورزی در دامنۀ کوهی، زمینی داشت که در آن ماری لانه داشت و روزگار به سر می‌برد. کشاورز که از دو رنگی‌های اطرافیانش به ستوه آمده و ناراحت بود، تصمیم گرفت با مار دوستی کند. از او که دلیل این کارش را پرسیدند گفت: «مردم اطراف من مانند مارماهی هستند که وقتی از او می‌پرسی تو ماری یا ماهی، پاسخ می‌دهد هر کجا که نفعم باشد مارم و هر کجا که نفعم ایجاب کند، ماهی‌ام! از این دورنگی‌ها خسته‌ام. مطمئنم که مار دو رنگی ندارد و اگر روزی از او بپرسم که تو چه هستی، با قاطعیت خواهد گفت، مار! با همین تفکر، با مار دوست و همنشین شد. هر روز که به سرکشی و کار روی زمین می‌پرداخت، به مار هم سر می‌زد و برایش غذا می‌آورد و مار با گستاخی فراوان، جلوی او چنبره می‌زد و از غذاهایی که کشاورز به او می‌داد، تناول می‌کرد. این جریان ماه‌ها ادامه یافت تا زمستان از راه رسید. برزگر به زمینش رفت تا به مار هم سری بزند. مار را دید که به حالت نزار، از فرط سرمای هوا بر هم پیچیده و ضعیف و سست و بیحال روی زمین افتاده است. کشاورز به خاطر سابقۀ آشنایی و دوستی‌ که با مار داشت، دلش به حال او سوخت، او را برداشت، در توبره‌ای گذاشت و توبره را جلوی دهان الاغش آویزان کرد تا با بازدم الاغ، بدن مار گرم شود و حالش بهتر گردد. سپس الاغش را به درختی بست و برای جمع‌کردن چوب، اندکی از آنجا دور شد. مار که با گرمای نفس الاغ گرم شده و حالش جا آمده بود، به نفس پلید و شرّ خود بازگشت و لب و دهان الاغ را نیش زد، طوری که الاغ بیچاره بعد از چند دقیقه جان داد. سپس از توبره خارج شد و به سوراخ خود خزید. کشاورز وقتی با پشته‌ای از هیزم بازگشت، با حیرت به الاغ بیچاره‌اش چشم دوخت و این سخن از پدرش به یادش آمد که: «هر کسی با بدها آشنایی کند، اگر هم خود آخر خوبی باشد، باز بدی نصیب وی خواهد شد، چرا که هر نفس پلیدی تا بدی و پلادت نکند، از دنیا نخواهد رفت، هرچند که به وی خوبی‌ها کرده باشند. من ندیدم سلامتی از خـان گر تو دیدی، سلام من برسان. ‎‎‌‌‎ 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿---
⚜️حکایت ⚜️ آدم‌ها خیلی عجیب هستند! من در بخش خدمات یکی از بیمارستان‌های خصوصی تهران شاغل هستم، شاید شغل مهمی نداشته باشم ولی روایت‌های زیادی از بیماران گوناگون دارم.داستانی که می‌خواهم برایتان تعریف کنم مربوط به برخورد دو همراه مریض مختلف است که عجیب روی من اثر گذاشت. روزی پیرزن نود وشش ساله‌ای را که در کما بود به بیمارستان ما آورده بودند از آنجایکه سن این خانم بالا بود، در اولویت برای گرفتن تخت‌ ای‌سی‌یوی بیمارستان‌های دولتی قرار نداشت، در نتیجه همراهان مریض حاضر شده بودند با پرداخت هزینه‌ای گزاف حتی اگر یک درصد مادرشان شانس زنده ماندن داشته باشد آن‌را حفظ کنند . دقیقا چند روز بعد مرد میانسالی با سرو وضع شیک به همراه مادر و خواهر جوانش که دختر به شدت بیمار به نظر می‌رسید به بخش رادیوتراپی بیمارستان مراجعه کردند. مرد بعد از پرس و جو قیمت از پذیرش، رو به مادرش کرد و گفت :" فاطمه که داره می‌میره این درمان‌ها هم که خوبش نمی‌کنن، اینجا قیمت بالاست چرا براش پول خرج کنیم، می‌ریم همون دولتی توی صف بمونه تا نوبتش بشه!" من در آن لحظه واقعا یکه خوردم و رفتار این مرد را با رفتار خانواده‌ی قبلی مقایسه کردم، خانواده‌ای برای زندگی مادر نود و شش ساله‌اش تلاش می‌کرد و مردی خواهر جوانش را که هنوز زنده بود و نفس می‌کشید، مرده می‌پنداشت و خرج کردن پول را برای او بیهوده می‌دانست؛ فقط می‌توانم بگویم که آدم‌ها خیلی عجیب هستند! 