eitaa logo
زندگی شیرین🌱
52هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
9.2هزار ویدیو
0 فایل
کپی بدون لینک ممنوع اینجا کانالی است سرشار از مهر و محبت 😊🥰 به کانال زندگی شیرین خوش آمدید.🌹 پست های تبلیغاتی از نظر ما ن تایید و ن رد می‌شود🔴 https://eitaa.com/joinchat/1558708876Ccdcc3a597e رزرو تبلیغات👆 تبادل انجام نمیدم
مشاهده در ایتا
دانلود
فقیر ؛ به دنبالِ شادی ثروتمند ثروتمند ؛ به دنبال سادگی زندگی فقیر است کودک ؛ به دنبال آزادی بزرگتر بزرگتر ؛ به دنبال سادگی کودک آنان که رفته اند ؛ در آرزوي بازگشت آنان که مانده اند ؛ در آرزوي رفتن ... خدایا ... کدامین پل در کجای دنیا شکسته است؛ که هیچ کس ... به مقصدش نمیرسد؟ 📌📖 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|بفرست برای هر کی به فکرت رسید👊🥰| 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
روزگاری در یک جایی مردی برای دزدی از دیوار خانه ای بالا رفت و خواست از پنجره وارد شود که پنجره کنده شد و دزد به زمین افتاد و پایش شکست. شکایت نزد حاکم عادل برد. حاکم، صاحبخانه را خواست و گفت چرا پنجره سست بوده که این بنده خدا از طلب روزی خود و سهم خود باز ماند و صدمه ببیند. مرد گفت: نجار پنجره را سست ساخته است من بیگناهم. حاکم، نجار را خواست و عتاب کرد. نجار گفت: من پنجره را محکم ساختم، بنا آن را خوب نصب نکرده. حاکم، بنا را خواست و علت جویا شد. بنا گفت: مصالح فروش مصالح نامناسب فروخته است. حاکم، مصالح فروش را خواست کرد. او که نتوانست دیگری را مقصر نشان دهد، محکوم شد و حاکم فرمود دارش بزنند. وقتی مصالح فروش را پای چوبه دار بردند، چون قدش کوتاه بود به طناب دار نمی رسید؛ موضوع را به حاکم گفتند. فرمود: یک نفر که قدش بلند است پیدا کنید و اعدامش کنید تا موضوع ختم به خیر شود و صدای کسی در نیاید !! 📌📖 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
از انسان های پرتوقع؛ فاصله بگیر🍃🌸 این ها مقیاست را به هم می زنند و حرمت مهرت را می شکنند. چون آنها حافظه ی ضعیفی دارند و خوبیها را زود فراموش می کنند ...🍃🌸 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
📚 روزی بهلول در خیابان به دنبال چیزی میگشت رهگذران گفتند: بهلول بدنبال چه میگردی؟ گفت: به دنبال کلید خانه گفتند: کلید را دقیقا کجا گم کرده ای؟ گفت: در خانه! گفتند: پس چرا در خیابان بدنبال آن میگردی؟ گفت: آخر درون خانه بسیار تاریک است و چیزی نمی بینم! گفتند: نادان یعنی نمیدانی آن کلید را هرگز در خیابان نخواهی یافت؟ گفت: پس چرا همه شما کلید تمام مشکلاتتان را در خارج از خود جستجو میکنید و خود را نادان نمیدانید؟ شاه کلید، درون ماست منتهی درون ما تاریک است و بدنبال آن در خارج از خود میگردیم در واقع چنگ انداختن به دنیای بیرون نوعی اتلاف وقت و هدر دادن انرژی است ... 📌📖 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
7.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جاده سوادکوه .... 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
«داستان جزیره در حال غرق شدن» ❤️✍ 🔹در روزگارهاي قديم جزيره اي دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگي مي کردند: شادي، غم، دانش عشق و باقي احساسات . روزي به همه آنها اعلام شد که جزيره در حال غرق شدن است. بنابراين هر يک شروع به تعمير قايقهايشان کردند. اما عشق تصميم گرفت که تا لحظه آخر در جزيره بماند. زمانيکه ديگر چيزی از جزيره روي آب نمانده بود عشق تصميم گرفت تا براي نجات خود از ديگران کمک بخواهد. در همين زمان او از ثروت که با کشتي با شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک خواست. 🔸“ثروت، مرا هم با خود مي بري؟” ثروت جواب داد" “نه نمي توانم. مفدار زيادي طلا و نقره در اين قايق هست. من هيچ جايي براي تو ندارم.” عشق تصميم گرفت که از غرور که با قايقي زيبا در حال رد شدن از جزيره بود کمک بخواهد. “غرور لطفاً به من کمک کن” “نمي توانم عشق. تو خيس شده اي و ممکن است قايقم را خراب کني” پس عشق از غم که در همان نزديکي بود درخواست کمک کرد “غم لطفاً مرا با خود ببر.” “آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم مي خواهد تنها باشم.” شادي هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غرق در خوشحالي بود که اصلاً متوجه عشق نشد. 🔹ناگهان صدايي شنيد: ”. بيا اينجا عشق. من تو را با خود مي برم” صداي يک بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد که حتي فراموش کرد اسم ناجي خود را بپرسد. هنگاميکه به خشکي رسيدند ناجي به راه خود رفت. عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجي خود مديون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسيد: 🔸” چه کسي به من کمک کرد؟” دانش جواب داد: “او زمان بود." زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟ دانش لبخندي زد و با دانايي جواب داد که “چون تنها زمان بزرگي عشق را درک مي کند.. 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
♥️🍃 میدونی چرا نیلوفر تو مرداب گل میده؟ چون به همه ثابت کنه در بدترین شرایط هم میشه زیبا بود؛ شاد بود؛ قوی بود و داشت .👌🥰💞 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
🔅باور کنید٬ نیروی آدمی بیکران است. 🔅باور کنید٬ هیچ کاری از اراده آدمی خارج نیست. 🔅 باور کنید٬ که از عشق آفریده شده‌اید٬ پس عشق را بیافرینید. 🔅باور کنید٬ خدا هیچگاه از بندگانش ناامید نمی‌شود ولی بندگان از او چرا! 🔅 باور کنید٬ لایق بودن هستید. 🔅باور کنید٬ که اکنون مهمترین لحظه است. 🔅باور کنید٬ که روح شما قدرت صعود به ماورا را دارد. 🔅 باور کنید٬ که شما هم می‌توانید‌‌. 🎉و تمام باورهای خود را از ته دل باور کنید. 🎉 تا زندگی٬ شما را باور کند. 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
زیباتر کردن دنیا کار سختی نیست، کافیه یه کم دلگرمی تو جیبت بذاری؛ یه کم عشق تو دستات داشته باشی؛ یه کم مهربونی هم تو نگاهت! يكم صداقت تو حرفات ؛ يكم وجدان در درونت فقط يكم انسان باشيم انسان گونه زندگى كنيم . همين يكم ها اگه باشه دنيا گلستان ميشه.. 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون مامان با شوق و ذوق برام یه چادر جدید برید و شروع به دوختن کرد.در حال دوخت و دوز با حرفهاش سعی میکرد ارومم کنه.هر یه کوکی که به چادر میزد برای خودش آواز میخوند.اما برعکس من نگران جلوی پنجره نشسته بودم و فقط نگاهش میکردم.دلم برای بابا و مامان میسوخت که تنها امیدشون من بودم و چه حرف و حدیثها که بخاطر من نمیشنیدند.مامان با هر کوک چادر با خنده گفت:اینم دهن مادرشوهر که دوختم…اینم دهن خواهرشوهرات..وای نگو از جاریت ،،این یکی رو محکمتر میزنم تا دهنش تا ابد بسته بمونه،بچه های جاریت یه وقت یادم نره !؟اینم برای دهن بچه هاش…مامان همه ی اینهارو با صوت و قافیه بندی شده گفت و همین باعث خنده ی من شد.تا خندیدم صدای شکسته شدن چیزی از آشپزخونه اومد و هر دو از جامون پریدیم و بسمت آشپزخونه دویدیم..قلبم تند تند میزد. مامان هم بدتر از من یخ کرده بود.آشپزخونه رو نگاه کردیم و دیدیم کفتر پسر همسایه است که استکان رو انداخته تا از کیسه گندم برداره….. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎ 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🌱 هرگز فکر نکنید باید سال ها قبل شروع میکردید این فکر باورهایتان را خراب می کند.. 👈در عوض بگویید…👇 ✅ می خواهم همین الان شروع کنم و بهترین سالهای زندگی ام را خلق کنم. 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