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿---
هدایت شده از  تبلیغات تورقوزآباد
اگه نمیترسی بزن رو خروس ها 👇🏻😱🤣 از شدت خندَت تخم میزارن خروسها 😅😈 🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓 🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓 🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓 🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓 بچـــــــــــه مچـــــــــــه نزنه بی ادب میشه👆🏼🔞😆
هدایت شده از  تبلیغات تورقوزآباد
. 🚫این کانال برای همه نیست!🚫 ⁉️ فقط کسایی که دنبال یه حس جدید، یه و یک خاص هستن وارد بشن...😱❌😱 👀 آماده‌ای؟ کلی چیز هست که هیچ‌جا نشنیدی!😳😳 شاید پاسخ یکی از سؤال‌های زندگیت دقیقاً همین‌جا باشه...‼️ https://eitaa.com/joinchat/2094531759C69de97c5c4 🎁منتظر یه سورپرایز باش!🎁 👈 فقط کافیه وارد شی، بقیه‌ش رو خودت ببین...⁉️❎ .
ـ🤍🌼🤍🌼🤍🌼 ـ🌼🤍🌼🤍🌼 در پای منبر عالِمی بزرگ مردم زیادی می‌نشستند. روزی عالم متوجه شد جوانی مدتی است که در پای منبر او حاضر نمی‌شود. پس سراغ او را گرفت. گفتند: آن جوان دیگر از خانه بیرون نمی‌آید و مشغول عبادت است. عالِم پیش او رفت و پرسید: ای جوان! چرا درب خانه بر روی خود بسته‌ای و عبادت می‌کنی؟ جوان گفت: برای نزدیک‌شدن به خدا باید درب بر روی خود بست و خانه‌نشین شد. عالم گفت: هرگاه دیدی به مردم نزدیک‌‌تر می‌شوی و در میان مردم و برای مشکلات آنان همت می‌کنی، بدان به‌ خدا نزدیک شده‌ای. تو که درب بر روی خود بسته‌ای و از مردم گریزان هستی بدان از خدا دورتر می‌شوی. 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿---
📖 حکایت چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مى خاست و کلید بر مى داشت و درب خانه پیشین خود باز مى کرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مى گذراند. سپس از آنجا بیرون مى آمد و به نزد امیر مى رفت. شاه را خبر دادند که وزیر هر روز صبح به خلوتى مى رود و هیچ کس را از کار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند که در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید که پوستین چوپانى بر تن کرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مى خواند. _امیر گفت: اى وزیر ! این چیست که مى بینم! ؟ •وزیر گفت : هر روز بدین جا مى آیم تا ابتداى خویش را فراموش نکنم و به غلط نیفتم ، که هر که روزگار ضعف به یاد آرد ، در وقت توانگرى ، به غرور نغلتد . •امیر ، انگشترى خود از انگشت بیرون کرد و گفت : بگیر و در انگشت کن ؛ تاکنون وزیر بودى، اکنون امیرى... 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿---